جستجوی این وبلاگ

میرحسین موسوی/ مشاهده فیلم های تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پل ها و بلندی ها

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

در حاشیه سخنان آیت الله خامنه ای با مسئولان قوه قضائیه

چرا سخنان رهبری درباره رعایت حقوق متهم را جدی نمی گیرند

چکیده :چرا سخنان رهبری در باره ضرورت حفظ امنیت و برخورداری منتقدان و مخالفان از حقوق شهروندی موج که نه، هیچ حرکت ضعیفی هم بر نمی انگیزد؟ هیچ تغییری را موجب نمی شود؟ ظاهراً این تنها قضاوت عمومی جامعه نیست که در پس این سخنان عزمی نمی بیند...

کلمه-علی محمد شمس:
مقام رهبری در دیدار با رئیس و مسئولان قوه قضائیه کشور بر وظیفه این قوه در حفظ آبروی افراد تأکید کردند. ایشان با اشاره به این اصل که متهم تا پیش از اثبات جرم بیگناه است تصریح کردند نام افرادی که دستگیر می شوند نباید در رسانه ها اعلام شود، زیرا باید آبروی افراد حفظ شود حتی پس از اثبات جرم و محکومیت نیز بهتر است حتی المقدور نام محکومان رسانه ای نشود.
در صحت این سخنان و انطباق آن با ارزش ها و حقوق انسانی تردیدی وجود ندارد، در عین حال ما حق داریم بپرسیم چرا این سخنان در این مقطع بیان می شود؟ شأن نزول این سخنان چیست؟ بی شک سخنان رهبری ناظر به واقعیات و رخدادهای جاری کشور است و لابد اتفاقی رخ داده است و خطایی صورت گرفته است و یا دستکم مسائلی در جریان است و احتمال خطا و اشتباهی وجود دارد که ایشان برای پیشگیری از آن تذکر این نکات ارزشمند را ضروری دیده اند. اما چه اتفاقی رخ داده و یا در حال وقوع است؟ این اتفاق لابد باید با آن چه که تا کنون و به ویژه طی یکی دو سال اخیر رخ داده است، تفاوت اساسی داشته باشد. پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ همگان شاهد بودند که قوه قضائیه و صدا و سیما که هر دو زیر نظر رهبری اداره می شوند بدیهی ترین حقوق انسانی و اسلامی دستگیر شدگان را نقض کردند. خاطره جلسات دادگاه متهمان در شهریور ماه سال ۸۸ که فقط با دادگاه های مخالفان استالین در شوروی قابل مقایسه است، برای همیشه تاریخ قضای کشور باقی خواهد ماند. در آن دادگاه برخلاف بدیهی ترین اصول اخلاقی، شرعی و قانونی و برخلاف آیین دادرسی کشور، فعالان سیاسی و روزنامه نگاران و …. منتقد و معترض به انتخابات را جمع کردند و کیفر خواست جمعی دادستان که در واقع یک بیانیه حزبی بود، قرائت شد و سپس براساس برنامه از پیش طراحی شده چند تن از متهمان شکنجه شده را پشت تریبون آوردند که از کرده خود اظهار ندامت کنند. این جلسات همچون شوی تلویزیونی در کانال های متعدد سیمای جمهوری اسلامی ایران بارها پخش شد. پس از آن شوی سریالی تلویزیونی همان افرادی که متهم به انبوه اتهامات براندازی، جاسوسی، کودتا، … به مردم معرفی شدند، در دادگاه های غیر علنی محاکمه شدند با این تفاوت که اتهامات جاسوسی و براندازی و کودتا جای خود را به اتهاماتی نظیر شرکت در راهپیمایی و اخلال در ترافیک و تبلیغ علیه نظام داد.

طی دو سال گذشته کمتر میزگرد و سخنرانی تلویزیونی یا نطق های مجلس و یا منبر جمعه و جماعاتی بوده است که از آن افراد به عنوان خائن و جاسوس و برانداز و فتنه گر نام برده نشود. حتی رئیس قوه قضائیه که علی القاعده باید بیش ازهمه ضوابط قضایی و حقوق شهروندان را رعایت کند، بارهای منتقدان و مخالفان را به اقدامات و جرائمی متهم کرد که در هیچ دادگاهی به اثبات نرسیده بود. در طول این مدت و با وجود این همه نقض بدیهی ترین حقوق شهروندی، مقام رهبری هرگز ضرورتی ندیدند که به رئیس قوه قضائیه و رئیس صدا و سیما که توسط شخص ایشان منصوب می شوند، متذکر گردند، اعلام نام متهمان و اتهام ایشان قبل از اثبات در دادگاه های صالحه خلاف اخلاق و قانون و شرع است و پس از محاکمه نیز بهتر آن است مسئله رسانه ای نشود.

با توجه به این سابقه قطعاً مقصود مقام رهبری از رعایت حقوق متهمان، رعایت حقوق متهمان و دستگیر شدگان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم نبوده است، که اگر چنین بود باید دو سال قبل شاهد این سخنان می بودیم. بنابراین چه نگرانی و دغدغه ای ایشان را برآن داشته است که به مقامات قضایی کشور چنین تذکری بدهند؟ لابد پرونده هایی در دست بررسی است، متهمانی دستگیرشده اند و یا در آستانه دستگیری هستند و دادگاه هایی در شرف تشکیل است، پرونده ها و متهمان و دادگاه هایی متفاوت با آن چه در گذشته شاهد بوده ایم.

اگر به تحولات جاری کشور و بحران و اختلافی که در درون حاکمیت رخ داده است، نظری بیفکنیم، پاسخ سئوال خود را خواهیم یافت. طی هفته های اخیر برخی اطرافیان احمدی نژاد دستگیر شده اند، معاون و یار و همراه همیشگی او آقای مشائی متهم به انبوهی از اتهامات مالی و سیاسی و … است. برخی از افراد مرتبط با وی دستگیرشده و سخن از پرونده های اختلاس چند میلیارد دلاری در باره ایشان مطرح است. با تضعیف موقعیت احمدی نژاد و عقب نشینی های آشکار وی در هفته های اخیر احتمال دستگیری و محاکمه معاون دیگر وی آقای رحیمی که مدت ها خبر سوء استفاده های مالی و پرونده چندهزار میلیارد تومانی وی مطرح بوده اکنون قوت بیشتری گرفته است. اخبار به دست آمده حاکی از آن است که محاکمه او قطعی شده است.

بدیهی است که چنین اتفاقاتی به هیچ وجه به مصلحت رهبری نیست. هنوز که تنها خبر دستگیری برخی اطرافیان احمدی نژاد به اتهام ارتباط با جریان انحرافی و یا اختلاس های میلیاردی بر سر زبان ها افتاده است، این سئوال و ابهام در انبوه مریدان ساده دل آتشی از تردید به پا کرده است که اگر چنین است، پس آن همه تأیید و حمایت چه بود و چگونه دو سال تمام تحت عنوان بصیرت و اقتضائات بصیرت از این افراد حمایت شد و امروز ادعاها و هشدارها و اعتراض های کسانی که دو سال تمام متهم به بی بصیرتی بودند درست از آب در آمده است؟

پس اعتقاد به عصمت و خطاناپذیری و حمایت حضرت صاحب و کرامات و … چه شد؟ این سئوال های جان سوز آتشی به خرمن اعتقادات انبوه ساده دلان و پاک باختگانی انداخته است که طی سال های اخیر با انواع روش های آموزشی و تبلیغاتی و برگزاری دوره های آموزشی بصیرت و ولایت و … باورهایی را مسلم و تخلف ناپذیر یافته بودند و دل خوش داشتند که گوهر حقیقت مطلق را در مشت دارند و دیگران جملگی بر باطل و مرتد و مزدورند.

بنابراین مصلحت ایجاب می کرد که چنین اتفاقی رخ ندهد، اختلافات عمیق تر نشود و آتش بحران دامن جریان حاکم را نگیرد، اما اوهام و توهمات احمدی نژاد به وی اجازه نداد که متوجه شود هیچ قدرتی در کار نیست. هیچ رسالت تاریخی در میان نیست و هیچ مآموریتی از جانب امام زمان به او واگذار نشده است، بلکه تنها قرعه فال به نام او خورده و شرایط چنین اقتضا کرده است که او با انگشت تأیید و حمایت غیر مشروط، چند صباحی نقش آفرینی کند و بعد دیگر هیچ. تضاد میان توهمات احمد نژاد و واقعیت او را به اقدامات و تصمیماتی کشاند که برخورد با وی و حذف اطرافیان او را اجتناب ناپذیر کرد و شرایط را به گونه ای پیش برد که دیگر ادامه وضعیت گذشته امکان پذیرنبود.

حال که چنین است و برخورد با اطرافیان احمدی نژاد اجتناب ناپذیر، باید تا آن جا که امکان دارد دامنه نتایج و آثار منفی این برخورد اجتناب ناپذیر محدود تر شود. از جملۀ تمهیدات و اقدامات پیشگیرانه یکی هم این که ماجرا نه با سر و صدای رسانه ای بلکه در سکوت برگزار شود. دلیلی ندارد نام افراد دستگیر شده و جریان دادگاه رسیدگی به تخلفات و احکام صادره علیه ایشان خیلی رسانه ای و تبلیغاتی شود، زیرا این ماجرا هرچه بیشتر علنی و رسانه ای شود، شک و تردید بیشتر و گسترده تری نسبت به تصمیمات و مواضع و عملکرد گذشته رهبری به جان مریدان و علاقمندان خواهد افتاد.
****
تصویری که امام از رهبری نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه ترسیم کرده بود با آن چه که تا کنون گفتیم بسیار متفاوت بود. حتی مخالفان ولایت فقیه و امام به رغم همه انتقادها و مخالفت ها در یک حقیقت کمتر تردید روا می داشتند و آن حقیقت این بود که امام اهل بازی و بازیگری سیاسی نیست. اگر سخنی می گوید از سر اعتقاد می گوید. این تصویر از ولایت فقیه او را از مسئولان و سیاستمداران متمایز می ساخت و در نظام سیاسی جمهوری اسلامی جایگاه متمایزی را برای رهبری تعریف می کرد. به عنوان نمونه اگر به گورباچف نامه می نوشت، هیچ گوشه چشمی به معیارهای متعارف دیپلماتیک نداشت. وقتی هم که شوروی ها این نامه را در چارچوب موازین دیپلماتیک تمایل امام به نزدیکی به شوروی تحلیل کردند و شوارد نادزه را با پیشنهادت همکاری های اقتصادی و سیاسی به ایران فرستادند، امام در پاسخ وی گفت قصد من آن بود که دریچه ای به سوی آسمان در برابر چشمان آقای گورباچف باز کنم، این مسائلی که شما می فرمایید به من ربطی ندارد با دولت مطرح کنید.

اگر امام در ضرورت احترام و رعایت حقوق شهروندی اعلامیه ۸ ماده ای صادر می کرد، موجی در کشور به پا می شد، اقداماتی عملی صورت می گرفت، رویه ها اصلاح می شد. حتی اگر آن اعلامیه در مواردی و در باره برخی نقض می شد که البته شد و از آن تخلف می شد که البته شد، کسی در صدق نیت امام در صدور آن تردید نمی کرد. همگان مطمئن بودند و باور داشتند که امام در صدور این اعلامیه بازیگری نمی کند بلکه به آن چه می گوید اعتقاد دارد.
اما چرا سخنان رهبری در باره ضرورت حفظ امنیت و برخورداری منتقدان و مخالفان از حقوق شهروندی موج که نه، هیچ حرکت ضعیفی هم بر نمی انگیزد؟  هیچ تغییری را موجب نمی شود؟  ظاهراً این تنها قضاوت عمومی جامعه نیست که در پس این سخنان عزمی نمی بیند، بلکه اگر عده ای  هم تلاش کنند تا به این سخنان امیدی ببندند و تصور کنند که لابد از این پس قرار است حداقل مردگان از امنیت برگزاری یک مراسم ختم ساده برخوردار شوند، نیروهای امنیتی و نظامی تحت امر با جلوگیری از برگزاری یک مراسم ختم ساده برای مرحوم سحابی و دخترش و ضرب و شتم کسانی که از همه جا بی خبر و براساس اعلام قبلی به مسجد آمده اند، عملاً و صریحاً اعلام می کنند این حرف ها را جدی نگیرید.

تضاد بین جایگاه فرا سیاسی که امام برای رهبری نظام تعریف کرد، با جایگاه واقعاً موجود رهبری امروز، یکی از عوامل اصلی تضعیف رهبری است. صرفنظر از قضاوت ارزشی درباره نظریه ولایت فقیه، ارتفاع گرفتن از منازعات سیاسی و آلوده نشدن به بازی ها و بازی گری های سیاسی عامل بقا و استحکام رهبری در نظام جمهوری اسلامی بوده است. اگر امروز می بینیم این جایگاه برای بقا و استحکام خود نیازمند اعمال زور و بهره گیری از تبلیغات سخیفی نظیر ماجرای یاعلی گفتن به هنگام تولد و سید خراسانی بودن و …. است، یک علت بیشتر ندارد و آن سقوط به بازیگری های سیاسی است که تمام احترام و اعتبار رهبری را برباد می دهد.

هیچ نظری موجود نیست: