جستجوی این وبلاگ

میرحسین موسوی/ مشاهده فیلم های تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پل ها و بلندی ها

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

طفلی به نام شادی، دیریست گم شده است

چکیده :شادی از جنس آزادی است و چه بسا نمونهٔ ناب و اعلای آزادی است. آنگاه که شادی را از کسی دریغ می‌کنیم، بی‌هیچ محاکمه‌ای او را مجازات کرده‌ایم. حکومت‌هایی که شادی را از مردم خود دریغ می‌ورزند و راه بر شادی مردم می‌بندند، خواسته یا ناخواسته، کشور را به زندان بزرگی تبدیل کرده‌اند....

کلمه- آل طاها:
طفلی به نام شادی… دیریست گم شده است
با چشم‌های روشن براق
با گیسویی بلند… به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر
«شفیعی کدکنی»
شکل گیری قرار در شبکه های اجتماعی برای برگزاری مراسمی از جنس آب بازی، پدیده‌ای است اجتماعی که هر گونه مواجهه سیاسی با آن یک «خبط آشکار» است. شناسایی «انگیزه» شکل گیری این قرار‌ها کار دشواری نیست و با یک نظر سنجی ساده از همان‌هایی که در این شبکه‌ها حضور دارند ممکن می‌شود. البته اندکی تعقل هم می‌شود پی برد که انسان برای «شاد بودن» انگیزه‌ای نمی‌خواهد بلکه شادی خود یک انگیزه قوی برای بسیاری از رفتار‌ها و رابطه هاست.
شادی از جنس آزادی است و چه بسا نمونهٔ ناب و اعلای آزادی است. آنگاه که شادی را از کسی دریغ می‌کنیم، بی‌هیچ محاکمه‌ای او را مجازات کرده‌ایم. حکومت‌هایی که شادی را از مردم خود دریغ می‌ورزند و راه بر شادی مردم می‌بندند، خواسته یا ناخواسته، کشور را به زندان بزرگی تبدیل کرده‌اند که در آن همهٔ شهروندان بی‌محاکمه و بی‌گناه به زندان افتاده‌اند. وسعت این زندان مهم نیست، مهم آن است که بندیان آن نمی‌توانند شادی کنند. با این وصف، قرارهایی از جنس «آب بازی»، شکل گیری قرارهایی برای شادی است و شاید هم قرارهایی است برای فرار، فرار از دنیای سیاهی که سیاستمدارانشان (حاکمانشان) برایشان ساخته‌اند.
آنچه در این مدت در بوستان‌های تهران زخ داد، یعنی زندگی هم چنان ادامه دارد. دسته‌ای از جوانان ایرانی، فارغ از هر گونه موضع گیری سیاسی و جناحی به حکم غریزه، قدرت ابتکار خویش و شبکه‌های اجتماعی خود را به رخ همه کشیدند و اعلام کردند: ما می‌توانیم زندگی کنیم، آن گونه که می‌خواهیم؛ ما می‌توانیم بخندیم با همهٔ درد‌ها. آن‌ها به سادگی هر چه تمام‌تر، رو به همهٔ تریبون‌های غوغاگر و بی‌مایه‌ای که خود را سرچشمهٔ همه فضایل می‌دانند نوشتند: این مائیم که «مردمان سرِِ رودیم» و حتی اگر فضای جامعه گِل الود انحرافات رنجیره‌ای حاکمان باشد، ما آب بازی می‌کنیم اما آب را گِـل نمی‌کنیم.
کاش حاکمان و والیان به جای آنکه به فکر تادیب و تنبیه و تهدید جوانانی باشند که در این کارناول‌های شادی حضور داشتند، اندکی از آنان بیاموزند. کاش تنوع جمعیتی آنان را ببینند و به ماهیت غیر متمرکز شبکه‌های اجتماعی پی ببرند تا هر آنچه را در این شبکه‌ها می‌بینند و می‌شنوند به توطئه دشمنان نسبت ندهند. کاش از شادی یکسان قشرهای مختلف جامعه یاد بگیرند که نه تنها شادی و آزادی، بلکه خواسته‌های اصیل و نیازهای واقعی آدمی «ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است». کاش به جای سخن گفتن به زبان آتش – دربارهٔ آنچه در بوستان «آب و آتش»، رخ داد-، چشم‌هایشان را به آب بشویند و حقیقت جامعه را آنگونه که هست ببینند.
جامعه‌شناسان گفته‌اند: «توتالیتاریسم از طریق ایدئولوژی به دو شیوه جامعه مدنی را در هم می‌شکند و شرایط جامعه توده‌ای را اساسا تشدید می‌کند: یکی از طریق ویران کردن روابط میان انسان‌ها و دیگری از طریق ویران کردن روابط ادراکی انسان‌ها با واقعیت». یعنی، مواجههٔ امنیتی و سرکوبگرانهٔ حکومت با مناسبات جدید اجتماعی، نشانهٔ بارز در گیری یک حکومت توتالیتر با جامعه‌ای است که مناسبات حکومتی را بر نمی‌تابد و به آنچه به نام ایدئولوژی و یا ارزش در تریبون‌های رسمی حکومت تبلیغ می‌شود، بی‌اعتناست. به عبارتی دیگر، شکل گیری این قرار‌ها در شبکه‌های اجتماعی، نوید شکل گیری جامعه‌ای را می‌دهد که نه تنها مقهور و مغبون ساختار توتالیتر حکومت نشده است بلکه بزودی مناسبات و روابط خود را بر ساختار سیاسی قدرت تحمیل خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست: