بنام خدا
برای دخترم مریم
در نوشتهای منتشر نشده از خانم مریم باقی جملهای دیدم که یاد یک روز تاریخی افتادم. فرزند ارشد آقای عمادالدین باقی زمانی را تصور کرده که پدرش از زندان آزاد گردیده و در آن روز او دیگر یک پیرمرد است. از دیدن این جمله یاد سال ۱۳۵۶ افتادم. بعد از ظهر بود که به زندان اوین برای ملاقات آیتالله منتظری رفتم. محل ملاقات چادری بود که معمولا ایشان و آیت الله طالقانی همزمان با بستگان خود در زیر آن چادر ملاقات داشتند. همیشه آن بزرگواران را با روحیه بالا میدیدم. یک روز چهره آقای طالقانی ناخوش و عصبانی به نظر میرسید. از پدرم پرسیدم آیا آقای طالقانی مریض است؟ جواب شنیدم که: “نه مریض نیست، خبردار شده که دخترش اعظم خانم را حبس ابد دادهاند و از این جهت ناراحت است. میگوید چطور او تا ابد در زندان باشد؟”.
آری دخترم! اکنون ۳۳ سال از آن تاریخ میگذرد و خانم اعظم طالقانی خستگی ناپذیر پا در راه پدر به انجام وظیفه مشغول است و زندانبانان را میدانی که کجایند.
امام علی(ع) این پند تاریخی را چه زیبا بیان میفرماید: “این الفراعنه و ابناء الفراعنه؟ این الاکاسره و ابناء الاکاسره؟” کجا هستند فرعونها و فرزندانشان؟ کجا هستند کسریها و فرزندانشان؟
نمیخواهم بگویم اینها هم باید نابود گردند بلکه به پیروی از مکتب حیات بخشی که افتخار پیرویاش را داریم امیدوارم که هدایت گردند و از راه اشتباه برگردند و به این ظلم آشکار خاتمه دهند. از شخصیتی مثل عمادالدین باقی که برای انجام وظایف انسانی و اسلامی، آسایش خود و خانوادهاش را فدا نموده باید تقدیر نمود و زندانی نمودن او ظلم مضاعفی است که با کمال تأسف روا داشته میشود. انجمن دفاع از زندانیان یکی از اقدامات انسان دوستانه آقای باقی بود که وجود آن آبروی نظام محسوب میشد ولی قدرشناسی نشد و به بدترین وضع تعطیل گردید.
البته در همین حال هم باید همواره شاکر باشیم. چه بسیارند مظلومانی که جفاهایی پیش از این و بیش از این دیدهاند و میبینند ولی با هیاهوی زمان فریادشان را هیچ کس نشنیده است.
در یکی از روزهای زمان حصر غیرقانونی آیت الله منتظری دیدم ایشان ابراز دلتنگی نمودند که آخر به چه مجوزی این محدودیت را برای من گذاشتهاند؟ من برای تغییر فضای دلگیری پدر عرض کردم آقا شکر خدا کنید. اگر این حرفها را در حاکمیت عراق زده بودید الآن حتی اعضای خانواده شما هم توسط صدام اعدام شده بودند. ایشان از این سخن من ناراحت شد و فرمود: “چه مقایسهای میکنی؟ ما یعنی ادعای اسلامی بودن داریم. پیغمبر(ص) رحمة للعالمین بودند و امامان ما در زمان قدرت به هیچکس ظلم نمیکردند و اجازه نمیدادند به کسی ظلمی روا شود. همیشه به مردم میگفتیم حکومت عدل علی(ع) درست خواهیم کرد که امام مسلمین با فرد ذمّی در دادگاه حاضر میشوند و قاضی برای رعایت قانون به نفع ذمّی رای میدهد. حال کارمان به جایی رسیده که این حکومت را با حکومت صدام مقایسه کنیم؟!”. امیدوارم هر چه زودتر آقای عمادالدین باقی عزیز و دیگر زندانیان بیگناه با سرفرازی آزاد گردند.
۲/۱۰/۱۳۸۹ احمد منتظری
برای دخترم مریم
در نوشتهای منتشر نشده از خانم مریم باقی جملهای دیدم که یاد یک روز تاریخی افتادم. فرزند ارشد آقای عمادالدین باقی زمانی را تصور کرده که پدرش از زندان آزاد گردیده و در آن روز او دیگر یک پیرمرد است. از دیدن این جمله یاد سال ۱۳۵۶ افتادم. بعد از ظهر بود که به زندان اوین برای ملاقات آیتالله منتظری رفتم. محل ملاقات چادری بود که معمولا ایشان و آیت الله طالقانی همزمان با بستگان خود در زیر آن چادر ملاقات داشتند. همیشه آن بزرگواران را با روحیه بالا میدیدم. یک روز چهره آقای طالقانی ناخوش و عصبانی به نظر میرسید. از پدرم پرسیدم آیا آقای طالقانی مریض است؟ جواب شنیدم که: “نه مریض نیست، خبردار شده که دخترش اعظم خانم را حبس ابد دادهاند و از این جهت ناراحت است. میگوید چطور او تا ابد در زندان باشد؟”.
آری دخترم! اکنون ۳۳ سال از آن تاریخ میگذرد و خانم اعظم طالقانی خستگی ناپذیر پا در راه پدر به انجام وظیفه مشغول است و زندانبانان را میدانی که کجایند.
امام علی(ع) این پند تاریخی را چه زیبا بیان میفرماید: “این الفراعنه و ابناء الفراعنه؟ این الاکاسره و ابناء الاکاسره؟” کجا هستند فرعونها و فرزندانشان؟ کجا هستند کسریها و فرزندانشان؟
نمیخواهم بگویم اینها هم باید نابود گردند بلکه به پیروی از مکتب حیات بخشی که افتخار پیرویاش را داریم امیدوارم که هدایت گردند و از راه اشتباه برگردند و به این ظلم آشکار خاتمه دهند. از شخصیتی مثل عمادالدین باقی که برای انجام وظایف انسانی و اسلامی، آسایش خود و خانوادهاش را فدا نموده باید تقدیر نمود و زندانی نمودن او ظلم مضاعفی است که با کمال تأسف روا داشته میشود. انجمن دفاع از زندانیان یکی از اقدامات انسان دوستانه آقای باقی بود که وجود آن آبروی نظام محسوب میشد ولی قدرشناسی نشد و به بدترین وضع تعطیل گردید.
البته در همین حال هم باید همواره شاکر باشیم. چه بسیارند مظلومانی که جفاهایی پیش از این و بیش از این دیدهاند و میبینند ولی با هیاهوی زمان فریادشان را هیچ کس نشنیده است.
در یکی از روزهای زمان حصر غیرقانونی آیت الله منتظری دیدم ایشان ابراز دلتنگی نمودند که آخر به چه مجوزی این محدودیت را برای من گذاشتهاند؟ من برای تغییر فضای دلگیری پدر عرض کردم آقا شکر خدا کنید. اگر این حرفها را در حاکمیت عراق زده بودید الآن حتی اعضای خانواده شما هم توسط صدام اعدام شده بودند. ایشان از این سخن من ناراحت شد و فرمود: “چه مقایسهای میکنی؟ ما یعنی ادعای اسلامی بودن داریم. پیغمبر(ص) رحمة للعالمین بودند و امامان ما در زمان قدرت به هیچکس ظلم نمیکردند و اجازه نمیدادند به کسی ظلمی روا شود. همیشه به مردم میگفتیم حکومت عدل علی(ع) درست خواهیم کرد که امام مسلمین با فرد ذمّی در دادگاه حاضر میشوند و قاضی برای رعایت قانون به نفع ذمّی رای میدهد. حال کارمان به جایی رسیده که این حکومت را با حکومت صدام مقایسه کنیم؟!”. امیدوارم هر چه زودتر آقای عمادالدین باقی عزیز و دیگر زندانیان بیگناه با سرفرازی آزاد گردند.
۲/۱۰/۱۳۸۹ احمد منتظری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر