چکیده :هرگز تصور نمیکردم روزی برسد که این گونه اعمال را به نام دین انجام دهیم و به نام ولایت توجیه کنیم. امشب چقدر دلم هوای روضه تشییع جنازه امام حسن(ع) را کرده است و نمیدانم چرا اشکم مجال نمیدهد و یاد آن اول مظلومه اسلام، حضرت فاطمه(س) هم رهایم نمیکند. همان بانویی که اول عضو خاندانش بود که به پدر پیوست، پهلویش شکسته بود و شبانه دفنش کردند....
علی شکوهی
امروز برای من روز تلخی بود. کم اتفاق میافتد این همه از خودم و بودنم بیزار شوم اما امروز از خودم نفرت داشتم و از زنده بودنم شرمنده بودم. چقدر سخت است وقتی ظلم آشکاری را ببینی و کاری نتوانی بکنی.
یک انسان شریف، ملی و نواندیش دینی (مرحوم عزتالله سحابی) پس از عمری زحمت و تحمل حبسهای طاقتفرسا، از دنیا رفته است و این حق طبیعی خانواده اوست که متناسب با شان و شخصیت او، مراسم تشییع را برگزار کند و باز حق مسلم دوستان و علاقهمندان اوست که در مراسم وداع با او حاضر باشند، ولی یکباره میبینی که همه این حقوق طبیعی و عرفی، نادیده انگاشته میشود و از سر وحشتی موهوم، مراسم تشییع جنازه او را محدود و محصور میکنند، ساعت برگزاری مراسم را تغییر میدهند تا جمعیتی محدود امکان مشارکت داشته باشند، جنازه را به خشونت از دست تشییع کنندگان و بستگان خارج میکنند، خواست خانواده برای نماز و آداب مراسم عمدا نادیده گرفته میشود و از همه بدتر، بر اثر خشونت و زور اعمال شده، دختر آن مرحوم (هاله سحابی) دچار ایست قلبی میشود و داغی تازه بر داغ قبلی خانواده عزادار و دوستان و بستگان، افزوده میشود.
واقعا ما را چه شده است و چرا با سرعتی باورنکردنی از همه ارزشهای دینی و انسانی فاصله میگیریم؟ با کدامین استدلال عقلی و دینی و انسانی، ارتکاب چنین اعمالی را توجیه میکنیم؟ چرا این همه هراس و ترس بر جان حاکمان ما نشسته که از تشییع جنازه یک مخالف سیاسی، این همه نگران میشوند؟ امنیت را چگونه و با کدامین مولفههای سیاسی تعریف کردهاند که جمع شدن گروهی از مردم برای شرکت در یک مراسم تشییع جنازه را اقدامی ضدامنیتی تصور میکنند؟ چگونه مدعی مردمی بودن حکومت و بیپایگاهی مخالفان هستند اما راضی به باز کردن محدود فضای سیاسی آن هم در حد برگزاری یک مراسم تشییع جنازه هم نمیشوند؟ واقعا چه اتفاقی میافتاد اگر صد متر بیشتر، جنازه بر دستان اعضای خانواده پیش میرفت و بر سر جنازه آن مرحوم، احمد منتظری نماز را اقامه میکرد و بعد از دفن جنازه به خودی خود همه جمعیت که از ۵۰۰ نفر هم تجاوز نمیکرد، متفرق میشدند؟ آیا اکنون برای نظام آبرو درست شد، دلها به دست آمد، هواداران نظام افزوده شدند، خوشبینی به مسئولان مضاعف شده است؟ آیا مسئولانی که این ماجرا را موجب شدند میتوانند تاثیر این اقدامات را برای بقای خودشان – نه از منظر ارزشهای دینی و انقلابی و انسانی که قطعا قابل دفاع نیست – مثبت ارزیابی بکنند؟
من مانند محمد نوریزاد حرف نمیزنم چون نه احساس او را دارم و نه قلم و نه تخیل او را و بنابراین نمیتوانم تصور کنم که برای خلق یک صحنه زیبای دیدنی از همزیستی انسانهای مخالف در کنار هم، مثلا محمدی گلپایگانی در این تشییع جنازه حاضر شود و پیام مقام رهبری را در تجلیل از عزتالله سحابی بخواند یا برخی از مخالفان مرحوم سحابی که در طول این سالها، از او بد گفتند و بد نوشتند و حق دفاع هم برای او قائل نشدند، بر جنازه او حاضر شوند و عذر تقصیر بیاورند و طلب حلالیت بکنند. من قطعا توان تصور این صحنهها و نوشتن این تخیلات را ندارم و بیشتر از منظر اعتقادی و تحلیل سیاسی به ماجرا نگاه میکنم و از همین منظر میپرسم که من انتظار رعایت مسائل شرعی و انسانی و اخلاقی را از شما ندارم و مدتها است که از این نظر مایوسم کردهاید ولی آیا نمیشد دستکم برای حفظ آبرو و اعتبار و اقتدار خودتان هم که شده، عاقلانه برخورد میکردید و با کمی تحمل، اجازه میدادید این تشییع جنازه، به آرامی و بدون حادثه برگزار شده و معضلی هم بر مشکلات جاری شما اضافه نشود و البته داغی هم بر داغهای این خانواده شناخته شده در نهضت اسلامی معاصر، افزون نگردد؟ آیا با جنازه مرحومه هاله سحابی هم میخواهید همین رفتار را تکرار کنید یا بدتر از آن را باید انتظار داشته باشیم؟
بگذریم. احساس تلخی دارم و در باورم هم این رفتارها نمیگنجد. هرگز تصور نمیکردم روزی برسد که این گونه اعمال را به نام دین انجام دهیم و به نام ولایت توجیه کنیم.
امشب چقدر دلم هوای روضه تشییع جنازه امام حسن(ع) را کرده است و نمیدانم چرا اشکم مجال نمیدهد و یاد آن اول مظلومه اسلام، حضرت فاطمه(س) هم رهایم نمیکند. همان بانویی که اول عضو خاندانش بود که به پدر پیوست، پهلویش شکسته بود و شبانه دفنش کردند.
منبع: وبلاگ نقد زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر