جستجوی این وبلاگ

میرحسین موسوی/ مشاهده فیلم های تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پل ها و بلندی ها

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

ده شب؛ بانگ رسای تکبیر در آسمان ایران

ده شب؛ بانگ رسای تکبیر در آسمان ایران

سحام نیوز: امشب ایرانیان در همه شهرهای کشور در حمایت از مبارزات مردم فلسطین و کشورهای منطقه ندای وحدت بخش تکبیر سر می دهند.
به گزارش جرس، شورای هماهنگی راه سبز امید با اشاره به در پیش بودن روز قدس و قیام مردم منطقه علیه مستبدانی که به دروغ پرچم مبارزه با اشغالگران اسرائیلی را به دوش می‌کشند، از مردم در سراسر ایران دعوت کرد در ساعت ۱۰ شامگاه پنجشنبه سوم شهریورماه، با سر دادن ندای تکبیر و برائت از خودکامگی، به ابراز همبستگی با مردم مظلوم فلسطین و سوریه بپردازند، انزجار خود از سلطه‌ی هرگونه ستم و کردار غیر دموکراتیک را ابراز دارند و سیاست منافقانه‌ی حاکمیت در قبال آنچه در منطقه می گذرد را برملا کنند.
این شورا در بیانیه‌ی اخیر خود همچنین با اشاره به اینکه جمعه‌ی آخر ماه رمضان به پیشنهاد آیت‌الله منتظری به عنوان «روز قدس» نامگذاری شده و ضمن تاکید بر اینکه شعار اولویت توجه به حقوق مردم ایران بر مردم فلسطین و لبنان، اعتراض به چهره‌ی نفاق و دو رویی در سیاست های اعمال شده توسط حاکمیت بود و نه دست شستن از همدلی و همدردی با ستمدیدگان در هر کجای جهان؛ «سکوت ننگین دولتمردان در قبال ستمی که توسط حکومت سوریه بر مردم مظلوم سوریه و این روزها بر پناهجویان فلسطینی در آن کشور می رود» را نشانی دیگر از انحراف از سیاست های مبتنی بر اصول اخلاق، توسط حاکمیت دانست.

خیانت در امانت، دروغگویی و خلف وعده؛ سه نشانه‌ی منافقان آیت‌الله صانعی: وای به حال جامعه‌ای که با دروغ اداره شود و هر ظلم و ستمی با دروغ جبران شود

آیت‌الله‌العظمی یوسف صانعی در چهارمین جلسه از سلسله دروس خود در ماه مبارک رمضان، به مبحث دروغ پرداخت. ایشان گفت: بنای خلقت و طبیعت بر حقیقت و راستی استوار است، لکن این انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آمیخته و آن را وارونه جلوه می‌دهد، زیرا باطل محض را نمی‌شود به مردم ارائه داد که طبع حقیقت جوی مردم خود به خود آن را دفع می‌کند.
این مرجع تقلید همچنین با اشاره به روایتی از پیامبر اسلام، سه خصلت را نشانه منافقان دانست، حتی اگر اهل نماز و روزه باشند: خیانت در امانت، دروغگویی و خلف وعده. ایشان تصریح کرد: جامعه ای که به دروغ‌گویی عادت کند و دروغ در آن رواج داشته باشد و یا به آن حساسیت نشان ندهد موجب خواهد شد که ایمان از آن رخت بربندد. در اثر دروغ‌گویی بنیاد‌های اجتماع گسسته می‌شود، بی‌اعتمادی رواج می‌یابد در نتیجه بی‌ایمانی و بی‌اعتقادی شایع می‌شود.
متن کامل سخنان آیت الله صانعی در این باره را به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر ایشان بخوانید:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی رسول الله ابی القاسم محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین الهداة المهدیین واللعن علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین قال الله تعالی: «إِنَّمَا یفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَأُوْلئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ».[۱]
معنای دروغ
کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معنی دروغ گفتن می‌باشد. صحاح، قاموس، اقرب و… هر دو وزن را مصدر گرفته‌اند ولی استعمال قرآن نشان می‌دهد که کذب بر وزن وزر، مصدر است و کذب بر وزن کَتِف اسم مصدر است به معنی دروغ مثل «یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِب‏» چون کذب مفعول به یفترون است؛ لذا اسم است نه مصدر یعنی بر خدا دروغ می‌بندند.
تکذیب آن است که دیگری را به دروغ نسبت دهی و بگویی دروغ می‌گوید.
کذّاب مبالغه است یعنی بسیار دروغ‌گو «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب».
کاذبه مصدر است مثل عاقبه، عافیه و باقیه«إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَة».
کذب در لغت به معنای عدم مطابقت است و همان‌گونه که سخن به دروغ متّصف می‌شود اعتقاد و عمل هم به آن متّصف می‌گردد. گمان و اعتقاد مخالف با واقع دروغ است، همان‌گونه که عمل مخالف با سخن و وعده نیز دروغ است.
«إِنَّمَا یفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَأُوْلئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ» خداوند باری تعالی در سوره مبارکه نحل بی‌توجهی به دروغ را متذکر می‌شود، کسانی که دروغ می‌گویند ایمان ندارند، ایمان متوقف بر عدم دروغ‌گویی شده است. دروغ‌گو به حضور خدا در زندگی و معادلات حیات ایمان و یقین ندارد. دروغ از بلاهایی است که چون بر جان آدمی یا جامعه بیفتد چون زلزله آن را ویران و نابود می‌کند، جامعه ای که مناسبات و اخلاق آن با دروغ رقم بخورد سقوط خواهد کرد و ریشه دروغ‌گویی عدم ایمان است. عده ای می‌پندارند دروغ چاره‌ساز است و بدین خاطر است که به آن رو می‌آورند. فکر می‌کنند برای دست‌یابی به قدرت دنیا باید به دروغ‌گوی روی آورد، این عده غافل از این هستند که چون پرده‌ها کنار رود، روسیاهی بیش نخواهد ماند.
مذمت دروغ و آثار آن در روایات
۱- دروغ کلید بدی‌ها
منابع دینی ما (از کتاب و سنت) سرشار از ذم دورغ می‌باشد. در روایتی از حضرت امام حسن عسکری (ع) آمده است : «جعلت الخبائث کلها فى بیت و جعل مفتاحه الکذب»[۲]؛ تمام پلیدى‌ها در اتاقى قرار داده شده و کلید آن اتاق، دروغ است.
آنگاه که انسان بخواهد زندگی را بر غیرواقع بگذارد نتیجه ای که بدست می‌آورد غیر واقعی است. در پرتو دروغ‌گویی و فریب روزبه‌روز مشکلات و مصائبش بیشتر می‌شود. اما دروغ‌هایی که بعد اجتماعی دارد آثار آن بیشتر است و در نتیجه فساد آن گسترده‌تر می‌باشد. در جامعه‌ای که دروغ‌گویی رواج دارد اعتماد عمومی آسیب می‌بیند؛ روح بی‌اعتمادی همه جا را فرا می‌گیرد و در نتیجه در این جوامع امیدی به حل مشکلات نیست و روزبه‌روز مصائب بیشتر خواهد شد تا به سقوط برسد. لذا دروغ ریشه همه پلیدها شمرده شده است.
در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «وشر القول الکذب»[۳]؛ بدترین سخن، دروغ است. زیرا آثار مرگبار آن از هر سخن بدى بدتر است.
۲- دروغ بدتر از شراب
امام محمد باقر (ع) فرمود : «خداوند متعال برای شر و بدی قفل‌هایی قرار داده و کلید آن قفل‌ها شراب است ولی دروغ از شراب هم بدتر است.»[۴]
۳- دروغ سبب خرابی ایمان
امام محمد باقر(ع) در روایت دیگری فرمود : «دروغ ویران کننده ایمان است»[۵].
جامعه ای که به دروغ‌گویی عادت کند و دروغ در آن رواج داشته باشد و یا به آن حساسیت نشان ندهد موجب خواهد شد که ایمان از آن رخت بربندد. در اثر دروغ‌گویی بنیاد‌های اجتماع گسسته می‌شود، بی‌اعتمادی رواج می‌یابد در نتیجه بی‌ایمانی و بی‌اعتقادی شایع می‌شود.
۴- دروغ علامت نفاق
از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است :«من علامة النفاق ثلاثة وان صلى وصام وزعم أنه مسلم إذا حدث کذب وإذا وعد أخلف» «سه خصلت است که در هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند :
۱- در امانت خیانت کند.
۲- در سخن دروغ بگوید.
۳- در وعده تخلف کند.»[۶]
۵- دروغ‌گو مستوجب لعن فرشتگان
رسول گرامی اسلام (ص) فرمود : «هرگاه مومن بدون عذر دروغ بگوید هفتاد هزار فرشته او را لعنت می‌کنند و از قلبش بوی تعفنی بیرون می‌آید که تا به عرش می‌رسد؛ آن‌گاه نگهبانان عرش بر او لعنت می‌فرستند.»[۷] دروغ از بدترین معایب، زشت‌ترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است و بالطبع عادت به آن از رذایل اخلاقی و از گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در میان نباشد، دروغ گفتن جایز نمی‌باشد.
دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم می‌کند و در میان مردم بی‌اعتبار می‌نماید و اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار می‌سازد و از آفات زبان و خراب کننده ایمان است.
ریشه و علّت دروغ‌گویی
برای دروغ‌گویی علت و عوامل متعدی -از جمله عقده حقارت و خود کم‌بینی انسان و دنیاطلبی دروغ‌گو- برشمرده‌اند که در کلمات معصومین بدان‌ها اشاره رفته است.
سرچشمه دروغ نیز گاهی به‌خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از پیرامون او، از دست دادن موقعیت و مقام و زمانی نیز به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام و… است که شخص از این وسیله نامشروع برای تامین مقصود خود کمک می‌گیرد.
ابزار بسیاری از گناهان دروغ است اینکه افراد دروغ‌گو بدبینی و سوءظن خاصی نسبت به همه کس و همه چیز دارند، با دروغ خود را بزرگ جلوه می‌دهند و با دروغ هزار گونه تملق می‌گویند.
از راه‌های درمان دروغ این می‌باشد که قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی آن متوجه ساخت و نیز باید آنان را متوجه ساخت که اگر چه دروغ در پاره‌ای از موارد نفع شخصی دارد ولی نفعش بسیار آنی و زودگذر است و یکی دیگر از موثرترین راههای درمان دروغ پرورش شخصیت در افراد و کوشش برای تقویت پایه‌های ایمان در دل آنان است و باید محیط‌های تربیتی و معاشرتی مبتلایان را از وجود افراد دروغ‌گو پاک کرد تا تدریجا طبق اصل تاثیرپذیری محیط وجود آن‌ها از این رذیله پاک گردد.
دروغ عامل بطلان روزه
برای روزه فوائدی ذکر شده، ولی این چیزی که خود قرآن به عنوان فلسفه ذکر می‌کند، رسیدن به مرحله متقین،«لعلکم تتقون» است به امید این که بتوانیم متقی شویم.
خودتان را در مقابل گناهان و ترک واجبات نگه دارید که آن هم یک نحوه تخلف از دستور الهی است. خودتان را نگاه دارید بتوانید خودتان را حفظ کنید و در خودتان اعتماد به نفس به وجود بیاورید. یک ماه تمرین می‌کنید، آن هم با ترک مباحات، تمام آن چه که شرط صحت روزه است و ترکش و امساکش واجب است و روزه با او باطل می‌شود جزو مباحات است ؛ چون خوردن، آشامیدن، امور جنسی و… معمولاجزء مباحات است، در میان باطل کنندگان روزه، به‌جز یکی دو مورد همه از امور مباح به حساب می‌آیند. یکی از آن‌ها مسئله کذب بر خدا و پیغمبر است چون دروغ حرام است و از گناهان کبیره به حساب می‌آید. اما دروغ بر خدا و پیغمبر و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین را جزو مفطرات آورده‌اند؛ یعنی در کنار ترک مباح‌ها و حلال‌ها این حرام جزو مفطر قرار دارد.
کذب چون امر قبیحی است آنگاه که به خدا و رسول و ائمه نسبت داده می‌شود قبح آن بیشتر می‌شود و مفاسدی در او می‌دیده فلذا آن‌ها را جزو مفطرات آورده و بقیه محرمات دیگر ولو جزو مفطرات نیستند ولی در عین حال در ماه رمضان انجام دادنش موجب زیادی عذاب و مسئولیت می‌شود چون حرمت زمان و مکان، عظمت و بزرگ بودن گناه را در بر دارد کما این که شما می‌بینید این حکم عقل است این احتیاجی به روایت هم ندارد؛ چون کیفیت اطاعت و عصیان به عقل است و عقل می‌گوید شما در زمان محترم اگر مخالفت خدا کردید عذابش بیشتر است،گناهش زیادتر است در مکان محترم گناه کردی عذابش بیشتر از جای غیرمحترم است و لذا در باب قتل نفس هم روایت دارد و هم فتواست که اگر کسی در ماه‌های حرام یا در حرم، کسی را بکشد (چه زمان چه مکان) علاوه از دیه‌ای که بدهکار است یک سوم دیه هم بر آن اضافه می‌شود این برای احترام به حرم و برای احترام به ماه‌های حرام است. به هرحال در این ممسکات و چیزهایی که باید از آن امساک کرد و مفطر است، دروغ بستن به خداوند و پیغمبر است که مفطر می‌باشد، اما بقیه دروغ‌ها هم حرام و حرمتش در ماه مبارک رمضان اگر آدم مرتکب بشود بیشتر می‌شود. اصل دروغ خودش گناه است دروغ فی حد نفسه از محرمات الهی است و روایات هم در مذمت آن آوردیم. اما به هرحال محتوای دروغ تا دروغ فرق می‌کند گاهی محتوایش خیلی مفسده دارد گاهی محتوایش مفسده بسیار کمی دارد یا اصلا مفسده‌ای ندارد. این‌ها عذابش با هم فرق می‌کند.
دروغی که مفسده اش زیاد باشد دروغی که جامعه را به بدبختی بکشاند دروغی که فشار بر جامعه بیاورد با دروغ بخواهم اعمال قدرت و ریاست کنم، یا دروغ به دین ببندم برای این که ریاست خودم بماند مسلم است که این فرق می‌کند. در روایت دارد که بوی بد یک دروغ تا آسمان هفتم می‌رود همه جا را می‌گیرد اصلا سراسر زمین را می‌گیرد و همه از این دروغ متنفرند همه ضرر می‌بینند خوب آن جا معصیتش بیشتر است ولی اصل دروغ فی حد نفسه خودش حرام است و روایات راجع به آن آمده که بعضی از این روایات یا عمده اش را مرحوم کلینی در کافی در باب الکذب نقل کرده و روایاتش هم مورد قبول دیگران است. یکی از روایاتی که راجع به دروغ آمده، این روایت است که امام باقر(سلام الله علیه) می‌فرماید: «ان الله عز و جل جعل للشر اقفالاً و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب، و الکذب شر من الشراب» ؛ امام باقر العلوم(سلام الله علیه) دریای علم اهل بیت می‌فرماید خداوند برای بدی‌ها قفل‌ها قرار داده، در هرحال شراب کلید آن قفل‌هاست و دروغ بدتر از آن است یعنی این دیگر کلید حسابی است، چون شراب خور هم می‌تواند شراب بخورد ولی با دروغ نگذارد شراب خوری اش معلوم بشود می‌گوید نه من شراب نخوردم، دروغ که استخوان ندارد در گلو گیر کند، این که می‌گوید شراب کلید آن قفل‌هاست یعنی آدم با شراب مرتکب بسیاری از معاصی می‌شود وقتی مست شد. ولی دروغ از آن بدتر است چون هرگونه معصیتی هر جنایتی، هر ظلمی هر ستمی آدم می‌تواند بکند و با دروغ آن را جبران کند و وای به حال آن جامعه‌ای که گرفتار دروغ شده باشد و گرفتار دروغ بشود و با دروغ بخواهد آن جامعه اداره بشود که آن جا دروغ گویان نه دنیا دارند و نه آخرت آن طفلک‌هایی هم که به آن دروغ‌ها اعتماد می‌کنند دنیایشان از بین رفته است چون خیال کرده این راست گفته است رویش برنامه ریزی می‌کند بعد معلوم می‌شود که نه، اصلا دروغ است. دروغ به خلاف طبیعت و سرشت انسان است.
در سراسر جهان هستی قانون صداقت و صراحت و حقیقت جاری است. هر چند به حسب ظاهر در عالم هستی تضادها و تعارض‌هایی دیده می‌شود ولی دروغ و خیانت در طبیعت اصلا وجود ندارد. اصولا حقایق ناب را در طبیعت و هستی باید جستجو کرد و از زبان آفرینش باید شنید. مگر جز این است که تمام قوانین علمی و فلسفی برداشتی است نسبی از جهان هستی و قوانین حاکم بر آن و طالبان حقیقت همه و همه در اسرار هستی می‌اندیشند و از آن الهام می‌گیرند و جز با هستی و قوانین حاکم بر آن سروکاری ندارند؟
خلاصه کلام آن‌که بنای خلقت و طبیعت بر حقیقت و راستی استوار است، لکن این انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آمیخته و آن را وارونه جلوه می‌دهد، زیرا باطل محض را نمی‌شود به مردم ارائه داد که طبع حقیقت جوی مردم خود به خود آن را دفع می‌کند.
خداوند سبحان چه با زبان تکوین و چه با زبان تشریع با صداقت و راستی با بندگانش سخن می‌گوید و می‌فرماید که صداقت برای شما بهتر است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱]. ۱۰۵ نحل.
[۲] . بحار الانوار، ج۶۹، ص ۲۶۳٫
[۳] .نهج البلاغه، خطبه ۸۴٫
[۴] . بحار الانوار، ج ۱۱۰، ص ۸۰٫٫
[۵] . بحار الانوار چاپ بیروت، ج ۶۹ / ص۲۴۷٫
[۶] . بحار الانوار، ج۷۵، ص ۲۲۹٫
[۷] . مستدرک الوسائل، ج ۲/ ص۱۰۰ ؛ سفینه البحار، ج ۲ /ص۴۷۴ ؛ جامع السعادات، ج۲/ص

بیانیه جمعی از جوانان اصلاح طلب به مناسبت روز قدس

جمعی از جوانان اصلاح طلب در بیانیه ای خطاب به مردم و جوانان سوریه اعلام کردند: ما یک شب قبل از روز قدس با فریاد الله اکبر، خدا را فریاد خواهیم زد تا ضمن اعلام حمایت از شما مردم شریف سوریه در آستانه روز قدس از تمامی دیکتاتورهای منطقه اعلام برائت کرده و همسبتگی خود را با برادران و خواهران مبارز خود در سوریه و فلسطین و هر جایی از جهان که مبارزان راه آزادی حضور دارند، اعلام کنیم.
در بخشی از این بیانیه که در آستانه ی روز قدس صادر شده با بیان اینکه جمهوری اسلامی که خود برآمده از مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران بود در دهه سوم عمرش به جای تمکین به رای مردم با کودتا دولتی را بر سر کار آورد که نماد سرکوب و دیکتاتوری است آورده اند: شما مردم مظلوم سوریه و همچنین مردم مصر و تونس و لیبی، با وجود تمام مظالم روا شده، در ابتدای امر در پی دگرگونی و انقلاب نبودید و شعارها و روش ها همگی اصلاح طلبانه بود، اما متاسفانه به دلیل مشابهت های فراوان همه حکومت های دیکتاتور و مستبد، حتی حرکت های اصلاح طلبانه نیز پس زده شد و در نتیجه به دلیل سرکوب های مستمر، این روش های مسالمت آمیز به روش های دگرگونی طلبی و انقلاب تبدیل شد تا جایی که فجایع لیبی و سوریه رقم خورد.
این جوانان تاکید کرده اند: حاکمان ایرانی نیز سوال ساده “رای من کجا است” مردم ایران را نشنیدند و در برابر اعتراض آرام و همراه با سکوت مردم به خشونتی در حد کشتار دست زده و عده ای را بازداشت و هزاران نفر را مضروب کرده و به کشتن تعداد بیشماری از هموطنان خود اقدام کردند و با سرکوب معترضان و حبس فعالان سیاسی و مدنی و سپس حصر رهبران جنبش سبز و کشتن جوانان بی گناه، خشم و بی اعتمادی را دلها کاشتند و راه های اصلاح را بستند هرچند که مردم ایران کماکان بر مشی اصلاح طلبی خود تاکید دارند و به آن وفادار هستند.
متن کامل این بیانیه که نسخه ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
“روز قدس یک روز جهانی است روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است روز مقابله ملت‌هایی است که در زیر فشار ظلم آمریکا و غیرآمریکا هستند.” امام خمینی (ره)
ملت شریف سوریه و دیگر برادران و خواهران مبارزمان در خاورمیانه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، رهبر فقید انقلاب در پیامی خطاب به مردم ایران و همچنین ملت های منطقه آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس نامید، تا نمادی شود برای مردم منطقه در مبارزه با اشغال گران قدس شریف.
اما امام خمینی (ره) هوشمندانه در پیام خویش این روز را روز مبارزه با مستکبرین نامید تا اگر زمانی ملت های منطقه از ظلم همسایه تحمیلی خود نجات پیدا کردند این روز را سرآغازی برای مبارزه علیه مستکبرین و مستبدین داخلی قرار داده و خود را از چنگال دیکتاتوری و ظلم نجات دهند. متاسفانه در مرزهای فلسطین تغییری رخ نداد و مردم مظلوم این سرزمین کماکان در حال مبارزه با اشغالگران خاک خود هستند. اما از سوی دیگر رهبران منطقه نیز به جای آنکه در مقابل دشمن خارجی قلدری کنند تمام زور خود را بر سر مردم خویش خالی می کنند و به سرکوب منتقدان و آزادی خواهان روی آورده اند. حتی جمهوری اسلامی نیز که خود برآمده از مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران بود قدم در این راه گذاشت و در دهه سوم عمرش به جای تمکین به رای مردم با کودتا دولتی را بر سر کار آورد که نماد سرکوب و دیکتاتوری است. از این رو مردم ایران دو سال پیش در روز قدس از ظلم میراث خواران نا اهل جمهوری اسلامی به فریاد آمدند.
مردم شریف سوریه! ما جوانان ایرانی می دانیم که از حدود پنج ماه پیش تاکنون، درگیر مبارزه ای دشوار و خونین برای سرنگونی حکومت فعلی و برپایی حکومتی بوده اید که آزادی و حرمت انسانی تان را پاس بدارد. رژیمی که به جای توجه به رای مردم جمهوریت را چون سلطنت موروثی کرده و حق تعیین سرنوشت را از شما گرفته است.
خواهران و برادران سوری! می دانیم که در این مدت، بیش از ۱۶۰۰ تن از مردم معترض سوریه، به شهادت رسیده اند و هزاران نفر زخمی و ناپدید شده اند و اینها به جز شمار بسیار زیاد بازداشت شدگانی است که خانواده هایشان ماه ها و یا هفته هاست که از سرنوشت شان خبر ندارند. حکومت سوریه گمان می کند که با این سرکوبگری ها می تواند به عمر خود بیفزاید و از شرایط فعلی منطقه ای و جهانی برای تثبیت خود استفاده کند، همان طور که گروه حاکم بر ایران نیز چنین تفکری دارند. در عین حال، حکومت شما گمان می کند که با تکیه بر سیاستش در قبال اسراییل، می تواند مشروعیتی برای خود در داخل سوریه کسب کند. اما تظاهرات سراسری و جمعه های سترگی که شما مردم قهرمان سوریه برگزار می کنید، خط بطلان بر این تصور کشیده است.
متاسفانه بشار اسد رهبر مستبد سوریه به جای آنکه از گذشته درس بگیرد و از سقوط بن علی، مبارک و بدترین آن معمر قذافی عبرت بگیرد، همچنان به کشتار مردم خود دست می زند و به جای آنکه صدای آزادی خواهی شما را بشنود و دست به اصلاح کشور بزند اقدام به سرکوب بی رحمانه کرده و با تانگ ها و گلوله ها در ماه مبارک رمضان از مردم روزه دار خود میزبانی می کند . متاسفانه او صدای اصلاح طلبی شما را نشنید و به جای آنکه در مقابل خواست ملت خود سر فرود آورد اقدام به سرکوب کرد و حرکت مدنی شما را به سمت یک انقلاب سوق داد.
شما مردم مظلوم سوریه و همچنین مردم مصر و تونس و لیبی، با وجود تمام مظالم روا شده، در ابتدای امر در پی دگرگونی و انقلاب نبودید و شعارها و روش ها همگی اصلاح طلبانه بود، اما متاسفانه به دلیل مشابهت های فراوان همه حکومت های دیکتاتور و مستبد، حتی حرکت های اصلاح طلبانه نیز پس زده شد و در نتیجه به دلیل سرکوب های مستمر، این روش های مسالمت آمیز به روش های دگرگونی طلبی و انقلاب تبدیل شد تا جایی که فجایع لیبی و سوریه رقم خورد. همان طور که حاکمان ایرانی نیز سوال ساده “رای من کجا است” مردم ایران را نشنیدند و در برابر اعتراض آرام و همراه با سکوت مردم به خشونتی در حد کشتار دست زده و عده ای را بازداشت و هزاران نفر را مضروب کرده و به کشتن تعداد بیشماری از هموطنان خود اقدام کردند و با سرکوب معترضان و حبس فعالان سیاسی و مدنی و سپس حصر رهبران جنبش سبز و کشتن جوانان بی گناه، خشم و بی اعتمادی را دلها کاشتند و راه های اصلاح را بستند هرچند که مردم ایران کماکان بر مشی اصلاح طلبی خود تاکید دارند و به آن وفادار هستند.
خواهران و برادران سوریه! از سوی دیگر متاسفانه حکومت ایران و رهبران آن از گروه حاکم بر شما و سرکوبگری هایش حمایت می کنند. اما شما باید بدانید که مردم ایران همراه و همدل با شما هستند و جنبش سبز ایران که اکثریت جامعه ایرانند از شما حمایت می کند. در این دوسال ما نیز شهیدان بسیاری تقدیم راه آزادی کردیم و اسرای زیادی را فقط به جرم ابراز عقیده و مخالفت با کودتای انتخاباتی در زندان ها داریم.
مردم مبارز سوریه! بخش بزرگی از مردم ایران تحولات سوریه را از نزدیک دنبال می کنند و ما نیز خود را در سرنوشت شما شریک می دانیم، پیروزی هر یک از ملت های منطقه بر دیکتاتورها، خیزش مخالفت با دیکتاتوریی است که کل منطقه را فرا گرفته است. ما همه در یک جبهه هستیم و همه در سرزمین های مختلف با استبداد مبارزه می کنیم. مردم ایران نه تنها همراه شما که همراه دیگر مبارزین آزادی خواه منطقه هستند و در کنار مردم تونس و مصربه شادی پرداخته و لحظه به لحظه تحولات لیبی را دنبال کردند و این روزها در کنار مردم آن سرزمین برای رفتن دیکتاتور به شادی می پردازند و از آزادی یک ملت شادمانند.
ما در آستانه روز قدس خطاب به شما می گوییم که خواهران و برادران آزاده، این روز نه متعلق به ما که متعلق به همه ی آنانی است که در مقابل ظلم و دیکتاتوری مستکبرین سر خم نمی کنند، پس ما و شما باید دست در دست هم و دوشادوش یکدیگربرای آینده ای بهتر مبارزه کنیم. ما مردم منطقه باید همراه و همدل از جنبش های آزادی خواهانه یکدیگر دفاع کنیم. البته باید نیک بدانیم که مشکل ما و شما با رفتن یک دیکتاتور حل نخواهد شد، باید با همدلی و همفکری یکدیگر تفکر دیکتاتور پروری را در خاورمیانه ریشه کن کنیم و در تقویت نهادهای مدنی و نهادینه شدن دموکراسی به یکدیگر کمک کنیم.
از این رو ما یک شب قبل از روز قدس با فریاد الله اکبر، خدا را فریاد خواهیم زد تا ضمن اعلام حمایت از شما مردم شریف سوریه در آستانه روز قدس ازتمامی دیکتاتورهای منطقه اعلام برائت کرده و همسبتگی خود را با برادران و خواهران مبارز خود در سوریه و فلسطین و هر جایی از جهان که مبارزان راه آزادی حضور دارند، اعلام کنیم.
جوانان اصلاح طلب

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

گرگ ها خوب بدانند..............................؟

گرگ ها خوب بدانند.....................که در این ایل غریب
گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همهگی کشته شدند
توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
دکتر زهرا رهنورد







مصاحبه با خواهر شهرام فرج زاده، از شهدای عاشورای 88 نهایت بی‌شرمی است که به خانواده‌های کشته‌شدگان بی‌گناه پاسخ نمی‌دهند اما نگران انگلستان هستند



«این نهایت بی شرمی و رذالت است که در کشور خودمان جوانانی سرشار از شورِ زندگی به فجیع ترین شکل ممکن کشته می شوند، آنوقت مسئولان ما نه تنها مرگ آنها را انکار می کنند بلکه از خشونت پلیس انگلستان و کشته شدن مردم انگلستان چنان صحبت می گنند که گویی دست های خودشان به هیچ خونی آلوده نیست.»
این جملات، واکنش خواهر شهرام فرج زاده به مواضعی است که این روزها از زبان برخی مسئولان درباره‌ی سرکوب معترضان در انگلیس مطرح می‌شود و یکسره در تناقض با مواضع آنها در قبال سرکوب‌های به مراتب فاجعه‌آمیزتر در عاشورای ۸۸ تهران است.
شهرام فرج زاده تارانی جوانی است که فیلم جان باختن وی در روز عاشورا یکی از تلخ ترین صحنه هایی بود که پس از اعتراضات انتخاباتی سال ۸۸ در اینترنت منتشر شده بود. صحنه ی عبور ماشین نیروی انتظامی از روی بدن این شهروند معترض در مقابل چشم های سایر معترضان چنان تکان دهنده بود که حتی خانواده های کشته شدگان دیگرِ پس از انتخابات در مصاحبه های جداگانه ای که با آنها در مورد نحوه ی جان باختن فرزندان آنها انجام شده بود، می گفتند که مرگ شهرام مرگ فجیعی بود که در خاطر خیلی ها تا همیشه باقی می ماند و از یاد مردم نمی رود که چطور یک جوان که با دست های خالی به راهپیمایی آمده بود را خودروی نیروی انتظامی با کینه و نفرت زیر ماشین له کرده بود.
واکنش مسئولان امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی به این مرگ، مشابه واکنشِ حاکمیت به پرونده سایر کشته شدگان پس از انتخابات است؛ انکارِ قتل، عدم پاسخگویی، تحقیر و تحت فشار قرار دادن خانواده و بی فرجامیِ پیگری های قضایی.
راحله فرج زاده تارانی، خواهر شهرام، در گفت‌وگویی با «سرخ سبز» به گوشه ای از رنج دو ساله ی خانواده ی خود اشاره می کند و در عین حال معتقد است اگر مردم ایران مثل یک خانواده کنار هم قرار بگیرند، گوشه ای از زخم های خانواده های داغدار التیام یافته و در مقابل ظلمی که به آنان روا داشته می شود نیز با قدرت بیشتری خواهند ایستاد. این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:
خانم فرج زاده، اول شهریور سالروز تولد برادرتان است در حالی که دو سال است برادرتان کشته شده و شما پیگیر پرونده ی قضایی او هستید آیا تاکنون این پیگیری ها نتیجه ای داد؟
حقیقت این است که خانواده ما واقعا دیگر هیچ چشم داشتی از این حکومت ندارند. روزهای اول که برای کشته شدگان پیشنهاد دیه داده بودند ما می گفتیم هرگز چنین پیشنهادی را قبول نخواهیم کرد اما بعدها خیلی ها گفتند اگر اینها دیه بدهند به معنای این است مسئولیت کشتنِ شهروندان را پذیرفتند و به نوعی پذیرفته اند که قاتل هستند. با همین استدلال ما هم پیگیر شدیم، حتی وکیل گرفتیم، خانواده ام خیلی تلاش کردند و با مراجعه به نهادهای قضایی پیگیری های خیلی جدی انجام دادیم که دیه را دریافت کنیم، مهم نبود مبلغ چیست، خانواده ام برایشان مهم بود که حداقل بشنوند آنها ابراز تاسف می کنند و شرمگین هستند از اتفاقی که رخ داد یا حداقل بگویند ما بهایی را می پردازیم برای این فاجعه اما نه تنها نپذیرفتند بلکه دردناک تر این بود که با نگاه های « عاقل اندر سفیه» به خانواده ها می گفتند مگر ممکن است ما چنین کاری کنیم. آن نگاهی که به خانواده ی ما می شد چنان تحقیر آمیز بود که برای خیلی ها روبرو شدن با کسانی که با تمام نیرو واقعیت ها را انکار می کنند سخت می شد. چیزی که تمام دنیا نسبت به آن آگاهی دارند آنوقت حکومت ما دارد انکار می کند.
حتما در جریان هستید که برخی مسئولان جمهوری اسلامی به تازگی کشته شدن چند شهروند انگلیسی در آشوب های بریتانیا را محکوم کرده و خواستار ورود سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در انگلستان شده اند، ارزیابی شما به عنوان خانواده ای که هیچ کسی در ایران پاسخگوی پیگیری های قضایی تان نبوده اند از این واکنش جمهوری اسلامی چیست؟
واقعا نهایت وقاحت ، نهایت رذالت و نهایت بی شرمی است، وقتی می شنویم اینها که به مردم خودشان که عزیزان شان بی گناه و بی سلاح کشته شده اند، پاسخگو نیستند آنوقت حکومت انگلستان را زیر سوال می برند. من رفتار حکومت انگلستان را هیچگاه مورد تایید قرار نمی دهم به هر حال حکومت های کشورهای سرمایه داری هم قابل نقد هستند و هر وقت انگلستان هم ایران را زیر سوال می برد من همین نقد را خواهم کرد اما در شگفتم مسئولانِ ما چطور شرم نمی کنند اینگونه متناقض موضع گیری می کنند؟ با این فاجعه هایی که برای مردم خودشان به وجود آورده اند روی شان می شود بگویند پلیس در انگلستان خشونت کرد اما در ایران خبری نبود؟ به تازگی یادداشتی را خوانده ام از یک هموطنی که نمی شناسم شان، ایشان سوالی را مطرح کرده و نوشته بودند: «آقای جوادی آملی له شدن شهرام فرج زاده زیر چرخ های خودروی ناجا خدا را خشمگین نمی سازد؟» خیلی ها در ایران هنوز سوال دارند، حاکم یک کشور باید در برابر مردم خودش پاسخگو باشد، لازم نیست حتما به سازمان ملل جواب بدهند، جواب مردم خودشان را هم نمی دهند.
ممکن است مختصری از وضعیت خانواده ی برادرتان توضیح دهید ، شهرام دختر خردسالی هم داشت که ظاهرا پس از درگذشت پدرشان دچار مشکلات و ناراحتی های جدی شده بود، درست است؟
بله آوا دختر شهرام به معنای واقعی کلمه عاشق پدرش بود، بچه ای که بعد از پدرش مدام سرگردان است و اصلا نمی داند چه بگوید. حالا همین بچه ی معصومی یک عمر از آنها سوال خواهد کرد که به چه جرمی پدر مرا زیر چرخ های ماشین له کرده اند؟ حکومت ایران باید به سوال دختر خرد سال شهرام پاسخ دهد، به چشم های نگران آوایی که می رود سر مزار پدرش می نشیند و آنقدر این بچه دلش تنگ می شود که می گوید بگذاریم من این خاک را کنار بزنم تا دست بابای خودم را لمس کنم، برای این بچه با این همه دلتنگی و بی قراری چه جوابی دارند؟
تا کنون آیا هیچ نهادی در ایران سراغ این فرزند خردسال و یا پدر و مادرتان رفته اند و پیگیر وضعیت آنها شده اند؟
نه، برای حکومت انگار نه انگار چنین شهروندی وجود داشت. آوا تنها دختری نیست که با از دست دادن پدرش دچار مشکلات و ناراحتی های شدید شده است. دختر شبنم سهرابی که در روز عاشورا کشته شد چه؟ بچه های زیادی هستند که خانواده هایشان را به همین شکل و با خشونت کشتند، اصلا فرض بر این باشد که پدران ومادران این بچه ها اشتباه کرده باشند گناه این فرزندان چه بود؟ هیچ ارگانی، هیچ نهادی پاسخگوی این کودکان نبود.
کسانی که شهرام ها را با آن همه شورِ زندگی می کشند، گمان نمی کنم هیچگاه نگرانِ زندگیِ کسانی باشند که باز مانده اند و دلشان می خواهد در آرامش زندگی کنند. برای خانواده ی ما شهرام نماد لبخند و زندگی بود و اینها نشان دادند که قاتل شادی و نشاط و زندگی هستند، لبخند را تاب نمی آورند. اینها قاتل لبخندِ انسان ها هستند. جنایت آنها کشتن لبخند شهرام و جوان های بیگناهی بود که با دست های خالی به اعتراض رفته بودند.
ممکن است برگردیم به روزهای اول و توضیح دهید خود شما وقتی شنیدید برادرتان در راهپیمایی روز عاشورا زیر چرخ های خودروی نیروی انتظامی جان باخت چه حسی داشتید؟
شهرام همان لحظه ی اول تمام نکرد، وقتی به بیمارستان منتقل شد، می گویند خون کم آورده بود. گاهی وقت ها فکر می کنم شاید اگر زودتر به بیمارستان منتقل شده بود، زنده می ماند؟ وقتی صحنه ی جان دادن شهرام را در فیلم هایی که مردم با موبایل در خیابان ها تهیه کرده اند نگاه می کنم هنوز قلبم می لرزد. البته دنیای بدی شده، شمار کشته شدگان آنقدر زیاد شده است که شاید برای خیلی ها یا عادی شده باشد. بارها این جمله به ذهنم می آید که وقتی یک نفر کشته می شود تراژدی است اما وقتی هزاران نفر کشته می شوند، دیگر تبدیل به آمار می شود. اما برای خانواده ها همیشه این زخم ها تازه است.
چه کسی به پدر و مادر شما اطلاع داد که شهرام زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی رفت؟ وضعیت پدر و مادرتان چگونه بود و چگونه است این روزها؟
پسرعمه های من در اینترنت شهرام را شناسایی کرده بودند و می فهمند کسی که ماشین از روی بدنش رد شد در روز عاشورا شهرام بود و بعد به برادرم و عموهایم اطلاع می دهند. پدر و مادر من مریض هستند بیماری قلبی دارند، پدرم روی صندلی چرخ دار است. یک هفته برادرم و پسرعمه هایم می ترسیدند و نمی دانستند چطور به پدر و مادرم اطلاع بدهند و بگویند که پسرتان زیر چرخ های ماشین له شده است. اول می گویند دستگیر شده، بعد به آنها می گویند زخمی شده، زجرهایی کشیدند تا بتوانند به پدر و مادرم بگویند پسرتان سه بار زیر چرخ های ماشین رفت تا له شد، پدر و مادرم بعد از این خبر له شدند. آنقدر صحنه ی جان باختن شهرام فجیع بود که یادم هست وقتی بر روی اعلامیه شهرام شعری را نوشته بودند اول خیلی راضی و خوشحال نبودم اما احساس خانواده را درک می کنم که چرا روی اعلامیه نوشتند« فرق دارد، ماتمی با ماتمی» .
همین طور است، وقتی با خانواده ی یکی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات مصاحبه می کردم می گفت؛ حتی خودِ این خانواده ها هم بر مزار شهرام رفته بودند و می گفتند مرگ این جوان و زیر گرفتن او زیر چرخ های ماشین برای آنها بسیار فجیع بود و تصور می کردند نشر فیلمی که خشونت را آشکارا نشان می داد، می تواند دنیا را تکان دهد.
برای همین در روزهای نخست با آنکه اصلا تا چند روز نمی توانستم لب به غذا بزنم، با آنکه برای یک خواهر آسان نیست صحنه ی زیر گرفتن تعمدی برادرش توسط خودروی نیروی انتظامی را نگاه کند به کمک فرزندانم نشستم و تمام این صحنه ها را بارها دیدم تا کلیپی بسازیم که دنیا ببیند چه بر سر جوان های بی سلاح ما در خیابان آمد. ولی هنوز فکر می کنم آن فیلم ها آنگونه که باید به مردم نشان داده نشد. وقتی به ما در مورد مرگ ندا می گویند، چون عکس های ندا را دیدیم، انگار ندا یکی از آشناهای ما بود، اگر واقعا مردم کمک می کردند که این جوان هایی که کشته شدند، نام و عکس و صحنه های تکان دهنده شان به همان شکل منتشر می شد شاید شهرام و خیلی های دیگر هم برای مردم آشنا می شدند. اگر تصویر فجیع و خشونت آمیزی که نشان می داد چطور شهرام زیر چرخ های ماشین جان داد و بعد لبخند و شورِ زندگی شهرام را می شناختند، شاید این احساس مسئولیت مردم در به تصویر کشیدن جوان هایی که با هزار امید و شور به خیابان رفتند و کشته شدند به مردم نشان داده می شد، به کینه ی مردم نسبت به حکومتی که با خشونت مردم را کشت اضافه می شد. مسئله اسم شهرام نیست، مسئله این است که هنوز هم آن ویدیوهایی که نشان می دهد چه فاجعه ای رخ داد و جوان ها کشته شدند، آن طوری که باید به مردم نشان داده نشد، خیلی دردناک است. یعنی اگر ویدیو ها به مردم نشان داده می شد، شاید خشم به وجود آمده سبب می شد که به قدرتِ مردم برای مبارزه با ظلم اضافه شود.
لیلا توسلی زن جوانی بود که وقتی شهادت داد که شاهد صحنه ی زیر گرفتنِ شهرام فرج زاده توسط خودروی نیروی انتطامی بود، روانه ی زندان شد، آیا فکر می کنید اینگونه احساس مسئولیت های انسانی همچنان در جامعه وجود دارد؟
به عنوان خواهری که برادرش را در چنین فاجعه ای از دست داده باید اعتراف کنم گاهی وقت ها که می بینم بخش هایی از مردم ما را نه تنها هموطن بلکه به عنوان اعضای خانواده ی خود می بینند، این احساس آنقدر گرمی بخش و آنقدر امید دهنده است که باید بگویم انگار نوری از امید را در دل ما روشن می کند. وقتی می بینم برادر سهراب اعرابی و برادر محمد مختاری و شهروندان دیگر در همین صفحه های مجازی یاد کشته شدگان می کنند و مثلا برای شهرام می نویسیند و به یادش هستند احساس می کنم همه ی ما به اعضای یک خانواده بدل شدیم. بگذارید این را بگویم ما چون داغ در دل مان داریم، خیلی زود نا امید می شویم و نیاز داریم که امید پیدا کنیم، شاید برای خیلی ها این کار کوچکی باشد اما یک بار وقتی دیدیم یک نفر عکس آوا دختر شهرام را در پروفایل فیسبوک خودش گذاشته بود، احساس کردم چقدر خوب است که ما به یک خانواده بدل شدیم و همدیگر را در راه پر فراز و نشیبی که داریم تنها نگذاریم. شاید خیلی ها فکر کنند این کارها کوچک باشد اما من همین همدلی های کوچک را بزرگ و ارزشمند می بینم.
در مورد خانم لیلا توسلی هم همیشه فکر می کنم وظیفه ای که ما باید انجام می دادیم را لیلا انجام داد. لیلا برای همه ما اینکار را انجام داد. شاید من باید می رفتم و شهادت می دادم و می گفتم من دیدیم که شهرام چطور زیر چرخ های ماشین له شد ولی از میان ما این لیلا بود که شهامت و شجاعت به خرج داد و من و خانواده ام تا همیشه قدردان لیلا هستیم.
نکته ای اگر ناگفته باقی مانده است بفرمایید؟
اول شهریور، تولد برادرم هست ما همیشه اول شهریور شمع تولد برای شهرام روشن می کردیم. کاش روزی برسد که مردم ایران برای تمام شهدا بتوانند آزادانه در خود ایران شمعی روشن کنند. در اول شهریور شمعی روشن کنند که به معنای لبخند و حیات باشد… شهرام پر از زندگی بود، از میان ما خواهرها و برادرها شاید بشود گفت شهرام کسی بود کمتر از همه شایسته ی مردن بود، بچه ی شادی بود، هیچ کس او را بدون لبخند ندید، شهرام دوست داشت از لحظه لحظه ی زندگی اش استفاده کند عشقی که شهرام به زندگی داشت، مرگ برایش حرام بود….دلم می خواهد به یادش شمعی برای زندگی روشن کنم و کاش همه ی مردم بتوانند شمعی برای آزادی و زندگی روشن کنند……
منبع: سرخ سبز / مسیح علی نژاد

قابل توجه رییس قوه ی قضاییه مادر حسین رونقی: گفتند اگر مصاحبه کنی دخترانت را هم می بریم/ من با این تهدیدها از حقوق پسرم نمی گذرم



کلمه-زهرا صدر:
قرار بود با پدر حسین رونقی صحبت کنم. مادرش عذر خواهی کرده بود که به خاطر روزه و فشار این روزها توان سخن گفتن ندارد. اما وسط مصاحبه، پدر نگران و زیر بار فشار، حالش بد شد و مادر با همان شرایط تلخ مصاحبه را ادامه داد.
برای یک خبرنگار کار ساده ای نیست در شرایطی که مادر از اشک های فروخورده اش زمان روحیه دادن به پسر می گوید، سکوت کرده و فقط ضبط کند. و گاه سکوت همراه ترین همدردی هاست.
مادر حسین رونقی از روزی که به ماموران التماس میکند اجازه دهند پسرش لباس هایش را در آن هوای سرد بپوشد و بعد ببرندش می گوید و از تهدیدهایی که “اگر مصاحبه کنی دیگر فرزندانت را نمی بینی” و از دادگاهی که بی قاضی و وکیل حکم صادر می شود.
زلیخا موسوی، ساکن ملکان، هر هفته سفر ۱۲ ساعته اش را به امید دیدار پسر می آید و ۲۰ دقیقه بعد دوباره راهی شهرش می شود و هر بار نگران از اینکه چه خبری در راه است.
خانم موسوی می گوید: بعد از دادگاه، حسین زنگ زد خیلی ناراحت بود، گفت من را تحت فشار گذاشتند و نگذاشتند حکم را بخوانم. گفت “من را زدند. به قاضی پیرعباسی گفتم او هم گفت خوب کاری کردند، خودم به آن ها گفتم شما را بزنند.”
مادر حسین رونقی وبلاگ نویس زندانی در بند ۳۵۰ اوین در حالی از ضرب و شتم پسرش به دلیل نامه ای که به دادستان نوشته بود میگوید که مسئولان دولتی و حکومتی معتقدند ایران نه زندانی سیاسی دارد و نه شکنجه و کتک در دوره ی بازداشت.
حسین رونقی ملکی، ۲۵ ساله، در ۲۲ آذرماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان استان آذربایجان شرقی بازداشت و به گفته خانواده‌اش حدود ۳۰۰ روز در سلول‌های انفرادی بند دو الف زندان اوین به‌سر برد. این فعال حقوق بشر به ۱۵ سال زندان محکوم شد.
متن کامل مصاحبه ی کلمه را با پدر و سپس مادر حسین رونقی(بابک خرمدین) با هم می خوانیم:
آخرین خبری که از آقای رونقی دارید چیست؟
چند روز پیش به ما زنگ زدند و گفتند که ظاهرا حسین را به بیمارستان منتقل کرده اند، ما پیگیری کردیم اما جوابی نگرفتیم از زندان. از طریق بیمارستان طالقانی که پیگیر شدیم گفتند به صورت بیهوش به اورژانس آنجا برده بودند و بعد از چند ساعت که به هوش آمده بوده به زندان برش گردانده بودند.
آیا توضیح دادند که چرا بیهوش شده است؟
گویا بعد از نامه ای که حسین به دادستان نوشته بوده و از مشکلات و بیماری هایش گفته، آمدند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند تا او بیهوش شده است. ما به مقامات نامه نوشتیم و تماس هم گرفتیم. ما پیگیری های قانونی را خواهیم کرد.
جوابی به نامه و تماس هایتان داده شده است؟
نه کسی جواب ما را نداد، تازه این ها برای پسر من پرونده سازی کرده اند. و گفتند اگر اطلاع رسانی کنی پسرت را نگه می داریم. من را هم تهدید کردند. حسین اتهامات آن ها را قبول ندارد و همه ی این فشار های برای این است که با آن ها همکاری کند.
تا به حال با دادستان هم ملاقات داشته اید؟
بله چند بار. مثلا سال گذشته روزنامه ی کیهان ادعاهای دروغینی درباره ی پسر من کرده بود که حسین میلیون ها دلار پول گرفته و من همان زمان به دادستانی رفتم و این ادعای واهی را به آن ها گفتم.
و جوابشان؟
اصلا خبر نداشتند حتی دادپرس پرونده که پرونده دستش بود از ادعاهای کیهان خبر نداشت و مطابق معمول هیچ جوابی به من ندادند. اما بعد از مدتی پسرم را بدون حضور قاضی و وکیل به دادگاه برده بودند و آقای ستارزاده مستقر شعبه ی ۲۶ را مجبور کرده بودند که حکم را امضا کند.
میدانید پرونده ی آقای رونقی کجاست؟
ظاهرا دست اطلاعات سپاه است.
در این زمان مادر حسین رونقی گوشی را گرفت و توضیح داد که حال پدرش بد شده و مساعد نیست برای ادامه ی مصاحبه. آن ها این روزها تحت فشار هستند و با عذر خواهی گفت که مصاحبه را وی ادامه میدهد.
در این دو سال عضو دیگری از خانواده هم به طور رسمی بازجویی یا احضار شده است؟
دو تا از پسرهایم را برده اند. اول پسر بزرگم را گرفتند. و میگفتند بگو برادرت کجاست؟ بعد هم آمدند حسین را از خانه بردند. بعد از دوسال هنوز موبایل و ساعت من دست آن هاست. به من گفتند حق نداری به کسی بگویی که بچه هایت را دستگیر کرده ایم. بازجو به من گفت اگر اطلاع رسانی کنی دیگر آن ها را نمیبینی. گفت بچه هایت را میکشیم، خاک بر سرشان شده است. من هم جواب دادم حق نداری این حرف ها را بزنی. من نمیترسم با این تهدیدها.
پسر بزرگتان را چقدر نگه داشتند؟
پسر بزرگم را در اوین خیلی کتک زدند و بعد از یک ماه با قرار وثیقه ۷۰ میلیون تومانی آزادش کردند. اما حسین ۱۳ ماه انفرادی بود.
با آن همه تهدید، برخورد نیروهای امنیتی بعد از اطلاع رسانی های شما چطور بود؟
روز دادگاه زنگ زدند به پدرش گفتند به همسرت بگو نیاید. اما من رفتم و آنها بیرونم کردند. قاضی خودش که آقای پیر عباس است، نبود. آقای ستاری را که مسئول دفتر او بود آوردند و انگشت حسین را زدند و بردندش. وقتی رفتم بالا گفت: خانم چرا نیامدید گفتم شما نگذاشتید من بیایم. گفت: به وکلیش زنگ زدیم او هم نیامد. به او گفتم دروغ می گویید، به وکیلش خبر ندادید وگرنه حتما می آمد.
با وکیلش تماس گرفتید؟
بله بیرون که آمدم با وکیلش حرف زدم. به او خبر نداده بودند. اما بعد از دادگاه، حسین دوباره زنگ زد خیلی ناراحت بود گفت من را تحت فشار گذاشتند و نگذاشتند حکم را بخوانم. صدای حسین را ضبط کردم. می توانم بگذارم تا صدایش را بشنوید گفت “من را زدند. به قاضی پیرعباسی گفتم او هم گفت خوب کاری کردند، خودم به آن ها گفتم شما را بزنند.” به خدا این ها خیلی بی رحمند.
پدر آقای رونقی از ماجرای چند روز پیش برایمان گفتند اما چون حالشان بد شد نتوانستند جزئیات را بگویند. برای مخاطبان ما دقیقتر می گویید که چطور خبر دار شدید که ایشان بیمارستان است؟
من هر وقت به ملاقات می روم و پسرم را می بینم خوشحالم. اما هفته ی قبل در راه بازگشت به من زنگ زدند که یکی از ماموران اطلاعات سپاه حسین را کتک زده. او هم بیهوش شده و بردندش بیمارستان. پریروز هم زنگ زدم گفتند خانم نگران نباش حالش خوب است و به زندان برگشته است حتی اجازه ندادند با او حرف بزنم. گفتم تو را به خدا بگذارید حسین زنگ بزند گفتند نمی شود.
فکر می کنید این فشارها به چه دلیل اعمال می شود؟
گویا از اطلاعات سپاه می گویند حسین عفو نامه بنویسد. حسین هم می گوید من کاری نکردم که عفو نامه بنویسم. در اصل مشکل اصلی با حسین به خاطر مطالب وبلاگش بوده است.
ایرادشان به مطالب وبلاگ ایشان چیست؟
حسین فعال حقوق بشر بود و یک وبلاگ داشت که به اسم بابک خرمدین هر روز در آن می نوشت. هنوز یادم نمی رود آن روز را که آمدند و بردندش. بچه خواب بود. حتی به او اجازه ندادند که لباس بپوشد. التماسشان کردم. پاهایشان را بوسیدم گفتم در این هوای سرد پسرم را اینطوری نبرید. اما کسی به حرف من توجهی نکرد.
سخنی با مسئولان دارید که از اینجا به آن ها بگویید؟
دادستان به من گفت پسرتان خیلی باهوش و عاقل است. من هم به او گفتم جای تاسف است که بچه های به قول خودتان باهوش و دانشجویان را انداختید در زندان و اوین را کرده اید دانشگاه.
ما هر هفته به دادستانی می رویم و نامه می دهیم و درخواست ملاقات حضوری و مرخصی می دهیم. تمام پزشکان تایید می کنند که حسین باید به مرخصی بیاید. دوبار عمل کرده. حتی به من گفتند هزینه های بیمارستان با خودتان است و من همه را پرداخت کردم پسرم است و جانش برایم مهم است.
در ایام بیمارستان هم خبر اعتصاب غذای ایشان آمد؟ چرا دست به این کار زدند؟
بار اول که عملش کردند سه تا مامور آنجا بودند که خیلی ما را اذیت کردند. حسین خیلی ناراحت بود دست و پایش را با زنجیر بسته بودند. او هم اعتصاب غذا کرد. من به او گفتم غصه نخور مادر همیشه این ظلم ها وجود داشته است. با امامان و بزرگان ما هم همین کارها را کردند. ما باید صبوری کنیم و تحمل داشته باشیم.
هر چند وقت یک بار به ملاقات می روید؟
من تقریبا هر هفته می روم تهران. البته روز اول ماه رمضان به حسین گفتم: به خاطر این ماه که روزه میگیرم نمی توانم هر هفته بیایم. توانش را ندارم. اما تا حالا ۲ بار در ماه رمضان هم رفتم. دلم نمی آید نروم.
بر اساس خبرها این هفته، مسئولان زندان، ملاقات کننده های کابینی را مورد آزار و اذیت قرار داده و گفتند با وسایلتان را نباید با خودتان بیاورید. شما که از شهرستان می روید می خواهید چه کار کنید؟
ما زود رفتیم و بقیه ی زندانی ها را ندیدم و در جریان درگیری های ان روز در سالن ملاقات قرار نگرفتیم ولی وقتی برگشت از ملاقات، گفتند دیگر وسیله تان را نمیتوانید بیاورید پدر حسین هم گفت ما نمی توانیم، از شهرستان می آییم و ۱۲ ساعت هم در راهیم. کیف و وسایلمان را کجا باید بگذاریم.
وضعیت روحی و جسمی آقای رونقی چطور است؟
مرتب داروی مسکن می خورد. خودشان می گویند و من برایش می خرم و می برم. اما درباره ی سلامتیش دروغ می گویند. من مادرم، می فهمم. ما مسلمانیم، من سیدم. مگر ما چه کرده ایم که با ما این رفتار را دارند؟ لااقل بگذارند پسرم به مرخصی بیاید. هنوز یک عمل جراحی دیگر مانده. اجازه دهند خودمان درمانش را پیگیری کنیم. اینجا هیچکس جوابگوی ما نیست.
شما زمان ملاقات چه برخوردی با او دارید؟ از او نخواسته اید عفو بنویسد و بیرون بیاید؟
بعد از سیزده ماه زنگ زد و گفت: مامان می دانی من کجا هستم؟ گفتم مادر نگران نباش، آنجا جای مردان بزرگ است. قوی باش و امیدت به خدا باشد. اشک هایم را نگه داشتم و به حسین دلداری دادم. گفت از برادرم بپرس من کجا هستم. یک جای تاریک توی یک زیرزمین. دلداریش دادم گفتم غصه نخور. خدای ما هم بزرگ است!
برای اینکه روحیه اش را نبازد گفتم، خیلی از زن ها و دخترها هم همانجا هستند درست توی شرایط تو، حتی بدتر از تو.
امیدوارم این مصاحبه برای شما دردسری ایجاد نکند.
آنها خیلی مرا اذیت می کنند. می گویند اگر مصاحبه هایت قطع نشوند، دخترانت را هم می بریم. خجالت آور است. من با این تهدید ها نمی ترسم. یک مادر نمی تواند از حقوق بچه اش بگذرد.
دعایتان سر سفره ی افطار و در این شب های مبارک قدر چیست؟
من هر روز برای آزادی و سلامت همه زندانیان سیاسی دعا می کنم.
شما دلتان شکسته است، برای ما هم دعا کنید.
….

آنها چه در سر می پرورانند؟ میرحسین تا امروز در سلامت است؛ هدف سایت امنیتی از خبرسازی چیست؟



در پی خبرسازی جدید رسانه‌های وابسته به جریان اقتدارگرا درباره همراهان جنبش سبز و خبر یکی از سایتهای وابسته به نهاد های امنیتی با مضمون بیماری و «وخامت حال!» میرحسین موسوی، که باعث تماس و ابراز نگرانی مکرر علاقه‌مندان ایشان شد، «کلمه» به اطلاع می رساند که در پی لاغری میر حسین، ماموران امنیتی چند روز پیش ایشان را تحت الحفظ برای چک‌آپ به بیمارستان منتقل کرده اند، اما نتیجه معاینات حاکی از سلامتی عمومی ایشان بوده و خبر بیماری یا بستری بودن مهندس موسوی، تایید نمی شود. در عین حال و با توجه به اینکه هیچ منبع خبری معتبری در شرایط قرنطینه خبری وجود ندارد و نیز نهاد های امنیتی اجازه معاینه پزشک مستقل را نیز نداده اند این سؤال مطرح می‌شود که سایت خبری وابسته به نهادهای امنیتی دیروز با چه هدفی از بیماری و با عنوان «وخامت حال» موسوی خبرپراکنی کرده است؟ و این نگرانی پیش می‌آید که آنها چه برنامه‌ی تازه‌ای تدارک دیده‌اند؟
به گزارش کلمه، در حالی که شش ماه از بازداشت غیر قانونی موسوی و کروبی و همسران آنها می‌گذرد و حاکمیت همچنان آنها را در وضعیت آشکارا غیر قانونیٍ «زندان خانگی» بدون هر گونه پاسخ گویی و قبول مسوولیت به گروگان گرفته است، برخی محافل امنیتی به تازگی با اهدافی نا مشخص در تلاش‌اند تا بروز مشکل جسمی برای میرحسین را در جامعه پخش کنند؛ که این موضوع، باعث نگرانی مردم و طرح این نگرانی‌ها در شبکه‌های اجتماعی و نیز تماس‌های مکرر علاقه‌مندان در این باره شده است.
این منابع وابسته به اقتدارگرایان و زندانبانان در حالی ادعای فراموش شدن موسوی از جانب سبزها! و بیماری او را مطرح می‌کنند که تریبون‌های آنها تاکنون هیچ اشاره‌ای به مسئولیت بدیهی حاکمیت برای حفظ سلامتی و رعایت حقوق قانونی زندانیان بی‌محاکمه و بی‌گناه خود نکرده‌اند و گزارشی نیز از وضعیت سلامت آنان به خانواده و مردم نمی‌دهند و حتی متوجه نیستند که با شبهه‌پراکنی‌های خود درباره‌ی سلامتی رهبران جنبش سبز، بیش و پیش از هر چیز، ظلم و رفتار غیر مسئولانه و خودکامگی صاحبان قدرت را به نمایش می‌گذارند.
در همین راستا، روز چهارشنبه یک سایت نزدیک به محافل امنیتی، در خبری مشکوک ادعا کرد که میرحسین موسوی بیمار شده، حال او وخیم است و پزشکان بر سر بالینش حاضر شده‌اند تا او را تحت مراقبت قرار دهند! سایت «صراط نیوز» که به نماینده رهبری در کیهان منتسب است، در حالی ادعای بیماری مهندس موسوی را مطرح کرده که نزدیکان او مشکل جسمانی و سابقه‌ی بیماری وی را قبل از حصر رد می‌کنند و تاکید دارند که میرحسین تا روز قبل از حصر غیر قانونی، هیچ بیماری و مشکل جسمی خاصی حتی بیماری های متداول این سن را نداشته است.
در پیگیری این خبرسازی‌ها، این اطمینان حاصل شد که میر محصور جنبش سبز، تا امروز حال عمومی مساعدی دارد و در ماه مبارک رمضان، روزه نیز می گیرد. با این حال با توجه به قرنطینه‌ی اطلاعاتی میرحسین موسوی و همسرش، ادعای دیروز این سایت امنیتی این نگرانی را به وجود می آورد که ستاد کودتا چه نقشه ای در سر می پروراند؟ خبرنویس این سایت اما توجه نکرده که با خبر خود، به فرض صحت خبر، قبل از همه، سوء تدبیر قدرت‌طلبان حاکم را به نمایش می‌گذارد و همه‌ی اینها چیزی از مسئولیت حاکمان کم نمی‌کند.
نهادهای امنیتی از شش ماه قبل تاکنون، با بی‌توجهی به نگرانی‌های خانواده و درخواست‌های مکرر دلسوزان، امکان معاینه‌ی رهبران جنبش سبز توسط پزشکان مستقل را مهیا نکرده‌اند. این بی‌توجهی ها، واکنش مادر زهرا رهنورد را در پی داشت که یک ماه قبل در مصاحبه با کلمه از «کاهش وزن» میرحسین ابراز نگرانی کرده بود. دختران موسوی و رهنورد هم در دیدار با سید محمد خاتمی، این موارد را تایید کرده و «دلنگرانی‌های موجود درباره‌ی وضعیت جسمی موسوی و رهنورد و نیز رفتارهای ناشایست و تهدیدهای ماموران علیه خانواده» را مورد اشاره قرار داده بودند.
سایت نزدیک به محافل امنیتی، در خبر خود، میرحسین موسوی را «اسطوره فراموش شده» می‌نامد و ادعا می‌کند که فعالان جنبش سبز، سران جنبش را فراموش کرده‌اند!
نکته‌ی حائز اهمیت اینجاست که این خبر درست یک روز پس از آن منتشر می‌شود که نامه‌ای با بیش از ۳۰۰ امضای اشخاص و گروههای فعال در اعتراض به ادامه‌ی حبس غیر قانونی موسوی و کروبی منتشر شد و بر اساس گزارش‌ها، این نامه بازتاب‌های گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی داشته و تعداد امضاهای آن نیز در حال افزایش است.

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

عادل فردوسی پور : امیدواریم میزان رای ملت باشد نه زور و قدرت

Large

فراخوان کمپین اعتراض به ادامه‌ زندان خانگی موسوی و کروبی



در آستانه پایان ششمین ماه بازداشت خانگی رهبران جنبش سبز، نزدیک به ۳۰۰ چهره فعال سیاسی، فرهنگی، هنری و اجتماعی به همراه چندین تشکل هوادار جنبش سبز و فعال در زمینه حقوق بشر، با امضای یک نامه سرگشاده خطاب به بیش از ده نهاد و مقام بین‌المللی، خواستار اقدام برای آزادی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و همسران آنها شدند.
به گزارش کلمه، این نامه که به همت «کمپین اعتراض سبز» تهیه شده و تاکنون به امضای ۲۸۳ نفر و ۲۱ گروه و تشکل رسیده است، با هدف استفاده از تمام ظرفیت‌های  بین‌المللی و حقوقی برای شکستن حصر غیر قانونی رهبران جنبش سبز آماده شده و کمپین اعتراض سبز اعلام کرده که تا تاریخ ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۱، یعنی کمتر از یک ماه دیگر، کار جمع‌آوری امضا از علاقه‌مندان برای این نامه سرگشاده، ادامه خواهد یافت.
در بخشی از این نامه، با اشاره به اینکه «هیچ کدام از مقامات قضایی، دولتی و امنیتی کشور در طی‌ این مدت هیچ گونه مسئولیتی در قبال به وقوع پیوستن این جرم و قانون شکنی بر عهده نگرفته اند و همچنین هیچ گونه حکم بازداشت، احضاریه یا اتهامی از طرف مقامات قضایی در مورد این افراد صادر نشده است» رفتار مقامات قضایی و دولتی ایران در مورد این چهار نفر‌، «در راستای نقض آشکار حقوق بشر، و همچنین نقض قوانین بین‌المللی و داخلی‌ کشور ایران، از جمله اصل ۳۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ماده شماره ۵۸۳ قانون مجازات اسلامی، ماده شماره ۹ میثاق بین‌الملل حقوق سیاسی و مدنی و پیمان بین‌الملل برای حمایت از تمامی اشخاص در برابر ناپدید شدن اجباری»، ارزیابی شده است.
متن کامل این نامه سرگشاده که با مقدمه‌ای برای معرفی و دعوت به امضای آن همراه است، به همراه ترجمه‌ی انگلیسی نامه و نیز فهرست امضاکنندگان حقیقی و حقوقی در ادامه می‌آید:

متن نامه سرگشاده، فهرست دریافت‌کنندگان و دعوت به امضا

کمپین اعتراض سبز در راستای دفاع از خواست عمومی مردم ایران پیرامون آزادی یاران همیشگی جنبش سبز و با همکاری جمعی از هموطنان، در مرداد ماه ۱۳۹۰ اقدام به راه اندازی کارزاری برای شکست حصر غیر قانونی اقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی و خانم ها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی نموده است. در گام اول این کارزار، نامه ای اعتراضی از سوی این کمپین تهیه و تنظیم شده است که پس از جمع اوری امضای ایرانیان در سراسر دنیا، به مراجع حقوقی و دیپلماتیک زیر ارسال خواهد شد.
۱- دبیرکل سازمان ملل
۲- سفیران کشورها در سازمان ملل
۳- کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل
۴- گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران
۵- وزرای امور خارجه کشورهای مختلف
۶- هیات روابط پارلمان اروپا با ایران
۷- کشورهای عضو شورای امنیت
۸- مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا
۹- سازمان کشورهای اسلامی
۱۰- کمیته حمایت از ناپدید شدگان قهری سازمان ملل متحد
۱۱- اتحادیه بین‌ المجالس
این نامه که تا به امروز به امضای بیش از ۲۸۰ شخصیت سیاسی، فرهنگی، هنری و اجتماعی و همچنین ۲۱ گروه و تشکل حقوق بشری رسیده است، تا تاریخ دهم سپتامبر ۲۰۱۱ برای کسب امضای علاقمندان در دسترس عموم خواهد بود و پس از آن کمپین اعتراض سبز نهایت تلاش خود را بکار خواهد بست و از تمام ظرفیت های بین المللی و حقوقی ممکن در این مسیر استفاده خواهد کرد تا از طرق مختلف پیگر مطالبات مطرح شده در نامه اعتراضی باشد.
شما نیز می توانید با امضای خود گامی مثبت در جهت شکست حصر یاران جنبش سبز بردارید.
برای امضای این نامه می توانید به اینجا مراجعه کنید
مرداد ماه ۱۳۹۰
نزدیک به شش ماه از ربوده شدن و حبس غیر قانونی کاندیدا های آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۲۰۰۹، میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسران ایشان زهرا رهنورد و فاطمه کروبی می‌گذرد. این افراد از روز ۲۵ بهمن، به دنبال دعوت از ملت برای شرکت در تظاهرات عمومی‌ در حمایت از جنبش‌های دموکراسی خواه مصر و تونس، به صورت اجباری توسط نیروهای امنیتی و مأمورین لباس شخصی‌ در منزل خود در حبس اجباری به سر می برند. از آن تاریخ ارتباطات این افراد با جهان بیرونی قطع شده و تنها به صورت بسیار محدود با اعضا خانواده خود اجازه تماس‌های معدودی را داشته اند.
این در حالیست که هیچ کدام از مقامات قضایی، دولتی و امنیتی کشور در طی‌ این مدت هیچ گونه مسئولیتی در قبال به وقوع پیوستن این جرم و قانون شکنی بر عهده نگرفته اند و همچنین هیچ گونه حکم بازداشت، احضاریه یا اتهامی از طرف مقامات قضایی در مورد این افراد صادر نشده است.
از طرف دیگر اخبار نگران کننده اخیر، که از طرف خانواده میر حسین موسوی و زهرا رهنورد به دست رسیده، حاکی از وضعیت نامناسب جسمانی‌ آنها می‌باشد و عدم اجازه دسترسی آنها به پزشک معتمد و مراقبت‌های پزشکی‌ از طرف مقامات حاکم، نگرانی‌ها را نسبت به سلامت روحی‌ و جسمانی‌ این افراد به شدت افزایش می دهد.
از آنجا که مقامات دولتی و قضایی در ایران در گذشته بار ها به طور سیستماتیک معترضین سیاسی را بازداشت و مورد شنکجه قرار داده و مکرّراً حقوق اولیه زندانیا‌ن را زیر پا گذشته اند بیم آن می رود که این تخلفات در مورد آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان نیز انجام گیرد و سلامتی، تمامیت جسمی و روانی آنها مورد تهدید و آسیب قرار گیرد. لازم به ذکر است که تنها در ماه ژوئن گذشته زندانی سیاسی، هدی صابر، در اثر همین ضرب و شتم ها و کوتاهی‌ نمودن مامورین زندان در ارائه اقدامات درمانی فوری، جان خود را از دست داد.
امضاء کنندگان این نامه یادآوری می کنند که این رفتار مقامات قضایی و دولتی ایران در مورد این ۴ تن‌، در راستای نقض آشکار حقوق بشر، و همچنین نقض قوانین بین‌المللی و داخلی‌ کشور ایران، از جمله اصل ۳۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ماده شماره ۵۸۳ قانون مجازات اسلامی، ماده شماره ۹ میثاق بین‌الملل حقوق سیاسی و مدنی و پیمان بین‌الملل برای حمایت از تمامی اشخاص در برابر ناپدید شدن اجباری، می‌باشد.
از این رو از آن مرجع گرامی‌ تقاضا داریم که در راستای دفاع از حقوق فردی و انسانی‌ میرحسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی، از تمام ظرفیتهای حقوقی، بین‌المللی و دیپلماتیک استفاده کرده و دولت ایران را ملزم به پایبندی به تعهدات خود در مقابل مردم ایران و جامعه بین الملل نماید و در این راستا در جهت احقاق مطالبات زیر اقدام نماید:
• آزادی فوری و بی‌ قید و شرط میر حسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی.
• تضمین سلامت جسمی‌ و روحی‌ میر حسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و اعضا خانواده این افراد تحت هر شرایط و وضعیت.
• انجام تحقیقات قضایی‌ فوری، کامل، بی طرف و دقیق برای معرفی‌ مسئولین ربایش و حبس اجباری میر حسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و محاکمه عمومی‌ مجرمین این تخلفات و صدور احکام لازم برای آنان مطابق با قوانین کشور و قوانین بین‌الملل
• محقق کردن حقوق فردی میر حسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی شامل: فراهم آوردن امکان برخورداری آنها از وکلای منتخب برای دفاع از حقوق خود و همچنین پزشک معتمد برای اجرا آزمایشات لازم پزشکی‌ و دریافت معالجه و درمان پزشکی‌
امضا کنندگان این نامه قبلاً از توجه و اقدامات فوری شما نسبت به بر طرف کردن این وضعیت وخیم و غیر انسانی‌ تشکر کرده و از تلاش‌های انسان دوستانه آنجناب در این راستا کمال قدر دانی را دارند.

پاک کردن شیشه‌ی خودروها، برای حمایت از کودکان کار گزارشی از حرکتی که اگر نه نامش، اما مرامش سبز بود

کلمه- گروه اجتماعی:
«اگر گفته می‌‌شود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازه‌ و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه می‌کنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصدایی‌ها و پیوندها و چشم‌پوشی‌ها و یکرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و سرزندگی‌هایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر می‌کند.»
میرحسین موسوی- بیانیه شماره ۱۳
راه سبز را باید زندگی کرد. میرحسین می گوید: «سبز بودن این نیست که همه را سبز کنیم، سبز بودن یعنی در کنار هم زیستن». حال می تواند این سبز بودن حتی از یک قرار فیس بوکی برای اقدامی انسانی شروع شود.
ماجرا به قرار عده ای جوان برمی گردد که روز پنجشنبه در حوالی پارک وی جمع شدند و برای رساندن صدای کودکان کار دو ساعت خود را جای آنها قرار دادند و شیشه خودروها را تمیز کردند. ۵۰۵ هزار تومان کمک جمع آوری و به حساب انجمن از حمایت از کودکان کار واریز کردند.

اقدامی که بازخوردهای بسیار مثتبی به همراه داشت. جوانان شرکت‌کننده در این حرکت بین ۱۸ تا ۲۵ سال داشتند. آنها به مردمی که شیشه ماشین‌ها را بالا می‌دادند یا بی‌اعتنا به روبرو خیره می‌شدند توضیح می‌دادند چرا در خیابان هستند. هدف آنها اصلاح نگاه مردم نسبت به کودکان کار بود.
یکی آن وسط خیابان گیتار می زد و برای مردم ترانه می خواند. برخی عابرین پیاده هم ترجیح می دادند که دقایقی بایستند و نظاره گر این حرکت متفاوت باشند.
پیام این ۱۰۰ – ۱۵۰ جوان به بچه‌هایی که در خیابان کار می‌کنند این بود: ما شما را درک می‌کنیم و به شما احترام می‌گذاریم. کاری از دست ما برنمی‌آید اما اقلا دو ساعت کار شما را انجام می‌دهیم و با مشتریان شما حرف می‌زنیم تا شاید نگاهشان را نسبت به شما تغییر دهیم. ما رو در رو به مشتریان شما می‌گوییم شما هم انسان هستید و حق زندگی و کودکی دارید و این انتخاب شما نبوده که در خیابانها کار کنید. این اتفاق به همه ما برمیگردد و ما در قبال شما بچه‌ها مسوولیم.

فرهاد مرادی یکی از فعالان حقوق کودک و یکی از شرکت کنندگان در این مراسم در گفت و گو با دویچه وله می گوید: « وجه تمایز این حرکت با بقیه‏ی حرکت‏هایی که تا پیش از آن شکل گرفته بود، این بود که سازماندهی، قرار گذاشتن و حتی ایده‏ی آن، خارج از نهادهای فعال این حوزه شکل گرفت. یعنی تا قبل از این، طی ۱۱ سال گذشته که دوستان ما در قالب نهادهای مختلف، در حوزه‏ی کودکان کار و خیابان دارند کار می‏کنند، هربار که ما در خیابان حضور پیدا می‏کردیم و برنامه‏ای در خیابان، پارک‏ها و مکان‏های دیگر که معمولا محل تجمع مردم است، برگزار می‏کردیم، معمولاً یکی از نهادها پشتیبان آن بود و حرکت از جانب آن‏ها سازماندهی می‏شد.»
وی ادامه می دهد:«منتها وجه تمایز این حرکت این بود که خود مردم، یعنی بخشی از جوان‏ها، در فیس‏بوک نسبت به این موضوع از خود حساسیت نشان دادند و بدون این‏که با هیچ نهاد، سازمان و یا ان‌جی‌اویی در ارتباط باشند، به‏صورت خودجوش این قرار را گذاشتند و حضور پیدا کردند.»
در این شب سرنشین خودروها واکنش های متفاوتی داشتند .سرنشین یکی از خوردروها طبق گزارش روزآنلاین از ماشین خود پیاده شده بود و داد می زد که «شما دارید چهره مملکت را خراب می کنید و می خواهید بهانه به دست خارجی ها بدهید.» می گفت: «این بچه هایی که سر چهرراه ها کار می کنند همه افغانی هستند و غیر قانونی وارد ایران شده اند.» آخر سر هم تهدید کرد که «اگر جرات دارید تا ده دقیقه دیگر اینجا بایستید تا بگویم با شما چه می کنم»، بعد هم سوار ماشین خود شد و با سر و صدا و سرعت زیاد از آنجا رفت. اما نمی دانست که از تقریبا ۱۰ کودکی که روزها در پارک وی کار می کردند هیچکدامشان افغانی نبودند. مجتبی ۹ ساله می گفت: خیلی ها همین را به ما می گویند. دیگر عادی شده برایمان. ولی من تمام بچه هایی را کار می کنند و می شناسم، ایرانی هستند.

افرادی که در این مراسم حضور داشتند با کودکان کار عکس یادگاری می گیرند و با آنها هم صحبت می شوند. مرادی درباره عکس العمل کودکان شیشه پاک کن و فال فروش پارک وی به این برنامه می گوید: « برای آنها، آن روز اتفاق خیلی عجیبی بود. ابتدا فکر می‏کردند که ما رقبای آن‏ها هستیم و آمده‏ایم در آن‏جا کار کنیم و یک حالت تدافعی به‏خودشان گرفتند. اما وقتی ۲۰ دقیقه‏ای از کار شروع شد، ما توانستیم با چندتن از این بچه‏ها وارد صحبت بشویم، آن‏ها را به کناری بکشیم و هدف‏مان از این کار را برای آن‏ها توضیح بدهیم.»
وی می گوید که نیروی انتظامی هم واکنشی نسبت به این حرکت ما نداشت و آنها توانستند در طول ۲ ساعت برنامه خود را اجرایی کنند.
این حرکت ابتکاری و خودجوش ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه شب به پایان رسید و فردای آن روز بار دیگر کودکان کاری که طبق منشورهای بین المللی مجاز به کار نیستند به سر چهارراه ها برگشتند اما شاید این برنامه انسانی و اخلاقی بتواند نقطه شروعی برای بیدار شدن وجدان های جامعه باشد

مجتبی واحدی: جرأت دارید، کروبی را علنی محاکمه کنید

سحام‌نیوز: هفته گذشته خبری درباره بازجویی از مهدی کروبی، از رهبران جنبش سبز، در حضور دادستان تهران منتشر شد. چند روز پس از آن نیز نمایندگان تهران در دیدار با رییس قوه ‌قضائیه، بر محاکمه مهدی کروبی و میرحسین موسوی تاکید کردند؛ اما سیدمجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی، در گفت‌وگو با “روز” ضمن تکذیب این اتفاق، می‌گوید: “شش ماه پیش پیام تلفنی آقای کروبی را منتشر کردم که خواستار محاکمه علنی خود شده بود. اکنون بار دیگر بر پیام آقای کروبی تاکید می‌کنم که آقای خامنه‌ای اگر جرات، شجاعت و غیرت دارد، آقای کروبی را به طور علنی محاکمه کند”.
آنچه در پی می آید حاصل گفت‌وگو با واحدی است.
هفته گذشته اخباری مبنی بر محاکمه و بازجویی آقای کروبی در حضور دادستان تهران منتشر شد. این اخبار تا چه حد صحت دارد؟
درباره خبری که درباره محاکمه آقای کروبی منتشر شده است، چند نکته وجود دارد. اولین مساله این است که قوه قضاییه بار دیگر نشان داد از ترس واکنش مردم، جرات تست کردن افکار عمومی را با این خبر ندارد. چون اگراین کار انجام شده و قانونی هم بوده، باید قوه قضاییه این خبر را راسا در اختیار افکار عمومی قرار می‌داد. به دلیل همین ترس از واکنش‌هاست که این خبر نه از مجاری رسمی قوه قضاییه، بلکه توسط چند سایت خبری منتشر شده است.
نکته بعدی این است که قوه قضاییه تاکنون این خبر را تکذیب نکرده است. این آقایان بارها نشان داده‌اند اگر خبری مورد تاییدشان نباشد، بسیار سریع نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند. پس انتشار این خبر مورد تایید آن‌هاست، البته نه به معنای اینکه این کار انجام شده؛ بلکه بدین معنی که مشکلی با انتشار این خبر ندارند. در این صورت مسوولان قوه قضاییه باید پاسخ دهند که به چه دلیل بیش از ۶ ماه است جناب مهندس موسوی و آقای کروبی به طور غیرقانونی در حبس و حصر هستند؟ آن‌هم در این شرایط سخت و دشوار؟ مسوولان قوه قضاییه باید توضیح دهند به چه دلیل، این بازداشت غیرقانونی تاکنون ادامه پیدا کرده؟ چرا این دو نفر از حقوق اولیه خودشان هم محروم مانده‌اند؟ چه دلیلی داشته که منزل آقای کروبی را تصرف کرده‌اند؟ دلیل برخوردهای بسیار زشت و غیرانسانی که با این افراد انجام شده چیست؟
نکته آخری هم دراین بحث وجود دارد و آن هم نقل کننده خبر است؛ کسی که برای نخستین بار این خبر را اعلام کرده، یکی از نزدیکان آقای مشایی است که از پیمانکاران شرکت آب است. وقتی نهادهای دولتی پول پیمانکاران را نمی‌دهند، ایشان با گرفتن درصد، پول آن‌ها را می‌گیرند. به معنای دیگر شغل ایشان “کارچاق‌کنی” است. اینکه چنین فردی اخبار قوه قضاییه را منتشر می‌کند، به خوبی نشان دهنده وضعیت قوه قضاییه است.
یعنی شما خبر بازجویی از آقای کروبی را تکذیب می‌کنید؟
بله این خبر را تکذیب می‌کنم. صحت این مساله هم مثل صحبت بیداری اسلامی در شهر لندن براساس فرمایشات مقام معظم است! تا جایی که ما اطلاع داریم این اتفاق اساسا رخ نداده است. من می‌خواهم برگردم به حدود شش ماه پیش که پیام تلفنی آقای کروبی را برای نخستین بار منتشر کردم. آقای کروبی در آن زمان گفتند که این حاکمیت اگر “شجاعت، جرات و غیرت” دارد، بنده را به طور علنی محاکمه کند. با توجه به اینکه آقای کروبی در شش ماه گذشته اساسا در جریان اخبار و تحولات نبوده، تصور من این است که ایشان همچنان بر همان عقیده‌اند.
بنده هم می‌خواهم در این‌جا اعلام کنم که آقای خامنه‌ای اگر جرات دارد، و اگر به اندازه حکومت شاه اعتماد به نفس دارد، محاکمه آقای کروبی را به طور علنی و با حضور خبرنگاران خارجی و داخلی برگزار کند. در حکومت شاه هم محاکمه افرادی چون دکتر مصدق، مهندس بازرگان، خسرو گلسرخی، مرحوم طالقانی و… به طور علنی برگزار یا از رسانه‌ها پخش شد. اگر این حاکمیت به همان اندازه اعتماد به نفس و جرات دارد، محاکمه آقای کروبی را به طور علنی برگزار کند.
با توجه به صحبت‌های اخیر برخی مسوولان قضایی ونمایندگان احتمال نمی‌دهید محاکمه‌ای در کار باشد؟
ببینید، براساس همین قانون اساسی که به عقیده من سنگ بنای استبداد در کشور است، تمامی محاکمات باید علنی باشد. به جز در موارد خاص مانند درخواست خود متهم یا منافی عفت بودن مسایل مطروحه در دادگاه. البته بعید نیست که این افراد مطالب مطرح شده در دادگاه را خلاف عفت عمومی بدانند. چون آقای کروبی به طور حتم در دادگاه به افشاگری درباره رفتارهای غیراخلاقی، شکنجه و تجاوز در زندان‌ها خواهند پرداخت. این‌ها مواردی است که در کارنامه این افراد وجود دارد و اسناد و مدارک آن‌ها هم در اختیار آقای کروبی قرار گرفته بودند. کپی‌هایی از این اسناد و مدارک هم در جاهای دیگر وجود دارد. جا دارد در این‌جا یادی هم بکنم از معلم زندانی، محمد داوری، که نزدیک دو سال است بدون مرخصی در زندان تحت شکنجه قرار دارد تا به تکذیب این مسایل بپردازد و با وجود فشارهای بسیار زیادی که بر وی و همچنین مادر مسن ایشان وارد شده، ایشان مقاومت کرده‌اند.
درباره آخرین وضعیت آقای کروبی، خبر خاصی ندارید؟ اینکه ایشان در حال حاضر چه وضعیتی دارند؟
آقای کروبی که متاسفانه در منزل خود در حصر هستند؛ البته چند مساله مهم وجود دارد که به زودی درباره آن‌ها اطلاع‌رسانی خواهد شد. اما ایشان در منزل خود وضعیت بسیار دشواری دارند. مهم‌ترین نکته این است که “صهیونیست‌های ایرانی” منزلی را غصب کرده‌اند که سه دانگ آن متعلق به آقای کروبی است و سه دانگ دیگر متعلق به افراد دیگری است و آن‌ها مدت‌ها اجازه استفاده از منازل خود را نداشته‌اند.
دربارهوضعیت خانم کروبی چطور؟ ایشان چندی پیش برای درمان‌های پزشکی، چند روزی از حصر بیرون آمده بودند. این اتفاق مجددا رخ نداده است؟
خانم کروبی چندی پیش برای مدت کوتاهی از حصر بیرون آمده بودند. قرار بر این بود که محل حصر آقای کروبی تغییر کند و به همین دلیل به دنبال منزلی برای استقرار ایشان و خانم کروبی بودند. این مرخصی با اطلاع و نظارتمسوولان امنیتی و قضایی بوده است. البته در این زمینه هم مشکلاتی وجود داشته که در صورت لزوم از سوی خانواده و نزدیکان ایشان درباره آن‌ها اطلاع‌رسانی خواهد شد.

تاج زاده: اصلاح‌طلبان در “انتخابات” شرکت می‌کنند، نه در “انتصابات”

سحام‌نیوز: سیدمصطفی تاج زاده با تاکید بر لزوم برگزاری انتخاباتی آزاد از ضرورت توسعه شبکه های اجتماعی می گوید و برای برقراری دمکراسی در کشور بر این باور است که همه باید دست به دست دهیم و هم به اقتدارگراها و هم اصول گراها و هم براندازها بگوییم بس است اینکه می خواهید یک تفکر را حذف کنید و تفکر خود را مستقر سازید، خشونت بس است حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسیم.
تاجزاده با اشاره به لزوم برگزاری انتخابات آزاد می گوید: جنبش سبز برای نخستین بار از مشروطه تاکنون یک انتخابات را ادامه داده و هنوز انتخابات سال ۸۸ برای مردم مسأله است و به دلیل گستردگی و عظمت جنبش از آن خارج نشده‌ایم. این مسأله باعث شده تا انتخابات آزاد تبدیل به یک خواست عمومی شود، درست مانند زمان شاه. حتی مطمئنم در انتخابات آینده بخشی از اصولگرایان از انتخابات آزاد سخن بگویند نه از انتخابات به تنهایی.
این عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بر این باور است که اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت نکنند اصولگرایان تقسیم بر دو می‌شوند و به جان هم خواهند افتاد و با توجه به این‌که هر دو خود را عین اسلام می‌دانند و مخالفان خود را به راحتی با یک حکم بین‌الغی، واجب التهمه و واجب الافترا می‌خوانند، به این ترتیب حتی اگر مردم شرکت کنند، اینان چنان جلوی هم خواهند ایستاد و افشاگری خواهند کرد که به این نتیجه می‌رسند که پیروزی در انتخابات مجلس به هیچ وجه مناسب نخواهد بود.
گفتنی است در بخش اول مصاحبه کلمه با سید مصطفی تاج زاده که در دوران کوتاه مرخصی انجام شده بود به مقوله انتخابات پرداختیم. در بخش دوم این گفت و گوی سه بخشی نیز این بحث پی گرفته شده است. تاج زاده در این بخش به تقابل سیاست ورزی مدنی با سیاست ورزی نظامی پرداخته و انتخابات آزاد را اینگونه معنا کرده است که هرکسی که در چهارچوب قانون اساسی بخواهد فعالیت کند با هرگرایش و اعتقاد و اندیشه ای باید حق داشته باشد در انتخابات شرکت کند.
تاج زاده می گوید انتخابات آزاد به این معنی نیست که ما و دوستانمان تایید صلاحیت شویم و بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم و دیگران نتوانند.
این فعال سیاسی با اشاره به امتیازاتی که حاکمیت می دهد می افزاید: به هر حال اکنون روزنامه شرق و اعتماد منتشر می‌شود و ممکن است که روزنامه‌های دیگری چون کارگزاران نیز منتشر شوند، انحلال احزاب متوقف شده و سعی می‌کنند بازداشت‌ها را متوقف کنند و به زندانیان امتیازاتی دهند که جبران مافات شود. اما این‌ها کافی و تعیین کننده برای شرکت در یک انتخابات نیست. بهتر است اصل قضیه را که امروز همه به آن رسیده‌ایم، تقویت کنیم. اگر شرایط انتخابات آزاد را نپذیرفتند چطور اجماع تشکیل دهیم.
متن کامل مصاحبه تاج زاده بشرح زیر است:
ما چگونه می توانیم به انتخابات آزاد برسیم و چه کار باید کرد؟
برای پیشبرد این هدف نخست باید بررسی کرد چه عواملی باعث موفقیت یا ناکامی یک راهبرد می‌شود. باید دید در یک جبهه یا جناح سیاسی چه میزان اتحاد یا تفرقه وجود دارد؟ هر چقدر اتحاد بیشتری وجود داشته باشد احتمال پیشبرد راهبرد نیز بیشتر است. دومین عنصر این است که درباره همین راهبرد آیا در جناح رقیب شاهد تفرقه هستیم یا اتحاد؟ به میزانی که آنان متحد عمل نمایند، می‌توانند ما را ناکام کنند. سومین مساله این است که زمانی که شما در حکومت نیستید، نارضایتی و یا رضایت مردم نقش تعیین کننده‌ای در موفقیت یا شکست راهبرد شما دارد. چهارمین مساله این که در فرهنگ سیاسی ما چه نگاهی به مساله فوق وجود دارد؛ پذیرش یا عدم پذیرش؟ و پنجم اینکه شرایط منطقه و جهانی در مجموع به سود ما یا به سود رقیب است؟ به میزانی که فضا جنگی و نظامی‌تر ‌شود، شرایط به نفع اقتدارگراها می‌شود و زمانی‌که فضا به سمت دموکراسی و آزادی‌خواهی برود به سود اصلاح‌طلبان است. علاوه بر این پنج عنصر نکته مهمی که درباره یک راهبرد باید در نظر گرفت این است که با توجه به مجموع شرایط چقدر امکان تغییر به سود مردم و کشور وجود دارد؟ بر اساس عواملی که برشمردم اگر بخواهم درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مجلس نهم سخن بگویم (در قسمت اول مصاحبه توضیح دادم( شعار ما باید انتخابات یا آزاد یا رسوا باشد شعار اصلاح‌طلبان باید این باشد که ما در انتخابات آزاد شرکت می‌کنیم اما در انتصابات شرکت نمی‌کنیم. اگر قرار باشد رقابت جدی وجود نداشته باشد و مانند عربستان سعودی دویست، سیصد نفر را انتخاب کنند و بگویند که این‌ها نمایندگان مجلس هستند که در مجلس مشورتی ملک شرکت می‌کنند و دیدگاه‌هایشان را مطرح می‌کنند، کما این که آقای لاریجانی گفتند اگر ما در مجلس موضوعی را تصویب کنیم و رهبری مخالفت کند مصوبه را بر می‌گردانیم، یعنی این مجلس محلی از اعراب ندارد و کافی است تا نمایندگان بدانند نظر رهبری چیست و آن را تصویب کنند.
آیا در حال حاضر راهبردها امکان اجرایی شدن دارند؟
علت این‌که ما تاکنون نمی‌توانستیم به سمت عدم شرکت در انتخابات برویم، این بود که اختلاف زیادی در جبهه اصلاح‌طلبان وجود داشت و همیشه بخش‌هایی بودند که به هر دلیلی معتقد به شرکت در انتخابات بودند. این مساله باعث می‌شد ما نتوانیم نیرویمان را متمرکز کنیم و استراتژی واحدی برای عدم شرکت در انتخابات در پیش بگیریم. چرا که عدم شرکت در جایی ممکن است که یک جناح با تمامیت خود بتواند تصمیم بگیرد و به محض این‌که دو قسمت شود، شمشیر دو دم جناحی که با عدم شرکت می‌خواهد حکومت را مجبور کند تا به انتخابات آزاد تن دهد، بسیار کند می‌شود و رژیم از آن بخشی که می‌خواهد در انتخابات شرکت کند، استفاده می‌کند. به نظر من این نخستین انتخاباتی است که کل جبهه اصلاحات می‌تواند در آن شرکت نکند و هر کس نیز بخواهد شرکت کند با سؤال بزرگی از سوی جامعه مواجه خواهد شد. نخستین بار است که این جنبه از راهبرد ما می‌تواند با پاسخ مثبت همراه شود. مادامی که انتخابات آزاد نباشد ما در انتخابات شرکت نمی‌کنیم، البته در انتخابات آزاد حتماً شرکت می‌کنیم و مردم را نیز با میل و رغبت به حضور دعوت می‌کنیم. نکته بعدی در خصوص جناح رقیب است که در زمینه‌های گوناگون به طور گسترده به نزاع برخاسته‌اند و در حال افشاگری علیه یکدیگر هستند و اختلاف زیادی بین آن‌ها دیده می‌شود. درباره این موضوع خاص نیز دو نگاه بین آنان وجود دارد. عده‌ای که تندروهای آن جناح محسوب می‌شوند، معتقدند نیازی به شرکت اصلاح‌طلبان در انتخابات نیست و عده دیگری که طیف وسیع‌تری هستند اعتقاد دارند اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت نکنند با توجه به بدبینی‌هایی که در جامعه وجود دارد، انتخابات سرد برگزار می‌شود. ما در انتخابات پیش رو حداقل ۵۰ میلیون واجد شرایط داریم و با تبلیغاتی که در انتخابات گذشته کردند که حدود ۸۰ درصد مشارکت داشتند، اگر در انتخابات آتی ۵۰ درصد شرکت کنند، شکست بزرگی برای اقتدارگراهاست و بیانگر این است که ۳۰ درصد شرکت نکرده‌اند؛ علاوه بر آن ۲۰ درصدی که بخش خاموش جامعه بودند و در مجموع ۵۰ درصد شرکت نمی‌کنند. مسأله دیگر نارضایتی عمومی در جامعه است. با اجرای ناقص طرح هدفمندی یارانه‌ها شاهدیم که هم تولید بسیار ضربه خورده و هم بیکاری گسترده شده و گرانی و تورم هم بیداد می‌کند. امیدی هم به آینده وجود ندارد که بتوانیم در کوتاه مدت گام جدی برداریم. بنابراین جامعه کاملاً با منتقدین جناح حاکم دولتی که اکثر این منتقدان اصلاح‌طلب هستند همراه است. چهارمین مسأله حمایت و پذیرش عمومی یک راهبرد است.
به نظر من در ۳۳ سال گذشته جز انتخابات شورای شهر دوم آن هم در شهرهای بزرگ مانند تهران ما شاهد نبودیم مادام که شرایط و ضوابط انتخابات آزاد فراهم نشود، مردم به طور جدی آمادگی داشته باشند که در انتخابات شرکت نکنند. بنابراین عدم شرکت یک پشتوانه عظیم مردمی هم دارد و به این شکل نیست که فقط در بین نخبگان باشد، عموم مردم نیز از آن استقبال می‌کنند. به خصوص اگر اصلاح‌طلبان شرکت نکنند، معنی آن تداوم وضع موجود است و هیچ انگیزه و جاذبه‌ای ایجاد نمی‌کند. نکته پنجم مربوط به مسائل منطقه‌ای است. این شرایط در مجموع به سود جنبش سبز و به ضرر اقتدارگرایان است. بالاخره داستان لیبی از یکسو و سوریه از سویی دیگر و در نهایت انتخاب نماینده ویژه گزارشگر شورای حقوق بشر در ایران، اقتدارگرایان را تحت فشار زیادی قرار داده که باید در این زمینه کار اساسی انجام دهند. بارها به دوستان گفته‌ام که تا قبل از بهار عربی منطقه، یک‌چشمی بودیم که در میان کشورهایی که نابینا بودند پادشاهی می‌کردیم. یعنی در اقیانوس دیکتاتورها ما و یکی دو کشور دیگر دموکراسی نصفه و نیمه داشتیم. اما با آغاز بهار عربی که مردم منطقه روشن شدند و چشم‌هایشان بینا شد، دیگر یک‌چشم نه تنها پادشاه نیست، بلکه تابلو است. اگر بخواهیم وضعیت مناسبی بین کشورهای عربی و مسلمان داشته باشیم، باید با شعار دموکراسی بیشتر و نه استبداد که جاذبه‌ای هم ندارد وارد عمل شویم. تنها یک درصد مصری‌ها خواهان تشکیل نظام مشابه ایران هستند. وضعیت منطقه در حال حاضر به نفع اصلاح‌طلبان است. عنصر دیگری که در کنار این پنج عنصر نقش تعیین کننده دارد، این است که آیا شرکت در انتخابات به ما امکان تحقق آرمان‌هایمان را می‌دهد؟ به باور من وضعیت کشور به گونه‌ای است که هر جناحی در مجلس در انتخابات صد در صد غیر آزاد روی کار آید، امکان اصلاح به سود مردم را نخواهد داشت و پس از مدتی مردم به آن‌ها پشت می‌کنند. در کنار این مسائل اتفاقی که با جنبش سبز رخ داده این است که حقوق اساسی و حق‌الناس تبدیل به اولویت جامعه شده است. یعنی جایگزین کاری که اقتدارگرایان می‌خواستند انجام دهند. آنان می‌خواستند حق دسترسی به اورانیوم را به حق اساسی مردم تبدیل و جایگزین حقوق اساسی آنان مانند حق آزادی اندیشه، قلم، مطبوعات، تجمعات، احزاب و… کنند و هرکس که با آن مخالفت کند را نیز نفی کنند. در حالی که رهبر فقید انقلاب می‌گفت حق اولی که همه منوط به آن است حق تعیین سرنوشت است و اگر این حق وجود داشته باشد می‌توان از دیگر حقوق صحبت کرد. پیگیری حقوق مردم در دو سال گذشته سبب شده یکی از بزرگترین ضعف‌هایی که اصلاح‌طلبان داشتند از بین برود.
ما همیشه می‌گفتیم تا روز انتخابات فضای مناسبی داریم و پس از انتخابات هم در جامعه مدنی و هم در حکومت همه چیز به فراموشی سپرده می‌شود. جنبش سبز برای نخستین بار از مشروطه تاکنون یک انتخابات را ادامه داده و هنوز انتخابات سال ۸۸ برای مردم مسأله است و به دلیل گستردگی و عظمت جنبش از آن خارج نشده‌ایم. این مسأله باعث شده تا انتخابات آزاد تبدیل به یک خواست عمومی شود، درست مانند زمان شاه. حتی مطمئنم در انتخابات آینده بخشی از اصولگرایان از انتخابات آزاد سخن بگویند نه از انتخابات به تنهایی. در مورد منطقه صحبت می‌کنند، مانند عراق و فلسطین و … و از انتخابات آزاد سخن می‌گویند، اما به ایران که می‌رسند سخن از انتخابات زیر نظر نظارت استصوابی و نظامی می‌شود و آن را طراحی و اعمال می‌کنند. انتخابات آزاد برای نخستین بار تبدیل به خواست و مطالبه عمومی شده که باید قدر آن را دانست. اگر ما این فضا را از دست بدهیم و نتوانیم اقتدارگرایان را بین دو انتخابات آزاد و رسوا قرار دهیم، دیگر به این راحتی نمی‌توانیم به انتخابات آزاد برسیم. ممکن است فضا بسیار رادیکال شود که مطالبات دیگری جایگزین انتخابات آزاد شود. مانند سال‌های ۵۶ و ۵۷ که سرنگونی رژیم شاه اولویت بود نه برگزاری انتخابات آزاد. اگر بتوانیم سد نظارت نظامی- استصوابی را بشکنیم می‌توانیم به انتخابات آزاد برسیم، اما اگر نتوانیم آن وقت باید انتخابات را رسوا کنیم تا نظارت نظامی- استصوابی برای همیشه برچیده شود و اتفاقاً همان طور که توضیح دادم ابزارهای لازم نیز در دست ماست. از این زاویه تأکید بر شروط آقای خاتمی اصولگرایان را در مقابل دو راهی قرار می‌دهد. اگر بپذیرند که یک پیروزی برای جنبش است و اگر رد کنند اصولگرایان در آزمون راستی آزمایی شکست فاحشی می‌خورند. چرا که ثابت می‌شود علیرغم ادعاها از ۲۵ میلیون رأی برخوردار نیستند. زیرا در همه جای دنیا اگر جناحی از ۵۰ درصد رأی واجدین شرایط برخوردار باشد هیچ جا باور نمی‌کنند که پرچمدار انتخابات آزاد نباشد، بنابراین اقلیت بوده‌اند. پس نه کسانی که شعار می‌دهند به هیچ عنوان و به هیچ روی نباید در انتخابات شرکت کرد درست می‌گویند و یک فرصت سیاسی را از دست می‌دهند و نه کسانی که به هر قیمتی می‌خواهند در انتخابات شرکت کنند که در واقع تأیید رفتار ستاد انتخابات کودتا و آقای جنتی است که هرکاری بکنید ما هیزم تنور انتخابات شما می‌شویم.
گفته می شود که ممکن است به دلیل شرایط انتخابات مجلس تا حدود ۶۰ درصد در انتخابات شرکت کنند نظر شما چیست؟
با توجه به شناختی که از مردم دارم مشارکت۶۰ درصدی را رقم خوشبینانه‌ای می‌دانم، یعنی بعید می‌دانم این تعداد بدون حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت کنند. ما باید بین دو استراتژی انتخاب کنیم و هرکدام از این دو راه را انتخاب کنیم با مجموعه‌ای از فرصت‌ها و تهدیدها مواجه خواهیم شد. اگر نگاهمان فقط به یک انتخابات باشد نمی‌توانیم با یک انتخابات ثابت کنیم که آن رسوا و نامشروع است، اما اگر به شکل یک جریان به آن نگاه کنیم، بعد از چند انتخابات به نتیجه خواهیم رسید. الآن سالی یک انتخابات وجود دارد و حتی با تجمیع هر دو سال یک انتخابات داریم، باید دید این حرف که در هر شرایطی ۶۰ درصد مردم شرکت می‌کنند درست است یا نه که به نظر من خوشبینانه است و نهایتاً ۵۰ درصد شرکت می‌کنند و در شهرهای بزرگ نیز به شدت افت مشارکت وجود دارد و این مسأله خود را در سطح ملی نشان می‌دهد. بنابراین اگر بگوییم۵۰ درصد شرکت می‌کنند و در مقابل جریانی تحریم کرده، آن‌گاه کسانی که شرکت کردند بعد از یک سال می‌بینند اوضاع بهتر شده یا بدتر. اگر شرایط بهتر شده باشد می‌گویند کسانی که شرکت نکردند اشتباه کرده‌اند، اما اگر شرایط بدتر شده باشد موافق با تحریمی‌ها می‌شوند. به طور مثال آقای احمدی‌نژاد ادعا می‌کند که در یک انتخابات ۱۷ میلیون و در انتخابات بعدی ۲۴ میلیون رأی آورده. من گمان نمی‌کنم که اصلاح‌طلبان شرمنده باشند که از روز نخست به او رأی ندادند و اعلام کردند که کفایت لازم را ندارد. اتفاقاً امروز این اصولگرایان هستند که شرمنده انتخاب خود هستند. درست است که در کوتاه مدت خیلی‌ها این را برنتافتند و ما به قیمت زندان رفتن تاوان آن را دادیم، چون چند سال زودتر از حضرات فهمیدیم که این روش‌ها جواب نمی‌دهد، اما امروز سربلند هستیم. اصلاً فکرکنیم در انتخابات گذشته ۲۵ میلیون به آقای احمدی‌نژاد رأی دادند، امروز کدام ۲۵ میلیون شرمنده هستند؟ در عرصه سیاست ما نباید تا روز انتخابات و یا یکی دو ماه بعد را در نظر گرفته و بر اساس آن موضع بگیریم. اگر این حرف به این معنی باشد که بنای ما بر عدم شرکت است مگر این‌که ضوابط و قواعد تغییر کند، حرف درستی است. اما اگر معنایش این باشد که ما چه شرکت کنیم و چه شرکت نکنیم ۶۰ درصد مردم شرکت می‌کنند، این یعنی جایزه دادن به متخلفین و متقلبین که شما هر کاری کنید و تا هر جایی بروید ما شرکت می‌کنیم که اصلاً درست نیست. اگر اقتدارگرایان مطمئن بودند که اصلاح‌طلبان چه شرکت کنند و چه شرکت نکنند ۶۰ درصد در انتخابات شرکت می‌کنند مطمئن باشید اصلاح‌طلبان محلی از اعراب نداشتند. به علاوه ترکیب آراء و اتفاقات انتخابات مسأله دوم است. اگر اصلاح‌طلبان شرکت نکنند اصولگرایان تقسیم بر دو می‌شوند و به جان هم خواهند افتاد و با توجه به این‌که هر دو خود را عین اسلام می‌دانند و مخالفان خود را به راحتی با یک حکم بین‌الغی، واجب التهمه و واجب الافترا می‌خوانند، به این ترتیب حتی اگر مردم شرکت کنند، اینان چنان جلوی هم خواهند ایستاد و افشاگری خواهند کرد که به این نتیجه می‌رسند که پیروزی در انتخابات مجلس به هیچ وجه مناسب نخواهد بود.
یعنی معتقد هستید اصول گراها این بار به چند دسته تقسیم می شوند؟
من با شناختی که از داخل زندان از حوادث پیدا کرده‌ام، اتفاقاتی که بین اصولگراها رخ داده آن‌ها را به سه دسته تقسیم کرده است. گروهی که از رهبری حمایت می‌کنند معتقدند در انتخاب آقای احمدی‌نژاد اشتباه کرده‌اند؛ دوم کسانی که هنوز فکر می‌کنند آقای احمدی‌نژاد می‌خواهد با مافیای قدرت و ثروت مبارزه کند و این بار به جای آقای هاشمی رفسنجانی، رهبری در مقابل احمدی‌نژاد ایستاده و سوم کسانی که اعتقاد دارند هر دو طرف اشتباه می‌کنند و به نظر من این گروه سوم بیشتر از دو دسته دیگر هستند. بنابراین چنین موقعیتی می‌تواند برای اقتدارگرایان بحران مشروعیت به وجود آورد. پس از دوم خرداد ۷۶ یعنی در ۱۶ سال گذشته این نخستین بار است که بخش قابل توجهی از اصولگرایان به اصلاح‌طلبان روی آورده‌اند. نه به این دلیل که گرایش آنان مانند اصلاح‌طلبان است و یا اگر اصلاح‌طلبان رأی آوردند آنان را با خود شریک کنند و سهمی بدهند، بلکه واقعاً نگران آینده کشور هستند و می‌گویند باید دولتی بر سر کار آید که بتواند کشور را به یک نقطه ثبات برساند. بنابراین تأکید می‌کنم ۶۰ درصد به هیچ وجه نمی‌تواند آمار درستی باشد. این مسأله نشانگر این است که مردم ما خوشبختانه خواهان مشارکت در انتخابات هستند نه برخوردهای قهری و اگر در چند انتخابات شرکت نکنیم، مطمئناً این وضعیت تغییر خواهد کرد.
چرا تا پیش از این و در انتخابات گذشته به این نتیجه نرسیدید که شرکت در انتخابات با این شرایط اشتباه است؟ یعنی درست است که هیچ انتخاباتی مانند ۸۸ نبود و همیشه میزان تقلب و دست کاری آراء کم بود اما به هرحال عده ایی هم بودند که همیشه می گفتند این شرایط درس انتخابات نیست و نباید شرکت کرد.
من جزو کسانی هستم که می‌گویم تا سال ۸۸ شرکت ما در انتخابات درست بود، هر چند که در نحوه شرکت مرتکب اشتباهات بزرگی شدیم. راهبردمان درست بود، اما اشتباهات تاکتیکی انجام دادیم. به طور مثال در مجلس هشتم در تهران باید لیست حداقلی معرفی می‌کردیم، نه سی نفر را لیست می‌دادیم و چهره‌های ناشناخته را معرفی می‌کردیم. با این کار جناح مقابل را هم به اتحاد رساندیم، در حالی که اگر ۵ نفر از چهره‌های اصلی خود را معرفی می‌کردیم، آنان به چند بخش تقسیم می‌شدند. نکته اصلی این است که اگر در انتخابات ۸۸ شرکت نمی‌کردیم، اکنون چیزی به نام جنبش سبز نداشتیم. مردم جز انتخابات ابزار دیگری ندارند، مردم در ۲۵ خرداد یکدیگر را دیدند و دو سه روز قبل از آن مشاهده کردند که در پای صندوق‌های رأی چه اتفاقی افتاد. اگر حقوق بشر اکنون این قدر مهم شده، دلیلش جنبش سبز است. جنبش‌هایی که در ایران از مشروطه به بعد شکل گرفته همه پیرامون انتخابات شکل گرفته‌اند، از ملی شدن نفت تا جنبش دوم خرداد و جنبش سبز. اکنون تظاهرات خیابانی را به شدت سرکوب می‌کنند و اجازه شکل‌گیری هیچ تشکلی را نمی‌دهند. پس مردم فقط می‌توانند از ابزار انتخابات استفاده کنند و اقتدارگرایان نمی‌توانند علیه این پدیده تعیین کننده حق تعیین سرنوشت اقدام کنند. بنابراین ما باید تلاش کنیم که این عنصر یعنی پدیده انتخابات را که سه مرحله است (نخست تا روز انتخابات و دوم، روز انتخابات و سوم حوادث پس از انتخابات است) هر سه را به سود منافع مردم جهت دهیم. فرض کنیم حق با کسانی است که می‌گویند از سال ۸۴ به بعد نباید در انتخابات شرکت می‌‌کردیم. خوب اکنون که همه به یک نتیجه واحد رسیده‌ایم و یک حرف می‌زنیم، همان نکته اول است که گفتم همه اصلاح‌طلبان به یک نتیجه واحد رسیده‌اند و می‌گویند شرکت نمی‌کنیم. البته اصولگرایان اکنون دارند امتیاز می‌دهند که آن قدر کم است که نمی‌تواند جای انتخابات آزاد را بگیرد. به هر حال اکنون روزنامه شرق و اعتماد منتشر می‌شود و ممکن است که روزنامه‌های دیگری چون کارگزاران نیز منتشر شوند، انحلال احزاب متوقف شده و سعی می‌کنند بازداشت‌ها را متوقف کنند و به زندانیان امتیازاتی دهند که جبران مافات شود. اما این‌ها کافی و تعیین کننده برای شرکت در یک انتخابات نیست. بهتر است اصل قضیه را که امروز همه به آن رسیده‌ایم، تقویت کنیم. اگر شرایط انتخابات آزاد را نپذیرفتند چطور اجماع تشکیل دهیم.
چطور می توان این بحث را گسترش و به جامعه تسری داد؟
ما شبکه اجتماعی گسترده‌ای در داخل ایران داریم، اقتدار اطلاع‌رسانی اقتدارگرایان شکسته شده و حوادث منطقه در جهت آگاهی مردم صورت می‌گیرد. باید بگوییم در منطقه چه می‌گذرد. همه مردم منطقه خواهان انتخابات آزاد، احزاب آزاد، مطبوعات آزاد و … هستند. بعد از ۲۵ بهمن خیلی از سردمداران اعلام می‌کردند که ما به هیچ عنوان اجازه هیچ تجمعی را نمی‌دهیم، اما اکنون می‌گویند که تجمع اعتراضی حق مردم است. در دوران اصلاحات من به عنوان نماینده وزارت کشور در کمیسیون ماده ده احزاب با آقای موحدی ساوجی از مجلس نتوانستیم به اجماع برسیم که تجمع اعتراض‌آمیز حق مردم است و طرفداران دولت که همه امکانات را دارا هستند دیگر نیازی به تجمع ندارند. قانون اساسی این را برای کسی گذاشته که اگر اعتراضی دارد، فریادش را بزند و آخر هم نپذیرفت. این جنبش آن قدر در ایران و منطقه قوی بوده که به این‌ جا رسیده. حتی رهبری نیز صحبت از این می‌کند که مسلمانان که مومن‌اند و به جمهوری اسلامی اعتقاد دارند اما مخالف سیاست‌های ایشان هستند نباید امنیت‌شان سلب شود، هر چند کافی نیست اما یک گام به پیش است. اگر نخواهیم در انتخابات شرکت کنیم باید بدانیم آلترناتیوش چیست؟ به نظر من در بعد خارجی سرنگونی نظام است که هزینه‌های بسیاری را بر ما تحمیل می‌کند و در بعد داخلی خشونت است که اگر در کشور ما یا هر کشور منطقه غلبه کند دیگر نمی‌توان سرانجام آن را پیش‌بینی کرد؛ کما این که هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند در عراق و افغانستان چه خواهد گذشت.
شما در بخش نخست نیز تاکید کردید بر انتخابات آزاد، تعریفی هم ارائه دادید اما دقیق تر این انتخابات آزاد به چه معنی است؟ یعنی همه طیف های فکری و دگر اندیشان می توانند شرکت کنند؟
درباره انتخابات آزاد در یک جمله هر کسی که در چارچوب قانون اساسی بخواهد فعالیت کند، با هرگرایش و اعتقاد و اندیشه‌ای باید حق داشته باشد در انتخابات شرکت کند و نماینده مردم باشد، مگر اینکه رأی اکثریت را نیاورد. اگر از من بپرسند آیا سکولارها هم حق دارند، می‌گویم ترکیه به عنوان یک مدل درست، دموکراسی را با اسلام سازگار کرد و الگوی عملی ارائه داد. در ایران هم باید به رقابت با سکولارها بپردازیم. انتخابات آزاد به این معنا نیست که ما و دوستانمان تأیید صلاحیت شویم و بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم. من همیشه گفته‌ام انتخابات دوم خرداد، انتخابات صد در صد آزاد نبود، اما نمره قابل قبولی داشت و حدود ۸۰ درصد واجدین شرکت کردند. بنابراین انتخابات آزاد یعنی این که صلاحیت هر کس که می‌خواهد در چارچوب قانون اساسی فعالیت کند رد نشود و هر کسی در انتخابات شرکت می‌کند حق دارد حزب، روزنامه، تجمع و امنیت کامل داشته باشد و بتواند از طرفداران خود دفاع کند و بعد هم بتواند برنامه‌های پیشنهادی‌اش را در امنیت کامل در مجلس پیش ببرد و طرفدارانش نیز امنیت داشته باشند. نه این که مانند انتخابات سال ۸۸ چند روز قبل از انتخابات حکم دستگیری ما صادر بشود. سپاه حکم ما را از آقای مرتضوی، متهم ردیف اول کهریزک گرفته بود، این اسمش انتخابات آزاد نیست. انتخابات آزاد با تمام مولفه‌های آن یعنی قبل از انتخابات امکانات عمومی به سود کسی بسیج نشود، بیت‌المال به نفع یک فرد یا جریان هزینه نشود، صدا و سیما و کمیته امداد به نفع یک جناح بسیج نشوند و از سوی دیگر همه از امکانات عمومی به طور مساوی استفاده کنند تا انتخابات معنای آزاد پیدا کند. در روز برگزاری انتخابات همه کاندیداها بتوانند ناظران خود را سر صندوق‌های رأی بفرستند. همیشه گفته‌‌ام برای آن که تضمین بدهیم انتخابات سالم برگزار می‌شود، باید در هیأت‌های اجرایی و نظارت نماینده قرار دهیم تا آن‌ها مطمئن شوند که اتفاقی نمی‌افتد. پس از انتخابات نیز امنیت کامل رقبا چه آنان که رأی آورده‌اند و چه آنان که رأی نیاورده‌اند و امکان اجرایی شدن برنامه‌های آنان فراهم شود. برای رسیدن به انتخابات آزاد حتماً آزادی زندانیان سیاسی نخستین شرط است و دوم این که امنیت تأمین شود و نظامی‌ها به پادگان‌ها برگردند. سیاست‌ورزی مدنی جای سیاست‌ورزی نظامی را بگیرد و هرگونه استالینیزم چه نوع روسی و چه نوع چینی و چه نوع استالینیزم فقهی را نفی کنیم و این امکان را فراهم کنیم که همه نیروها در انتخابات شرکت کنند. مشکل زمانی حل می‌شود که حقوق ملت همیشه حفظ شود نه فقط زمان انتخابات، بلکه به طور مستمر ادامه پیدا کند.
آیا تمامی مشکلات کشور با برگزاری انتخابات آزاد حل می شود و آیا می توان انتظار داشت خانواده شهدای جنبش سبز به برگزاری انتخابات آزاد تن دهند و از خون فرزندان خود بگذرند؟
مشکل زمانی حل می شود که حقوق ملت همیشه حفظ شود نه فقط در زمان انتخابات و این توجه به حقوق ملت باید به طور مستمر ادامه پیدا کند. اما زیباترین برخود را در سخنان مادر شهید سهراب اعرابی دیدم که گفت از خون فرزندم بگذرم به شرط آنکه زندانی ها آزاد شوند و انتخابات آزاد برگزار شود. در این باره دو نوع نگاه وجود دارد، نخست آنکه اگر از منظر انتقام جویی خون شهیدان نگاه کنیم جز از طرق قصاص کسانیکه در این حادثه ها شریک بودند راه دیگری را نمیشود انتخاب کرد و همواره باید خودمان را مدیون شهیدان بدانیم و قاتلان آنان را به سزای خود برسانیم. اما نگاه نوع دوم این است استقار ثبات سیاسی و در عین حال تاکید بر استقرار حقوق اساسی ملت و این راه بترین راه است. بارها به اقتدارگراها نیز گفته ایم که پاسداری از خون شهدای انقلاب و جنگ و ترور به این معنی نیست که اندیشه ای را در ایران حاکم کنیم و مردم را مجبور کنیم تا عینا آن را پیاده کنند. مطمئنا این شهیدان زمانی احساس رضایت می کنند که دموکراسی در ایران موفق شود نه انتقام گیری و فکر می کنم تجربه مشروطه تا کنون نیز نشان داده کینه توزی و انتقام گیری مشکل مارا حل نمی کند ما نمی توانیم فراموش کنیم اما می توانیم ببخشیم. می توانیم جامعه ایی بسازیم که در آن کسی نتواند با ماشین از روی انسانی رد شود و یا جوانان را از روی پل پرتاب کنند. ای کاش همه دست به دست دهیم و هم به اقتدارگراها و هم اصول گراها و هم براندازها بگوییم بس است اینکه می خواهید یک تفکر را حذف کنید و تفکر خود را مستقر سازید، خشونت بس است حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسیم.

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

یاد یاران هر کجا باشند شیرین است

تسلیم این صحنه ارایی ها نخواهم شد
  میر حسین  موسوی       من مهدی کروبی فرزند احمد صدایم هرگز خفه نمی شود
ما امدهایم تا افتخار از دست رفتمان را باز گردانیم
میر حسین موسوی

دستگیری یک دختر توسط نیروی انتظامی و بازداشت یک جوان معترض+دانلود

دستگیری یک دختر توسط نیروی انتظامی و بازداشت یک جوان معترض


توضیحات منتشره شده به همراه ویدیو: در اين فيلم جواني شجاع سعي ميكند كه دختر بي گناه را از دست ماموران نيروي انتظامي نجات دهند كه ان هم دستگير شده و توسط پليس شهر تهران به مكان نامعلوم برده مي شود

سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید: اظهارات ضد و نقیض درباره موسوی و کروبی نشانه بن بست دستگاه قضاییه است



اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی انتشار اخبار ضد و نقیض درباره محاکمه سران جنبش اعتراضی ایران را فاقد ارزش رسمی دانسته و این سخنان را نشانه به بن‌بست رسیدن دستگاه قضایی ایران می داند. او همچنین خواستار محاکمه سران جنبش سبز در دادگاه علنی است.
در پی اظهار نظرهای متفاوت اصولگرایان در مورد رهبران جبنش سبز و محاکمه قضایی آنان، سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید در گفت‌و‌گو با دویچه وله، اعلام کرد: تا ‏جایی که مشخص است، هیچ‏کدام از این اتفاقات رخ نداده است. وی همچنین اعلام کرد که تا به‏‌حال هیچ فردی، به صورت قانونی و شفاف، مسئولیت ناپدید شدن و به گروگان گرفته شدن رهبران جنبش را نپذیرفته است.
متن این گفت و گو به شرح زیر است:
آقای امیرارجمند، خبر مختومه اعلام شدن درصد قابل توجهی از پرونده‏های سران جنبش اعتراضی ایران، به‏نظر کمی مبهم است. فکر می‌کنید آقایان کروبی و موسوی مثلا در دادگاهی غیرعلنی محاکمه شده‏اند که درصد قابل توجهی از پرونده‏های آن‏ها مختومه اعلام شده است؟
نشر اخبار ضد و نقیض، مدت‏های مدیدی است که یکی از ویژگی‏های حکومت ایران است. نه تنها در قوه‏ی قضاییه، بلکه در سایر بخش‏ها نیز همین روند مشاهده می‏شود. مسئله‏ی قضایی دارای یک روند روشن و واضحی است. اگر کسی مورد اتهام قرار دارد، باید اتهام به او تفهیم شود و طبق ضوابط آیین دادرسی، محاکمه‏ی عادلانه‏ای صورت بگیرد، حق دفاعی وجود داشته باشد و سرانجام آن پرونده مختومه بشود یا حکمی صادر گردد.
تا ‏جایی که مشخص است، هیچ‏کدام از این اتفاقات رخ نداده است. عدم شفافیت مراجع حکومتی، به‏ویژه مراجع قضایی و این‏که به وظایف قانونی خودشان عمل نمی‏کنند ویژگی بارز مسئولان قضایی ایران است. تا به‏حال هیچ فردی، به صورت قانونی و شفاف، مسئولیت ناپدید شدن و به گروگان گرفته شدن رهبران جنبش را نپذیرفته و از هیچ فرایند قانونی مشخصی در این‌باره صحبت نشده است. تمام اطلاعاتی که داده می‏شود، فاقد ارزش رسمی است. مراجع رسمی باید به صورت علنی و شفاف در این مورد اتخاذ موضع کنند و اگر به هر دلیلی، بخش مهمی از پرونده‏ها مختومه شده، چرا این افراد هم‏چنان در زندان هستند.
سئوالات بسیار زیادی در این‌باره فراروی مسئولان حکومت قرار دارد که باید پاسخ بدهند. افرادی را بدون مجوز قانونی و بدون طی مراحل قانونی، زندانی کرده‏اند که از امکانات زندانی‏های عادی هم برخوردار نیستند. نگرانی‏های اساسی و عمده در خصوص سلامتی آن‏ها وجود دارد و هیچ کس پاسخ‏گو نیست.
این نشان‏دهنده‏ی آن است که مقامات حکومت ایران، به‏ویژه مقامات قضایی ایران، در یک بن‏بست مشخص و معینی قرار گرفته‏اند و نمی‏توانند پاسخ‏گو باشند. لذا به انتشار شایعه‏های بی‏اساس، بی‏پایه و ضد و نقیض مبادرت می‏کنند که افکار عمومی را راضی نخواهد کرد.
در روزهای اخیر و در اظهارنظر دیگری دبیرکل “حزب اسلامی و رفاه” گفته که آقای موسوی به دادگاه نرفته، ولی آقای کروبی با تشریفات خاص به دادگاه رفته و در حضور دادستان کل بازجویی شده است. اگر فرض گیریم آقای کروبی فقط بازجویی شده پس چه‌طور اکثر پرونده‌ها مختومه اعلام شده است؟ درباره تناقض این گفته با گفته اخیر نماینده مجلس چه فکر می‌کنید؟
مسئله‏ی قضایی مسئول مشخص دارد. نه رؤسای احزاب و نه حتی نمایندگان مجلس نمی‏توانند خبر دقیق رسمی در این زمینه اعلام کنند. هرکسی هرچیزی بگوید، فاقد اعتبار قانونی است. این مراجع قضایی هستند که باید مشخص کنند چه اتفاقی افتاده است. تا جایی که ما می‏دانیم، هیچ‏گونه فرایند قانونی مشخصی صورت نگرفته و آقایان از پاسخ‏گو بودن ابا دارند. اگر کسی را بازجویی کرده‏اند، باید مشخص و معین به افکار عمومی اعلام کنند که این فرد دارای این اتهامات بوده و بازجویی شده‌اند یا نه. وگرنه این‏که یک نفر با هر نیتی بیاید صحبتی در این زمینه بکند، نمی‏تواند ملاک قرار بگیرد.
فکر می‏کنید با فروکش کردن حرکت‌های اعتراضی در ایران، حداقل در شکل خیابانی آن، آیا حکومت جمهوری اسلامی زمان حال را زمان مناسبی برای محاکمه‏ی سران جنبش اعتراضی ایران می‏داند؟
اولا اعتراضات فروکش نکرده و تغییر شکل داده است. اعتراضات در دل تمام مردم ایران و مطالبات آنان است. به همین خاطر است که حکومت از هر اندک چیزی می‏ترسد. از هر واقعه، حادثه یا جریانی که بتواند زمینه‏ی اندک ابراز نظر و حرکت مردم را فراهم کند، می‏ترسد. تمام وقایعی که این چند وقته اتفاق افتاده، صدق مدعای ماست.
اما در رابطه با محاکمه کردن، بسیار خوب خواهد بود که اگر اتهامی وجود دارد، علنا عنوان شود، دادگاه علنی باشد و رهبران جنبش هم فرصت داشته باشند از خودشان دفاع کنند. قطعا اگر چنین اتفاقی بیافتد، حادثه‏ی بسیار بزرگی برای اقتدارگرایان و کسانی است که در دو سال گذشته مبادرت به قتل مردم، نقض حقوق اساسی و بنیادین آن‏ها و امنیتی کردن و بستن جامعه کرده‏اند، خواهد افتاد.
البته نه تنها این مسئله، بلکه مسئولیت معضلاتی که در زمینه‏های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی با آن‏ها مواجهه هستیم، بر عهده‏ی آن‏هاست. چنین محاکمه‏ای زمینه‏ی افشاگری بسیار خوبی خواهد بود، بیان حقایق از زبان رهبران جنبش خواهد بود و این‏جا مردم هستند که به قضاوت خواهند نشست. امیدواریم اگر اتهامی هست، علنی باشد، دادگاه علنی باشد و آن‏ها فرصت دفاع از خودشان را داشته باشند. قطعا آن‏ کسی که حقیقت را می‏گوید، سرافراز و سربلند از میدان خارج خواهد شد.

تشخیص پزشک: ایجاد چسبندگی پرده ی گوش بر اثر ضربه همسر عبدالله مومنی: با دستبند سبز به بیمارستان آمده بود تا مردم بدانند که او «سبز» است



کلمه-زهرا صدر:
عبدالله مومنی ظهر امروز برای معاینه ی آسیب دیدگی پرده ی گوش خود به بیمارستان رفت.
فاطمه آدینه وند، همسر این فعال دانشجویی دربند میگوید: شنوایی یکی از گوشهایش خیلی ضعیف شده و پرده ی گوش دیگرش چسبیده به گوش که دکترها گفتند احتمالا به خاطر ضربه بوده است. به گفته ی وی این آسیب دیدگی از اثرات ضرب و شتم و شکنجه های ایام بازداشت آقای مومنی است.
فاطمه آدینه وند که امروز در بیمارستان پس از ۵ ماه موفق شده همسرش را از نزدیک ببیند از برخورد خوب و روحیه دهنده ی عابران گذری می گوید و تصریح می کند:  خیلی ها وقتی رد میشدند می گفتند اقا ایشان سبز بوده که گرفتیدش؟ بر اساس این گزارش، عبدالله مومنی امروز با یک دستبند سبز آمده بوده تا اعلام کند که یک “سبز” است.
پیش از این عبدالله مومنی در نامه ای به رهبری پرده از برخوردهایی که در دوره ی بازداشت موقت و بازجویی شده بود، برداشته و از “شکنجه شدید، اعترافات ساختگی و محاکمه نمایشی و فقدان کامل استقلال قضایی در محاکمه اش” سخن گفته بود.
مؤمنی که محکومیتش را در زندان اوین می گذراند، یازده ماه پس از انتشار نامه ی سرگشاده خطاب به رهبری از بند ۳۵۰ زندان اوین به دادسرای این زندان احضار و اتهامات جدید به او تفهیم شده است.
نامه عبدالله مومنی که در زمان انتشار موجب بهت افکار عمومی شد، به عنوان یکی از مهم ترین اسناد مظلومیت اسرای جنبش سبز و رفتارهای غیرقانونی و منش ماموران امنیتی و بازجویان شناخته شد.
متن کامل مصاحبه ی کلمه را با همسر عبدالله مومنی با هم می خوانیم:
گویا امروز آقای مومنی به بیمارستان منتقل شدند از آخرین وضعیت جسمی ایشان خبر خاصی دارید؟
بله امروز توانستیم بعد از مدت ها که دادستانی گفته بود از پزشک وقت بگیریم، ایشان را برای درمان مشکلات گوش و پوست که در زندان به آن دچار شده بود به بیمارستان رسول اکرم ببریم.
ظهر عبدالله به همراه سه تا مامور آمد و نکته ی جالب این بود که به دستش دستنبد نزده بودند. اول اصرار داشتند که پزشک های درمانگاه ایشان را ببینند اما من قبول نکردم و آن ها هم نهایتا پذیرفتند و متخصص گوش ایشان را معاینه کرد.
نتیجه ی معاینه پزشک چه شد؟
شنوایی یکی از گوشهایش خیلی ضعیف شده و پرده ی گوش دیگرش چسبیده به گوش که دقیقا معلوم نیست چرا این اتفاق افتاد. البته دکترها گفتند که احتمالا به خاطر ضربه بوده است.
مشخص شده است که این ضربه برای چه وقتی است؟ جدیدا اتفاقی افتاده یا برای قبل است؟
نه جدید نیست. اصلا جدیدا اتفاقی برایش نیفتاده. این ضربه متعلق به دوران بازجویی های دو سال قبل است.
تشخیص دکترها چه بود؟ آیا قابل درمان است مشکل ایشان یا خیر؟
دکترها گفتند اگر زودتر می آمد میتوانستند کمی جلوی پیشروی و از بین رفتن شنوایی را بگیرند اما الان دیگر دیر شده است. حالا دکتر یک سری دارو و قطره داد و گفت که بعد از مصرف دارو باید دوباره بیاید تا ببینند چطور میشود درمان را پیگیری کرد.
مشکل قانونی ندارد مراجعه ی دوباره به پزشک یا مجبورید تمام این مراحل را دوباره طی کنید؟
من امیدوارم که بتوانم دوباره عبدالله را بیاورم اینجا و مشکلی برای ادامه ی درمان پیش نیاید. چون واقعا از بیماری هایی که دچارش شده در عذاب است و رنج می برد.
مشکل پوستی هم هدیه ی زندان است به ایشان یا از قبل مشکلاتی داشته اند؟
در دوره ی بازداشت موقت سلول و فضایی که در آن نگهداری می شده خیلی غیربهداشتی بوده و از آن زمان قارچ پوستی گرفته و هم هنوز فرصت درمان پیدا نکرده ظاهرا تازگی ها خیلی اذیت کننده و بدتر شده است.
برخورد ماموران امروز با شما و آقای مومنی چطور بود؟
اول که آمده بودند برخوردشان بد نبود، یعنی معمولی بود. ولی بعد از مدتی خیلی تند شدند. با اینکه من کسی را با خودم نبرده بودم و بچه ها هم مدرسه بودند و من بعد از ۵ ماه عبدالله رو از نزدیک دیدم اما باز هم مانع نزدیک شدن ما به هم می شدند.
البته خود من هم رفته بودم تا هم هماهنگی ها را انجام دهم و هم هزینه ها را پرداخت کنم. چون عبدالله که پول همراهش نبود. مامورها حتی برای سلام و احوال پرسی هم به ما تذکر دادند و اجازه نمیدادند. من اعتراض کردم و گفتم “من که چیزی همراه ندارم و دستم خالی است. من کاری ندارم و فقط میخواهم برای چند دقیقه بنشینم کنار همسرم.” گفتند “رییس دستور داده که اصلا ملاقاتی شکل نگیرد.” من هم گفتم “این ملاقات نیست. تازه من رعایت ملاحظات شما را کرده ام. حتی هیچ کدام از اقوام را هم نگذاشتم که بیایند ولی میخواهم الان پیش شوهرم باشم.”
به خاطر فشارهایی که به ایشان در این مدت آمده از نامه ای که نوشتند پشیمان نیستند؟
نه مگر میشود که وقتی به شما ظلمی شده و شما آن را فریاد کرده ای پشیمان شوی؟ عبدالله اصلا پشیمان نیست و معتقد است کار درستی انجام داده است.
روحیه ی آقای مومنی چطور بود؟
روحیه ایشان که خیلی عالی بود. مثل یک سال و نیم اخیر خیلی محکم و خوب بود. یک دستبند سبز قشنگ هم به دستش بسته بود تا مردم بدانند که او خلافکار نیست و یک عضو جنبش سبز است.
برخورد مردم عادی که شما و ایشان را می دیدند چطور بود؟
خانواده هایی می آمدند و می پرسیدند که ایشان چه کسی هستند و وقتی من جواب میدادم برایش دعا می کردند. یکی از سربازها گفت ایشان اغتشاشگر بوده و الان زندانی امنیتی است و من همانجا توضیح دادم که شوهر من اغتشاشگر نبوده و یک فرد فرهنگی بوده و هست و الان هم به دلایل سیاسی در زندان است.
من برای کسانی که سوال می کردند توضیح دادم که عبدالله در ستاد آقای کروبی فعال بوده و هیچ خلافی نکرده است. مردم مرتب می پرسیدند درباره ی او و یکسره دعایش میکردند. حتی واکنشهایی بود که جالب بود. خیلی ها ابراز خوشحالی میکردند که او را از نزدیک می بینند. همه ی کسانی که سوال می کردند غریبه بودند اما مرتب با من همدردی می کردند و جمله هایی می گفتند که خیلی روحیه دهنده و خوب بود.
می گفتند که خدا به شما صبر دهد. شماها برای این مملکت زحمت کشیدید افتخار ما هستید. می گفتند از چهره ی ایشان مشخص است که آدم خوبی هستند و ذره ای به خلافکارها شباهت ندارند. مردم می فهمیدند و خیلی توضیح لازم نبود. خیلی ها وقتی رد میشدند می گفتند اقا ایشان سبز بوده که گرفتیدش؟
آقای مومنی از بند ۳۵۰ و هم بندی های خود خبری نداشتند؟
من پرسیدم می گفت حال همه خوب و روحیه ها هم در این ماه مبارک قوی است. من کمی نگران غذا بودم به خاطر ماه رمضان که گفت نگران نباش غذای زندان اصلا خوب نیست و ما خودمان با بچه ها درست میکنیم و مشکلی نداریم.