سحام نیوز: احمد قابل، محقق و نواندیش دینی، بیست و پنج سوال مطروحه در حوزه مراجع شیعی را که اخیرا محمد نوری زاد، نویسنده و مستند ساز حامی جنبش سبز از مراجع تقلید، علما و محققین کشور پرسیده بود، پاسخ داده است.
این محقق و نواندیش دینی در جریان پاسخ به این سوالات، پیرامون حوادث منطقه و ادعای لزوم الگوگیری از مدل حکومتی جمهوری اسلامی برای مردم منطقه، با بیان اینکه “با ظلم های کنونی، مطمئنا مدل کنونی حاکمیت ایران، با حاکمیت مخالفان علی تشابه بیشتری دارد تا حکومت علوی که هیچ شباهتی با آن ندارد”، خاطرنشان کرده است که “به نظرم خیزش های منطقه دنبال مدل حکومتی که در ایران حاکمیت یافته و اکثریت مردم را به اعتراض و مقاومت در برابر سیاست های شکست خورده اش واداشته، نیست.”
در سایت محمد نوری زاد، وی در مقدمه آورده است “پرسش هایی را که برای مراجع فرستادم با تغییراتی مختصر برای برخی از دانشمندان و اندیشمندان دینی نیز ارسال کردم. جناب احمد قابل دعوت مرا اجابت فرمود. سپاس من و آرزوی توفیق الهی برای ایشان.”
محمد نوری زاد در شرح و دلایل طرح این سوالات پیش از این خاطرنشان کرده بود “یک جامعه ی پویا، بجای آن که پرسش های سرگردان خود را مخفی کند، به انتشار و پاسخگویی آنها مبادرت می ورزد. پرسش درحوزه مراجع شیعی بسیار است.درحوزه ای که خواه ناخواه، محل مراجعات مردمان بسیاریست”، از قول این نویسنده آورده است “من بیست وپنج پرسش صریح خود را که برگرفته از پرسش های سرگردان جامعه است برای مراجعی چون : وحید خراسانی ، صافی گلپایگانی ، سیستانی ، ملکوتی ، شاهرودی ، سید صادق روحانی ، موسوی اردبیلی ، نوری همدانی ، گرامی ، مکارم شیرازی ، شبیری زنجانی ، سبحانی ، جوادی آملی ، علی محمد دستغیب ، یوسف صانعی ، بیات زنجانی ؛ فرستاده ام. و حتی برای جمعی از دانشمندانمان.”
متن پرسش و پاسخ های بیست و پنج گانۀ محمد نوری زاد با احمد قابل به شرح زیر است:
سلام به محضرشریف حضرت استاد قابل عزیز
پرسش های من، گرچه گاه از حوزه ی متداول مراجعات دینی مردم دور می افتد، باورم اما بر این است که در عالم، هیچ پرسشی یافت می نشود که داٌب دین براو بار نگردد. پس، صراحت نهفته در این پرسش ها را برمن ببخشایید و صبورانه به پاسخگویی آنها همت فرمایید. پرسش های من، برآمده، وگزیده ی مختصری از هزار هزار سخن پنهان مانده در سینه ی مردمی است که این روزها، چشمی از امید به آستان شمایان دارند و متاسفانه، بخش وسیعی از امید خود را به کارکردهای این دینی که جمهوری اسلامی ایران برانتشار آن اصرار می ورزد، از دست داده اند . اگر به پاسخگویی یک یا چند پرسش متمایل نبودید، به هرچه که مقدور شریفتان است پاسخ گویید . مهم، مشارکت حضرت شماست در این داد و ستد علمی و اجتماعی :
یک :
دنیا از نگاه دین مبین اسلام، و از نگاه شخص حضرت شما یعنی چه؟ تا چه اندازه دنیا را می شناسید؟ چند سفر به سایر کشورها و یا حتی به شهرستان های داخل کشورمان داشته اید؟
به نام خداوند رحمان و رحیم
من گرچه در این پرسش ها، مخاطب اصلی نیستم ولی به عنوان دانش آموخته ی حوزه ی علمیه ی قم، سعی می کنم که پاسخ لازم از دید خود را برای شما ارسال کنم.
دنیا محل زندگی انسان در کنار سایر موجودات هستی و تامین نیازهای طبیعی او است. نیازهای مادی و معنوی. مکانی برای همزیستی مسالمت امیز با همنوعان. مکانی برای همفکری و همراهی. جایگاهی برای دیدن و پذیرفتن دیگران در کنار خویش و از «خودخواهی افراطی» فاصله گرفتن. آزمایشگاهی برای انسانیت انسان و تمرین خلق و خوی انسانی. آزمونی برای بشر تا جایگاه حقیقی خود را در هستی، پیدا کند و از تکبر شیطانی فاصله گیرد و همه ی موجودات را محترم و مبارک شمارد.
من به کشورهای؛ ازبکستان، امارات عربی متحدة، تاجیکستان، ترکمنستان و عربستان سعودی سفرهای کوتاه و بلندی داشته ام.
تمامی استان های کشور را دیده ام و به بسیاری از شهرهای میهنم سفر کرده و از نزدیک آن ها را دیده ام. بیش از ۵ نوبت به سفر ۳۰ تا ۴۰ روزه ی تابستانی در درون کشورم پرداخته ام و هم اکنون که پاسخ پرسش های شما را می دهم، در سفر تابستانی هستم که تا کنون، بیش از ۱۲ روز آن سپری شده است.
دو :
از نقطه نظر جنابعالی، چرا باید از جهات اجتماعی و امنیتی و اقتصادی، میان یک مرجع تقلید، و یک استاد کهنسال و کم نظیرفیزیک و شیمی و ادبیات، یا یک پزشک مجرب، یا یک مهندس کارفهم، ویک مدیر خردمند، فاصله ای به وسعت بی کرانگی باشد؟ آیا این فاصله ی انکار ناپذیر، جزیی از بایستگی های دینی است؟ یا نه، مردم چون بجای فرمول های فیزیک و شیمی، از دهان علما و مراجع ما، احادیثی از رسول گرامی اسلام و امامان شیعه و آیات قرآن می شنوند، این عزت و اعتبار اجتماعی را با آنان همراه کرده اند؟ چرا باید همان استاد کارآمد و کهنسال، با اعتنا به پشتوانه ی علمی درخشان خود، درحاشیه های این عزت و اعتبار بایستد، و مراجع ما و علمای ما در متن مستقیم آن باشند؟ چرا او، با شکایت مختصر یک رهگذر، به پشت میله های زندان در می غلتد، ومثلا مراجع ما از هرشکایت، مصون و درامان باشند؟ چرا آن استاد کارآمد، مطلقا از امنیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار نیست؟ وعمده ی علمای ما و بویژه مراجع ما، به دیوار بلندی از این برخورداری ها تکیه زده اند؟ چرا باید یک مرجع، وحتی یک طلبه ی نوپا، مقدس باشند، و او، برکنار ازاین تقدس باشد و در ردیف همگان ؟
ارزش دانشمندان بخاطر دانش آنان است. به گمان من تفاوتی از نظر ارجمندی، بین یک فیزیک دان و یا شیم دان و یا ریاضی دان با دانشمندی که علم شریعت را می داند، نیست. در دین خداوندی و شریعت محمدی(ص)، ارزشمندی آدمیان به «دانش و اخلاق» آنان وابسته است(ان اکرمکم عند الله اتقاکم)/هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون). علم، چون در برابر جهل و تاریکی قرار گیرد، نور است و به همین دلیل گفته اند: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء».
هیچ علمی هم از این نظر که تاریکی مجهول یا مجهولاتی را زایل می کند، تفاوت ماهوی بر دیگر علوم ندارد و همه ی آن ها نور اند.
سخن به یاد ماندنی قرآن کریم که؛ «انما یخشی الله من عباده العلماء=همانا دانشمندان از بندگان خدایند که نسبت به مسئولیت های خود نگرانی دارند»،اتفاقا در مورد مطلق علوم مثبت نازل شده است چرا که این نکته را پس از شمارش علوم تجربی، بیان می کند و مرحوم استاد، آیة الله منتظری(که علامه ای کم نظیر در معارف شریعت محمدی بود) بارها بر این مفهوم و این نسبت و تناسب تاکید می کرد.
سه :
معروف است که علامه ی حلی – که خدایش او را رحمت کناد – دستور فرمود چاه آب منزلش را با خاک پرکنند، تا او، فارغ از داشتن یا نداشتن آن چاه، به پرسشی درهمان خصوص پاسخ گوید. از نگاه شما، برای پاسخگویی به این پرسش که : ” زندان انفرادی شکنجه است یا نیست؟ یا : زندان انفرادی در نظام اسلامی ما، حرام است یا حلال؟ ” آیا ضرورتی برای حضور چند ماهه مراجع ما و علمای ما در یک سلول و فضای کوچک، آنهم نه در زندان، که در کنجی از بیت شریفشان، احساس نمی کنید؟ البته با این تجسم هماره که افرادی در هیبت بازجویان نظام مقدس، مرتب برآنان تحقیر و ناسزا می بارند و به وقت ضرورت، آنان را با مشت و لگد می نوازند. اگر از نوع پرسش من، احساسی از گزش و توهین به ذهن مبارکتان راه یافت، با تلمیح این سخن که : گزش پرسش من کجا و فحش های ناموسی و ضرب و شتم سربازان گمنام کجا، به ذات مبارک تسکین دهید.
حقیقت برخی پدیده ها را نمی توان با توصیف، دریافت. اصطلاحا اینگونه موارد را «یدرک و لایوصف» می دانند که باید آن ها را تجربه کرد تا حقیقتش را به چنگ آورد. مثل «عشق، نفرت، مادر بودن، پدر بودن، عفو، گرسنگی و تشنگی و …».
زندان و سلول انفرادی، از این گونه موارد است. البته درک حقیقت آن و آثار و عواقب آن جز با زندانی شدن واقعی و تحمل انفرادی های طولانی و جدّی، ممکن نیست!!
گرچه می توان با مدل پیشنهادی شما اندکی از حالات آن را تجربه کرد. آنچنان که با گرفتن روزه، می توان کمی از حقیقت گرسنگی و تشنگی را درک کرد.
شکنجه ای که شما و بسیاری از آدمیان،آن را تجربه کرده اید البته سهم عمده اش در همان انفرادی بودن و تنگنای سلول نهفته است و بخش و سهم دیگر آن در نوازش های جسمی و روحی پیوسته با سلول انفرادی است. چیزی که کمتر از شما را در ۲۵ روز انفرادی بازداشتگاه اطلاعات مشهد(سال ۱۳۷۶) و ۱۲۵ روز انفرادی بازداشتگاه بند ۲۴۰ دادگاه ویژه در اوین(سال ۱۳۸۰ و ۸۱) تجربه کرده ام.
البته امیدوارم که هیچ کس طعم انفرادی را از این پس نچشد و روابط حاکمیت و ملت در آینده ی ایران به گونه ای شکل گیرد که هیچ کس گرفتار این شکنجه ها نشود.
چهار:
از نگاه شما، آیا جهان بینی مراجع ما، اگرکه عمر شریفشان را در بیت و شهر خود سپری کنند، با جهان بینی همانان، آنجا که از کشورهای گونه گون جهان دیدن فرمایند و از نزدیک با داشته ها و نداشته های ایمانی و دنیاوی مردمان جهان آشنا شوند، تفاوت می کند یا نه؟ اگرنه، به چه دلیل؟ واگر بله، چرا مراجع ما تا کنون درعرصه های دینی جهان حضور نیافته اند و با توده ی مردم جهان و اندیشمندان و بزرگان دینی آنان از نزدیک و بی واسطه ارتباط برقرار نکرده اند؟
تلقی مراجع سنتی ما از مرجعیت، نشستن در خانه ی خویش و پذیرایی از دیگران است. شاید میزبانی را بر میهمان بودن ترجیح می دهند. شاید تصور می کنند که «شأن مرجعیت نیست که بر دیگران وارد شود!!».
گشت و گذار را نیز نوعی تفریح دانسته که آن را ظاهرا برای خود، مکروه می دانند. چرا که تصور بر این است که؛ «در مسیر سیر و سلوک معنوی، باید از مکروهات نیز پرهیز کرد!!».
به گمان من اما «سیر و سفر های تحقیقی و آشنایی با فرهنگ مردم جهان» امری است که خدای سبحان با صراحت به آن فرا خوانده است(سیروا فی الأرض، فانظروا…) و بسا که برای افرادی در موقعیت مراجع علمی مردم، لازم و واجب (و لااقل، مستحب مؤکّد) باشد.
مطمئنا اگر مراجع یادشده، این ضرورت را با ضرورت «تغییر نگاه» همراه کنند، تفاوت های آشکار و بسیاری بین مراجع جهان دیده با آنانی که از این موهبت محروم مانده اند، پدید می آید که در بروندادهای علمی و فقهی آنان نیز تأثیر می گذارد.
پنج :
به نظرشما، اگر که طالب سفر و مطالعه ی عینی آثار جهان نباشید، آیا این جهان بینی، با خواندن کتاب و دیدن فیلم و شنیدن اخبار، میسر می شود؟ مفهوم ” سیروا فی الارض” آیا در کیفیت فتاوای یک مرجع تاثیر دارد یا ندارد؟
در پاسخ پرسش قبلی به این نکته اشاره کردم. گمان می کنم که صرفا با خواندن تاریخ و جغرافیا و یا سفرنامه ها و یا برخی فیلم های مستند، نمی توان همچون سفرهای واقعی و حضور تجربی، به حقایق امور رسید ولی اگر کسی نخواهد سفر کند و خود از نزدیک تجربه کند، بهره بردن از این گونه «اطلاعات با واسطه» می تواند بخشی از حقیقت را در اختیار افراد بگذارد. در هرصورت، دانستن برخی دانستنی های عمومی هم بر ناشناخته بودن مطلق آن موارد، ترجیح دارد.
نمونه های عینی این تفاوت را در دیدگاه های آیة الله شهید بهشتی و آیة الله سید محمد حسین فضل الله و آیة الله شیخ محمد مهدی شمس الدین و در مقایسه با اقران و معاصران شان می توان مشاهده کرد.
شش :
اگر مردم ایران با هزینه ی شخصی خود، بخواهند مراجع ما را به یک سفر دور دنیا دعوت کنند، آیا شما از ذات و برآیند این سفر استقبال می فرمایید؟ چرا نه و چرا آری؟
من ترجیح می دهم که در کنار این سیر تحقیقی و مردم شناسانه، مدتی بیش از یک ماه نیز در یکی از کشورهای غیر اسلامی نسبتا پیشرفته، سکونت کنند و با دقت، روابط انسانی آن محیط را زیر نظر بگیرند تا قدرت مقایسه ی آن محیط ها با رفتار مسلمانان در جوامع اسلامی را بیابند.
هفت :
خود شما، آیا یک مرجع جهان دیده و جهان گشته را به مرجعی که از بیت و شهر خود چندان فاصله نگرفته، ترجیح نمی دهید؟ به فرض یکسانی مراتب علمی و تقوی و صیانت نفس هردو.
اگر جهان دیده گی را با «تصور جزمگرایانه» همراه نکرده باشد، مطمئنا ترجیح می دهم.
هشت :
مراجع ما عمدتا در سخنان خود از واژه های ” باید و نباید ” بهره ی فراوان می برند. که : مسئولان باید فلان کنند. ومردم باید یا نباید بهمان باشند. اولا چرا این بایدها و نبایدهای مراجع در محدوده ی توصیه های اخلاقی متوقف می ماند؟ ثانیا این ” باید ها و نباید ها ” ، آنجا که به خود آنان مربوط می شود، چرا بی مخاطب می ماند؟ مثل این که بگوییم : یک مرجع، باید از درد وداغ مردم، از نزدیک، و بی واسطه ، آگاه باشد . و باید به حساسیت های همه جانبه ی آنان ورود کند. یک مرجع باید شجاع باشد و نباید با پناه بردن به آموزه هایی چون تقیه و مصلحت، از کنار واجبات حتمی اجتماعی، بی تفاوت گذر کند. یک مرجع باید همه ی مردم را بویژه پسران جوان و دختران جوان جامعه اش را بشناسد، و آن سوتر از موکدات دینی، واقعیات این عرصه را فهم کند، و تنها به صدورتوصیه های اخلاقی بسنده نکند. یک مرجع باید غمخوار پیروان سایر ادیان و حتی به فکر مشرکان و کمونیست های کشورش و بی دینان جهان باشد و برای فهم و اعتقاد آنان احترام قائل شود و به سهم خود برای آنان کرسی های روشنگری تدارک ببیند.
اساسا باید ها و نباید ها بر دو گونه اند؛ اخلاقی و قانونی.
اظهار نظر در مورد «باید و نباید های قانون شریعت محمدی(ص)» حق مجتهدان است، ولی مجتهدان در برابر واقعیات زندگی نمی توانند بی تفاوت باشند و از امکانات و موانع دنیای واقع، بی خبر مانده و در بی خبری، اقدام به صدور فتوا کنند!!
به گمان من، دیدگاه های کارشناسان علوم انسانی(اقتصاد، آمار، مدیریت، سیاست، حقوق، جامعه شناسی، روان شناسی، فرهنگ، ادبیات، هنر و …) در تعیین و تشخیص بسیاری از موضوعات احکام شریعت، نقش کلیدی و بسیار مهمی دارند که بدون توجه به آن ها، اساسا «اجتهاد کامل و همه جانبه» محقق نمی شود!!
باید و نباید های اخلاقی اما، بهتر است که بدون بهره گیری از «واژگان الزام آور و اجباری» ارائه شوند و همیشه برای «احتیاری و انتخابی بودن آن» حساب ویژه ای باز شود تا مرز آن با قوانین و احکام شریعت، مشخص باشد و تداخلی صورت نگیرد.
من در سال ۱۳۸۳طی نامه ای به محضر مرحوم استاد، علامه ی کم نظیر معارف اسلامی، آیة الله منتظری(قدس الله نفسه) نمونه هایی از همین مسائل مورد نظر شما را نگاشتم و هشدار دادم. ایشان در پاسخ نوشته بودند: «مطلب همانگونه است که نوشته اید …».
اجمالا انتظار اولیه از عالمان علوم شریعت، بازخوانی شریعت با رویکرد آغازین روزها و ماه ها و سال های حضور شریعت محمدی(ص) است تا سیره ی نبوی درست فهمیده شود که؛ «ما ارسلناک الا رحمة للعالمین» و سپس مبتنی بر آن سیره ی خردمندانه و آزاد اندیشانه، راه تحمل اندیشه های مخالف را با پیروی از سیره ی فرزند پیامبر(ص) یعنی امام صادق(ع) بیاموزند و بیاموزانند تا مصداق کامل کلام خداوندی(فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه) را در جوامع اسلامی، تحقق بخشند.
نه :
علما و مراجع ما، بارها درجانبداری از شیعیان مدینه و این که آنان از داشتن یک مسجد برای برگزاری آزادانه ی شعائرشان بی بهره اند، به دولت عربستان سعودی اعتراض کرده اند. که البته درجای خود امر پسندیده ای است و قابل امتنان. اما چرا روزی که جلوی چشم همانان، خانقاه دراویش را در قم، با خاک یکسان کردند، به مسئولان کشورمان اعتراض نکردند؟ مشابهت خواسته های دراویش کشورمان به جمهوری اسلامی ایران، مگر مثل خواسته های شیعیان مدینه به حاکمان عربستان سعودی نبوده ونیست؟ آیا شما موافق تخریب آن خانقاه بودید؟ آیا با زدن این برچسب که : خانقاه دراویش قم، مرکز فتنه بوده است، می توان کلیت آن را برچید و مردمش را در برابر چشم جهان عقل، به هیچ گرفت؟
علاوه بر خانقاه دروایش در قم و بروجرد، مساجد اهل سنت در مشهد(مسجد فیض) و زابل نیز تخریب شد و کسی به یاد نیاورد که این کار در شریعت محمدی(ص) مصداق «فساد فی الأرض» است.
دلیل این سخن دو آیه ی قرآن است که؛
۱-لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض، لفسدت الارض.
۲-لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض، لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا.
توجه می کنیم که حتی «تخریب صومعه(عبادتگاه مسیحیان) صلة و بیعة(عبادتگاه یهودیان) را قرآن کریم ممنوع ساخته و با توجه به «وحدت موضوع و عنوان» معلوم می شود که «تخریب عبادتگاه های دیگرمومنان(صرفنظر از شرایع آنان) حرمت دارد و مصداق «فساد فی الأرض) است تا چه رسد به تخریب عبادگاه مسلمانان(مساجد اهل سنت یا حسینیه ی دراویش)
ده :
درنگاه شما، جامعه ای که بانوانش حجاب کامل یا مقبول اما اجباری دارند، و نمازهای جماعت مردمانش با شکوه است، و مجالس مذهبی اش پررونق، و حسین حسین گفتن ها و بر سروسینه کوفتن هایش مدام، و نماز شبش برقرار، اما روند جاری این جامعه، مبتنی است بردروغگویی و دزدی و بی نظافتی و ریاکاری و چاپلوسی و اسرافکاری و حرامخواری، آیا این جامعه، برتری دارد به جامعه ای که مردمش، نه خدا را باور دارند و نه حجاب را رعایت می کنند و نه آداب دینی را قبول دارند، اما عمدتا راست کردار و پاکدست و منصف و بی ریا و اهل نظافت اند؟ از نگاه شما، خداوند اگر بنا برانتخاب بگذارد، کدام یک از این دو جامعه را برمی گزیند و انگشت برتری برآن می نهد؟ دراین مثال، جامعه ی اول، خود ما هستیم که سخت گرفتار ظاهر دین شده ایم و به جایی نیز نرسیده ایم. جامعه ی دوم، مردمان کشورهای غرب و مردمان کشورهایی مثل ژاپن و حتی کشورمسلمان اما آزاد ترکیه اند. که از جهات انسانی و اجتماعی از ما فاصله ای نجومی دارند و پیروان عقاید مختلف و بویژه مسلمانان در این کشورها از امنیت کم نظیری دربرپایی شعائرشان بهره مندند .
در بیانات پیامبر خدا(ص) و امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) تاکید شده است که ؛ «ملاک ارزشیابی افراد و جوامع، به حفظ ظاهر(زیادی نماز و روزه و حج و مناسک و شعائر ظاهری ) نیست،بلکه به صدق گفتار و امانت داری و وفای به عهد و مراعات اخلاق انسانی است»(لا تنظروا الی کثرة صلاتهم و لا صومهم و لا کثرة الحج و المعروف، و لکن انظروا الی صدق الحدیث، و اداء الامانة و …).
این سخن سید جمال الدین اسدآبادی هم به یادماندنی است که؛ «به غرب رفتم، “مسلمانیّ” دیدم ولی مسلمان ندیدم، به شرق آمدم، مسلمان دیدم ولی “مسلمانیّ” ندیدم».
در نقلی معتبر، امام صادق(ع) سخنی از امیر مؤمنان(ع) به نقل از پیامبر خدا(ص) را روایت کرده است که؛«روزگاری بر مسلمانان می آید که از اسلام، جز نامی نمی ماند و از قرآن جز خطی، مردم خود را مسلمان می نامند ولی دورترین مردم از اسلام اند، مساجد آنان از نظر ساختمان آباد و از نظر هدایتگری خراب است. فقیهان آن زمان، شرورترین فقیهانی اند که آسمان بر آنان سایه افکنده است. فتنه ها از آنان شروع می شود و به خود آنان برمی گردد»( الکافی – الشیخ الکلینی – ج ۸ – ص ۳۰۷ – ۳۰۸/علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبد الله “علیه السلام”قال : قال أمیر المؤمنین “علیه السلام”: قال رسول الله “صلى الله علیه وآله”: سیأتی على الناس زمان لا یبقى من القرآن إلا رسمه ومن الاسلام إلا اسمه ، یسمعون به وهم أبعد الناس منه ، مساجدهم عامرة وهی خراب من الهدى ، فقهاء ذلک الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإلیهم تعود.)
عباراتی چون؛«دورترین مردم از اسلام» نشان می دهد که غیر مسلمانان، به اسلام و نسخه ی وحیانی شریعت محمدی(ص) نزدیک تر اند.
عبارت «شرورترین فقهاء» در باره ی عالمان شریعت محمدی(ص) بکار رفته است!! اینکه از اسلام، فقط نامی برده می شود ولی هیچ آدابی از آن در رفتار پیروان شریعت دیده نمی شود، یا خط قرآن و زیبایی های ظاهری و تزیینات نوشتاری مراعات می شود ولی از مفاهیم قرآنی بی بهره می مانند، وصف الحال مسلمانان و جوامع اسلامی است!! که تنها علت آن هم فاصله گرفتن از فرهنگ جامع بشری است. فرهنگی که مبتنی بر فطرت انسانی است.
یازده :
چرا علما و مراجع ما، آنقدر که به حجاب یا بی حجابی بانوان حساسند، مثلا به دزدی ها و دروغگویی های مسئولین حساس نیستند؟ آیا اسلام از بی حجابی و بدحجابی بانوان بیشتر آسیب می بیند یا از دغلکاری های بزرگان حاکم؟
امر به معروف و نهی از منکر در حوزه ی حضور ملت و افراد فاقد قدرت در جامعه، امری کم هزینه است که از عهده ی هرکسی بر می آید. اما اعمال همین حکم در حوزه ی حضور حاکمان و قدرتمندان، معمولا هزینه های بسیار هنگفتی دارد که افراد زیادی حاضر به پرداخت آن هزینه ها نیستند.
البته دستور خدای سبحان غیر از این است و برترین تلاش و کوشش مورد رضای خداوند را «بیان حق و دفاع از آن نزد حاکم ستم پیشه» دانسته است(افضل الجهاد، کلمة حق عند سلطان جائر.)
دوازده :
چرا مراجع و علمای برجسته ما، هنوز که هنوز است، احکام برده داری را که در دوره های دورجوامع اسلامی رایج بوده، لغونکرده اند و آزادانه، احکام قرآنی برده داری را امری سپری شده و تاریخی اعلام نمی کنند؟ آیا شما معتقدید هرچه در قرآن آمده، ابدی و لایتغیراست؟
بیان این احکام اگر از منظر تاریخ احکام شریعت باشد، عیبی ندارد ولی اگر با نیت بازتولید آن مناسبات باشد، طبیعتا امری نامعقول و نامشروع است که با اهداف اصلی و قطعی شریعت محمدی(ص) در تعارض و تباین کلی است.
من معتقدم که تمامی «احکام امضائی» به یک نکته ی مورد نظر شریعت محمدی(ص) باز می گردند و آن نکته عبارت است از؛ «حجیت مستمرّ ه ی سیره ی عقلاء» که نتیجه ی آن «متغیر بودن احکام امضائی»(به حسب طبع آن احکام و از نظر منطقی) است!!
البته ضرورت تغییر آن ها در گرو «تحقق تعارض راهکارهای اجماعی عقلای بشر با مصادیق احکام امضایی است»
سیزده :
دستگاه قضایی ما، هراز گاه، حکم به سنگسار زنان زناکار می دهد و آبروی ما را در جهان عقل، به مضحکه در می اندازد. به نظر شما چرا مراجع ما و دستگاه های دینی ما– مثل حوزه های علمیه – به صدور یک چنین احکامی اعتراض نمی کنند؟
مساله ی حکم رجم یا سایر احکام جزایی مورد اعتراض مجامع حقوق بشری، باید مبتنی بر مبانی شریعت، مورد بازخوانی و بازنگری قرار گیرد.
به گمان من، انتظار این امر که فقیهان، با هر هجوم و انتقادی از دیدگاه های خود دست بکشند، امری علمی نیست. بهتر است به آنان سفارش کنیم که مبانی خود را انسجام بخشند و اهداف اخلاقی و اعتقادی را در استنباط احکام شریعت، از یاد نبرند و به «عقل عقلاء» اطمینان کنند و همچون امام هادی و امام صادق(علیهما السلام) آن را «حجت باطنی خدا» بشمارند و از «تحقیر عقل»(که معیار تشخیص سره و ناسره ی سایر ادله است) دست بکشند و پس از تصحصح روش ها، به استنباط احکام خدا اقدام کنند و از بیان نتایج تحقیقات خود طفره نروند!!
اما در خصوص رجم، من تا کنون هشت قسمت از مقاله ی مفصل «حکم رجم» را نگاشته و منتشر کرده ام(و البته با احضاریه ی اخیر، شاید توفیق اتمام آن را نیابم(که هفت تا ده بخش دیگر را ممکن است لازم داشته باشد)ولی امیدوارم این بررسی فقهی، راهی را پیش پای اهل دانش حوزه های علمیه، و محققان احکام شریعت بگشاید تا این موضوع و سایر احکام اینچنینی را با روش های شناحته شده ی فقهی و اصولی، بازخوانی کنند.
مطمئنا با تکیه بر مبانی علمی و استدلال های منطقی، می توان پاسخ لازم درون فقهی در مورد این امور را فراهم کرد.
چهارده :
آیا مراجع ما از ماموران امنیتی ای که به بیت آنان رفت و آمد دارند، می ترسند؟ آیا این ماموران، مستقیم یا غیر مستقیم، خط قرمزهایی را برای تحکم می کنند؟ خود جنابعالی آیا درهمان لحظه ای که یک سخن انتقادی را به زبان می آورید، نگران این نیستید که عده ای از اوباشان مذهبی به بیت و محل کار شما هجوم بیاورند؟ آیا با این همه سنگینی هزینه برای نقد کردن، موافقید؟
اطلاعاتی که من از برخی مراجع دارم، تایید می کند که بسیار نگران مهاجمان هتاک بوده و هستند که هیچ قانون عرفی یا شرعی، مانع کارشان نمی شود. فشارهای آشکاری که علیه برخی مراجع در این دو سه دهه، اعمال شده، همچون مستندی برای نگرانی جدی آنان است.
نمونه های نزدیک تر آن در مورد مرحوم آیة الله منتظری، آیة الله صانعی، آیة الله طاهری اصفهانی، آیة الله دستغیب شیرازی و عالمانی چون آیة الله امجد، آیة الله هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر از روحانیان این دیار، پی در پی تکرار شده است تا هیچ کس گمان نبرد که از این فشارها در امان است و یا گروه های فشار از ماموریت خویش منصرف شده اند!!
طبیعی است که هیچ عالم آزاده ای تسلیم فشارهای غیرقانونی و نامشروع ستم پیشه گان نمی شود و ذلت را نمی پذیرد و حداقل واکنشی که انجام می دهد، اظهار برائت از این رفتارهای نامشروع و ضداخلاقی است!!
پانزده :
شما قطعا از وضعیتی که بر منابر ما حاکم است خبردارید. و خبر دارید که در کل کشور، هیچ منبری وجود ندارد که سخنور آن بتواند آزادانه به نقد مسائل حساس جامعه بپردازد. آیا وضعیت کنونی جامعه ی ما همان است که یک روز آرزویش را داشتید؟ به نظر شما چرا اینهمه سانسور شدید بر رسانه ها وحتی برمنابر ما حاکم شده است.
با کمال تاسف، اکثر منابر را افراد کم اطلاع و با «دانش اندک از معارف اسلامی» اداره می کنند. بسیاری از عالمان و آگاهان، خود را برتر از آن می بینند که بر منبر وعظ و خطابه بنشینند و شاید آن را «دون شأن خود» ارزیابی می کنند!!
در بیان مفصل و توبیخی حسین بن علی(ع) نسبت به عالمان شریعت، بر این نکته تاکید شده است که؛ «علت تسلط ظالمان بر جوامع اسلامی، ترس و طمع عالمان آن جوامع است»(رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون/ سلّطهم علی ذلک، فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم)
همه ی ستم پیشه گان عالم، اولین سنگری را که فتح می کنند، سنگر رسانه های صوتی و تصویری و نوشتاری است و با اصلی ترین چیزی که مخالفت می کنند، «آزادی بیان» است. روزنامه ها را می بندند و رادیو و تلویزیون و تریبون ها را در انحصار خود قرار می دهند و در دنیای امروز، حق بهره گیری از رسانه های جهانی(اینترنت و ماهواره ها) را از مردم خود سلب می کنند و راه اطلاع رسانی و کسب اطلاعات را بر مردم می بندند!!
رسانه ها «چشم و گوش» مردم اند و برای تسلط استبداد، باید گوش و چشم مردم را بست تا از خطاها و جرائم حاکمیت آگاه نشوند و حقوق خود را نشناسند و مطالبه نکنند!!
اگر منابر را هم رسانه ای صوتی و تصویری بدانیم، طبیعتا در حکومتی که استبداد دینی بر آن حاکم است، غیر از این انتظاری نمی توان داشت.
شانزده :
مسئولان ما، حادثه های مردمی درکشورهای سوریه و لیبی و تونس و یمن و بحرین را متاثر از نظام ما می دانند و با تمسک به این تحلیل نادرست، خود را از تیررس خیزش های احتمالی مردم برکنار می بینند. به نظر شما اگر مردم لیبی را ومردم سوریه را در انتخاب شیوه ی نظام حکومتی کشورشان آزاد بگذارند، آیا شیوه حاکم برکشور ما را برخواهند گزید؟ چرا؟
حتی اگر ادعای حاکمیت ایران را درست بدانیم، نمی توان با قاطعیت گفت که کدام مرحله از انقلاب ایران سبب خیزش های دموکراسی خواهانه ی ملت های عرب شده است.
ممکن است آشنایی آنان با اتفاقات روزهای آغازین انقلاب ۵۷، نسل های مسن تر اعراب را قانع ساخته باشد که می توان اقدام به تغییر حاکمیت ها کرد. ممکن است جنبش سبز دو ساله ی اخیر مردم ایران، شوق جنبش دموکراسی خواهی را در منطقه، رقم زده باشد.
گمان نمی کنم کسی دنبال مدل حکومتی باشد که در ایران حاکمیت یافته و اکثریت مردم را به اعتراض و مقاومت در برابر سیاست های شکست خورده اش واداشته است.
گمان نمی کنم کسی باشد که اخبار زندان ها و بازداشتی ها و جنایات کهریزک و خوابگاه های دانشجویی و کشتن افراد مسالمت جو در تظاهرات مسالمت جویانه اش را هرروزه در میان شنیده هایش بیابد و تصاویر جنایات هولناکش را ببیند و پدیده های کمیابی چون «دزدیدن شهید، دزدیدن جنازه، کشتن دختر در تشییع جنازهی پدر، کشتن خبرنگار در زندان، کشتن پزشک جوان و دانشجوی جوان در بازداشتگاه و تحت شکنجه و ممانعت از برگزاری مجالس ختم و …را در چنین حاکمیتی تجربه کند و اشتیاقی به بازتولسد آن در دیاری دیگر داشته باشد.
حاکمان ایران، گویا تصور می کنند که اخبار ایران با همان سانسور شدیدی که در ایران و از سوی رسانه های حکومتی اعمال می شود، به گوش و چشم مردم منطقه می رسد و لذا می توانند امیدوار باشند که آنان فقط از خوبی های حاکمیت ایران مطلع اند و به همین خاطر ایران تحت حاکمیت حاکمان کنونی را «بهشت موعود» فرض می کنند و مشتاقانه در پی الگو برداری و رسیدن به «حکومت ولایت فقیه» اند!!
نمی بینید که صراحتا مدعی می شوند که کشورهای جهان از آنان درخواست می کنند که الگوی مدیریتی حاکمیت ایران را در اختیار آنان گذارند تا سایر کشور ها هم همچون ایران به پیشرفت همه جانبه ی مادی و معنوی برسند!!؟
هفده :
صدا و سیمای ما به دستور شورای عالی امنیت ملی کشورمان، خبرهای خیزش مردم سوریه را به قصد خدمت و همراهی با بشاراسد قاتل، سانسور می کند. این سانسورها، بلحاظ حقوقی چگونه است؟ آیا یک نظام اسلامی حق دارد به این حوزه های کاملا مردمی نفوذ کند و حق فهمیدن را از مردم سلب کند؟
چه کسی مدعی است که حاکمیت کنونی ایران «نظامی اسلامی» است؟!! طبیعتا هرکس چنین ادعایی داشته باشد، باید به این پرسش شما (و بسیاری پرسش های دیگر) پاسخ دهد. خوش بختانه من چنین ادعایی ندارم!!
هجده :
درعین حال که خداوند در قرآن، ما را به شنیدن اقوال گوناگون و انتخاب و پیروی از یکی از آنها ترغیب فرموده، از نگاه شما، داشتن دیش ماهواره برای دریافت و تماشای شبکه های ماهواره ای، از همین منظر- شنیدن اقوال مختلف- حلال است یا حرام؟ پیش از این نیز بسیاری از مراجع ما داشتن ویدئو را حرام اعلام کردند اما بدلیل دوربودن این فتوا از فهم رایج اجتماع، بعدها خود حکومت به واردات بیشمار ویدئو دستور فرمود. اخیرا “سردار رادان” در یک سخن طنز گفته است که پلیس برای برچیدن دیش های ماهواره، با استفاده از عملیات راپل، به بام های مردم ورود می کند و اقدام به برچیدن دیش ها خواهد کرد. این رویه را انسانی و اسلامی می دانید؟ تماشای یک چنین مضحکه ای، آیا با آموزه های دینی ما سازگاری دارد؟
من نیز بخاطر داشتن تجهیزات دریافت از ماهواره، توسط دستگاه قضایی به پرداخت جریمه محکوم شده ام. این مطلب پاسخ شما را می دهد. علاوه بر این؛ اگر تجهیزات یادشده را جمع آوری نکنند، چطوری می توان بازاری برای فروش کالاهای جدید قاچاقچیان رسمی همین تجهیزات، فراهم کرد؟!!
نوزده :
چرا سالهاست که مراجع ما شهامت ابراز فتاوای تازه ندارند؟ چرا سالها از دو فتوای حلیت شطرنج و موسیقی حضرت امام می گذرد و هنوز فتوایی در این اندازه صادر نشده است؟ اگر امام خمینی به حلیت شطرنج و موسیقی تاکید نمی ورزید، آیا مراجع ما به صدور یک چنین فتوایی دست می بردند؟
مرحوم آیت الله مطهری در مقاله « مشکلات اساسی سازمان روحانیت » نوشته است: « در سال های اول زعامت مرحوم آیت الله آقای بروجردی (اعلی الله مقامه) یک روز ضمن درس فقه، حدیثی به میان آمد که از حضرت صادق(ع) سئوالی می کنند و ایشان جوابی می دهند… چون این حدیث متضمن تقیه از خود شیعه بود ، نه از مخالفین شیعه ، فرصتی به دست آن مرحوم داد که درد دل خودشان را بگویند . گفتند : تقیه از خودمانی مهمتر و بالاتر است . من خودم در اوّل مرجعیت عامه ، گمان می کردم از من استنباط است و از مردم عمل . هر چه من فتوا بدهم، مردم عمل می کنند . ولی در جریان بعضی فتواها ( که برخلاف ذوق و سلیقه عوام بود ) دیدم مطلب این طور نیست» (مجموعه مقالات۱۱۰ و ۱۱۱)
ایشان در جای دیگر می نویسد؛ « هیچ فقیهی در این کبرای کلی شک ندارد که به خاطر مصلحت بزرگتر باید از مصلحت کوچکتر دست برداشت و به خاطر مفسده بزرگتری که اسلام دچارش می شود، باید مفسده های کوچکتر را متحمل شد . در این ، احدی شک ندارد. اگر می بینید عمل نمی شود، به اسلام مربوط نیست. یا به این است که فقیه زمان ، مصالح را تشخیص نمی دهد یا فقیه زمان خوب تشخیص می دهد ولی از مردم می ترسد ، جرأت نمی کند . باز هم تقصیر اسلام نیست . فقیه ، شهامتی را که باید داشته باشد ، ندارد » (اسلام و مقتضیات زمان۲/۸۶)
بیست :
آیا در باور ایمانی شما، همچنان باید دست دزد را قطع کرد؟ اگر موافق این دستورالعمل قرآنی هستید، به ادامه ی پرسش من پاسخ بفرمایید: طبق اسناد موجود، و اقرار خود آقای محمد رضا رحیمی معاون اول رییس جمهور، وی مبالغ هنگفتی از بیت المال را دزدیده است. اگر کسی حاضر به قطع دست ایشان نشد، آیا شما آماده اید مجری قانون الهی باشید؟
طبق نظریه ی رایج و فتاوی فقهاء، اگر کسی از بیت المال دزدی کند، دستش قطع نمی شود، چرا که خود دزد هم در بیت المال سهیم و شریک است!!
من گمان می کنم که «قطع دست دزد» حکمی امضائی بوده و از «احکام متغیر» است. تفصیل آن در این مختصر نمی گنجد.
البته می توان بیت المال یا اموال خصوصی مردم را «از دسترس دزد» دور نگهداشت و این هم نوع مجازی «قطع دست دزد» شمرده می شود.
یعنی با برکناری دزد بیت المال از مناصب قدرت، امکان چنگ اندازی مجدد وی به بیت المال را از او گرفت و دستش را از اموال عمومی قطع کرد!! یا با راهکارهای منطقی، امکان دزدی اموال شخصی افراد را از سارقان گرفت.
بیست و یک :
حمایت همه جانبه ی رییس جمهور از دزدی های آقای رحیمی، آیا طبق قانون شرع، به مثابه شراکت ایشان در این دزدی ها نیست؟ و نباید دست ایشان نیز طبق آیه های قرآن قطع شود؟
در پاسخ پرسش قبلی، اصل مطلب را بیان کردم. مصداق مورد پرسش شما، باید در دادگاهی قانونی و مشروع، رسیدگی شود و حکم آن اجرا گردد.
بیست و دو :
زندانی کردن آقایان موسوی وکروبی در خانه هایشان آیا از نگاه شخصی و ایمانی شما، کاری درست و پسندیده بوده است یا خیر؟ اگر بله به چه دلیل؟ و اگر نه، آیا برای رهایی آنان و برای زدودن این ظلم آشکار، چه کرده اید و به کدام دستگاه نامه نوشته اید و آزادی سریع آنان را خواستار شده اید؟
این نوع برخورد، نه اولین آن بوده و (تا همین شیوه ی حکومتی برپا باشد) نه آخرین آن خواهد بود!! ظاهرا خدای رحمان تصمیم به رسوایی حاکمانی گرفته است که با ادعاهای گزاف «اسلامی بودن و مردم سالار بودن» از هیچ جرم و گناهی دریغ نمی ورزند!!
آقایان موسوی و کروبی که تا روز ۲۱ خرداد ۸۸، افرادی صالح برای ریاست جمهوری شناخته شده بودند، مگر کاری جز «مخالفت با استبداد و مخالفت با سلب حقوق مردم» کردند؟!! مگر جز از راه های مسالمت آمیز و قانونی، به انتقاد و صدور بیانیه پرداختند؟!!
این رفتارها وظیفه ی ملی و شرعی آنان بوده و هست و کسی را بخاطر وظیفه شناسی نمی توان محکوم کرد، مگر انکه «عدم انجام وظیفه» مطلوب حاکمیت باشد!!(که البته از حاکمانی که وظیفه نشناس اند، بعید هم نیست).
آقایان کروبی و موسوی و همراهان و همفکران شان، تنها «از دامان پاک خود به زندان رفته اند!!» و
اما من به عنوان یک شهروند، برای پیشبرد اهداف آنان(دفاع از حق حاکمیت ملی) تلاش اندکی کرده ام که امیدوارم خدای رحمان حسابم را از ستم پیشه گان جدا کند و کم مرا با کرم خویش، جبران کند.
بیست و سه :
هم اکنون مردان و زنان بسیاری که عمدتا در یک فعالیت متداول قانونی حضور داشته اند، به اسم فتنه گر در زندانهای ما به سر می برند. آیا با این روند که ما معترضان خود را با انگ فتنه گر به زندان دراندازیم و آنان را از حقوق قانونی شان دورسازیم موافق بوده اید؟ اگر بله، چرا؟ واگرنه، به چه دلیل؟
امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) در سه روایتی که از امام سجاد(ع) امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در کتاب های «مسند زید بن علی بن الحسین» و «قرب الاسناد» نقل شده است؛ «هیچیک از سه گروهی را که در حاکمیت او به جنگ مسلحانه اقدام کردند و دعوت وی به مذاکره را نپذیرفتند، متهم به شرک یا نفاق نکرد، بلکه می گفت: آن ها برادران مومن ما هستند که به ما ستم کرده اند»(ان امیر المومنین لم یکن ینسب احدا من اهل حربه لا الی الشرک و لا الی النفاق، و لکنه یقول: هم اخواننا بغوا علینا).
این را ببینیم تا چرایی «خنده دار بودن قیاس حاکمیت فعلی ایران با حکومت علوی» را در یابیم.
امیر مؤمنان نه حقوق مخالفان مسلح خود را قطع کرد و نه مزاحم اشتغال آنان به تحصیل و کار شد و نه پیش از انجام جنایت، بازداشت شان کرد!!
و البته نه دروغ گفت و نه تکبر ورزید و نه تبعیت محض را طلب کرد و نه … هیچ شباهتی به «ولایت فقیه» داشت تا ادعا شود که می تواند زن کسی را طلاق دهد!! و نه به افراد بی سواد و کم سواد میدان می داد که مدعی دفاع از دین شوند و اعتبار دین خدا را یکسره بر باد دهند!!
مطمئنا مدل کنونی حاکمیت ایران، با حاکمیت مخالفان علی(ع) تشابه بیشتری دارد تا حکومت علوی که هیچ شباهتی با آن ندارد.
بیست و چهار:
در دوسال گذشته، مردم ما و حیثیت جهانی ما بسیار آسیب دیدند. آیا می توان وقایع این دوسال را یک آزمون الهی برشمرد؟ اگر بله، سهم و نقش و نمره ی شما در این آزمون چه بوده است؟
این آزمون الهی از اوان انقلاب بوده و اکنون نیز ادامه دارد. سهم و نمره ی مرا باید افراد بی طرف و منصف جامعه اعلام کنند، نه خود من. امیدوارم که مردو نشده باشم.
بیست و پنج :
اوباشان مذهبی قم، جلوی چشم همه ما به منزل آیت الله صانعی حمله کردند و به حریم خصوصی وی هجوم بردند. مراجع ما درمقام عمل چه کردند؟ تایید یا تقبیح؟ متاسفانه جامعه ی دینی ما هیچ عکس العملی از آنان ندید و نشنید. آیا حمله به بیت آیت الله صانعی، واگویه ای به سایر مراجع نبود؟ که اگر با ما درافتید، با شما این می کنیم؟ چرا هیچ عالم و مرجعی مخاطره نمی کند و عمامه از سر نمی گیرد و پای برهنه برای احقاق حق خروج نمی کند؟
و البته همزمان به بیت مرحوم علامه، آیة الله منتظری نیز حمله کردند و با حکم دادگاه ویژه ی روحانیت، آن را بستند.
در میخانه ببستند و در تزویر و ریا بگشوند.
پاسخ شما را باید مخاطبان اصلی شما بدهند. من مرجع نیستم و عمامه هم بر سر ندارم تا آن را برگیرم. کفش هم از پایم درآورده اند و زنجیر بر آن زده اند تا نتوانم از ظلم حاکمیت بگریزم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر