جستجوی این وبلاگ

میرحسین موسوی/ مشاهده فیلم های تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پل ها و بلندی ها

۱۳۹۱ خرداد ۲۱, یکشنبه

» گزارش میدانی کلمه از رفتار گشت ارشاد با مردم عکس دو نفره با تابلوی «متهم به جرم بدحجابی»

چکیده :خانم مانتویی که می گوید برای دخترش شلوار آورده است، نایلون را به سرباز می دهد و فریاد می زند: بیایید، مشکل مملکت تان حل شد؟ شلوار لی رنگ روشن دخترم را عوض کردید... یک خانم چادری هم به یکی از ماموران می گوید: خجالت بکشید، من برای این مملکت شهید دادم. این چه طرز برخورد با مردم است؟...

کلمه – زهره نقیبی:
ون های گشت ارشاد. دخترانی که تا ماموران پلیس را از دور می بینند، راه خود را کج می کنند. نگاههایی که با نفرت به سمت پلیس های زن پرتاب می شود. جیغ و فریادی که هر چند ساعت یک بار در گوشه ای از میدان بلند می شود. این، تصویر تکراری این روزها در برخی میدان های شهر تهران است.
بیش از سه سال از روزی که میرحسین موسوی به انتقاد از برخوردهای نسنجیده پلیس با دختران و زنان پرداخت و وعده داد که در صورت رسیدن به ریاست جمهوری، «گشت‌های ارشاد را جمع می‌کنم» می‌گذرد. اکنون موسوی در حصر خانگی است، حاکمیت همچنان به رفتار غیر عقلانی اش ادامه می دهد و حرمت و کرامت مردم در خیابان ها و ملأ عام همچنان مورد بی اعتنایی قرار می گیرد.
خبرنگار کلمه برای چند ساعتی با مردمی که پیگیر وضعیت دختران بازداشت شده ی خود بوده اند، همراه شده و از وضعیت یکی از پایگاه های پلیس گزارشی تهیه کرده که در ادامه می خوانید:
*       *       *
جمعیت زیادی جلوی پایگاه شماره … ایستاده اند. بیشتر از ۳۰ نفر. در سنین و تیپ های مختلف. پیر و جوان. زن و مرد. ساعت های طولانی انتظار پشت در بزرگ آهنی باعث شده زبان به گلایه باز کنند. اما گوشی از داخل این پایگاه برای شنیدن حرف های آنها نیست. تنها رابط با داخل پایگاه یک پنجره کوچک آهنی است که گهگاهی باز می شود و دستی مدارک را از همراهان متهمین می گیرد. دقت که می کنی، سرباز نظام وظیفه است که مواردی که به خانواده ها سفارش شده بیاورند تحویل می گیرد و اسم آنها را ثبت می کند و پنجره را می بندد.
گاهی هم در باز می شود که یکی از آنان که متهم نامیده شده اند بیرون می آیند. دختر خانمی ۴-۲۳ ساله با چادری بر سر بیرون می آید، با او هم صحبت می شوم. می گوید میدان ولیعصر گرفتندم. گفتند به خاطر مانتوی کوتاه. چادر را که خواهرش برایش آورده کنار می زند و می پرسد: شما بگویید، این مانتو کوتاه است؟ مانتوی مشکی تا پایین زانو. می گوید با یک پلاک که روی آن نوشته شده بود “متهم به جرم بدحجابی” عکس گرفتند و اثر انگشت و …
خانم میانسالی با مشت بر پنجره سرباز می کوبد و می گوید: دخترم را بیاورید بیرون. سرباز از او مدارکش را می خواهد که زن می گوید نوه ام است و مدارکش کرج است. سرباز می گوید اینجا می ماند تا مدارک بیاید؛ بدون مدرک نمی شود. می گوید ببین برایش لباس آوردم، تو را به خدا نگذارید اینجا بماند. هر کاری بگویید می کنم، بگذارید بیرون بیاید. سرباز پاسخ می دهد: نیاز به کاری نیست. برو مدارکش را سریع تر بیاور… زن جوانی که نزدیک به او ایستاده، می گوید: نگذارید شب اینجا بماند. خیابان باشند بهتر است تا دست این…
دختر جوان دیگری بیرون می آید و بلند می گوید با پلاک متهم بدحجابی از او هم عکس انداخته اند. مادرش به او ملحق می شود و می گوید: خاک بر سر مملکتی که متهمش این جوان های ما باشند. یک مشت دزد و قاتل راست راست می چرخند. با او هم صحبت می شوم، می گوید: کارمند دولتی هستم و از سرکار به خانه می آمدم. اگر این تیپ من مشکل داشت که محل کارم هم از من ایراد می گرفت.
ماشین های ون با فاصله نزدیک یک به یک پر شده از سطح شهر می رسند. یک ماشین جلو و یک ون هم پشت آن. هر ۲۰ دقیقه شاید هم کمتر یک ون جدید می آید و متهمان بدحجابی! را داخل پایگاه می برد.
برخی جوان ها با خنده و صدای بلند می گویند. بار جدید رسید. در را باز کنید.
خانمی چادری به محض باز شدن در برای ورود ماشین ها به داخل، با سرعت برای پیگیری وضعیت دخترش به درون پایگاه می رود که او را بیرون می کنند. عصبانی است و رو به حاضرین فریاد می زند: واقعا برای همه شما متاسفم که دم نمی زنید. این برخوردها یعنی چه. من زمان شاه چادری بودم و هم اکنون هم این چادر بر سرم است. با همین چادر انقلاب کردیم. اما زمان آن شاه لعنتی هم اجازه چنین برخوردهایی را ندادیم. حالا اینجا ساکت ایستاده اید و دم نمی زنید. برای همه شما متاسفم… در باز می شود تا ون های تازه از راه رسیده به داخل بروند.
مرد میانسالی از راه می رسد. با پیراهن روی شلوار و محاسنی بلند و تسبیح به دست. حاضرین برایش کنار می روند با این گمان که از پرسنل داخل پایگاه است. به پنجره نگهبانی می زند و می گوید در را باز کنید، می خواهم داخل بیایم. سرباز ممانعت می کند و می گوید اسم متهم ات چیست؟ لباس برایش آوردی؟ مرد می پرسد: یعنی چه؟ ما را اینجا خواسته اید که فقط لباس تحویل بدهیم. این که نمی شود. رویه غلطی است. در را باز کن من با مسوول ات حرف دارم. ما حرف داریم، باید بشنوید. سرباز باز مخالفت می کند و می گوید: مسوول پایگاه خانم است و آقایان را نمی بیند. مرد می گوید: خوب مسوول آقا بگذارید. جر و بحث ادامه دارد. مرد هم چنان گله مند است که: وقتی مردم را اینجا احضار می کنید، باید بیایید رو در رو صحبت کنید. اینکه اینجا یک لباس و چادر تحویل می گیرید که نشد اصلاح. دختر من صبح که بیرون آمده، دیدم حجابش مشکلی نداشته است. چرا این جمعیت را اینجا از کار و زندگی انداختید؟
بحث ادامه دارد. میان این دو از یک طرف و گلایه های حاضرین هم…
خانم مانتویی که می گوید برای دخترش شلوار آورده است، نایلون را به سرباز می دهد و فریاد می زند: بیایید، مشکل مملکت تان حل شد؟ شلوار لی رنگ روشن دخترم را عوض کردید. با او که هم صحبت می شوم، توضیح می دهد شلوار دخترش نه تنگ بوده و نه کوتاه. فقط به خاطر رنگ آبی آسمانی آن را گرفتند و اینجا آوردند.
پسر جوانی هم آنجاست که می گوید مانتو گشادی برای خواهرش خریده و آورده اما گفته اند باز کوتاه است و باید آن را عوض کند. آقایی می گوید یک دفعه برایش چادر بخر که خیالشان راحت شود. آن یکی هم می گوید: بله همه مشکلات این مملکت حل شده و درد آن فقط چادر است. همان لیاقت اینهاست که بگویند همه کارها زیر چادر انجام می شود.
دیگری نیز می گوید: مشکل اختلاس را اگر راست می گویید حل کنید. چرا تا کم می آورید و گند کارهایتان بالا می زند، برای مردم شاخ و شانه می کشید؟
یکی هم می گوید: پول نفت ما را می گیرید می خورید [...] می شوید.
جوانی هم می گوید: همان سال ۸۸ اشتباه کردیم. باید از بیخ نابود و ساقط تان می کردیم. برای شما سکوت و نجابت جواب نمی دهد.
هر بار که در بزرگ پایگاه باز می شود، صدای گلایه ها و فریادها بیشتر می شود. خانم چادری می گوید: از ماست که بر ماست. همینطور اینجا ساکت ایستاده اید که چه شود؟ اعتراض کنید! زن با وجود مقاومت دو سرباز جلوی در وروی، خود به داخل پایگاه می رود.
همراهان باید بسته به اینکه مشکل از جوراب، شلوار یا مانتو و… باشد، همان ها را به همراه بیاورند و کپی مدارک شناسایی کارت ملی و شناسنامه را هم تحویل دهند. با این حال زمان زیادی را باید منتظر باشند.
خانم میانسالی هم با عصبانیت با مانتوی بلند بیرون می آید. می گوید: حداقل از سن من خجالت بکشید.
آقایی از حاضرین می گوید: اینها که مشکلشان حجاب نیست. بروید داخل اکثریت اینها را که گرفته اند ببینید. والله اگر حجابشان مشکل داشته باشد. می گوید: چند روز پیش میدان ونک همه ی زنان را می گرفتند و داخل همین ون ها می بردند. انگار سهمیه روزانه دارند که باید تکمیل کنند. آن موقع دیدم، اما نمی دانستم امروز باید خودم برای دخترم به اینجا بیایم.
مرد دیگری هم در پاسخ او می گوید: اینها دردشان چیز دیگری است، حجاب را بهانه کرده اند.
مرد میانسال هم چنان در تلاش برای متقاعد کردن سرباز است تا با فرمانده پایگاه صحبت کند. می گوید: آقا ما حرف داریم. مرد دیگری که کنار او ایستاده می گوید: این بنده خدا هم سرباز است. الان بگذارد بروی داخل، برایش اضافه خدمت می زنند.
جوانی هم که تازه از راه رسیده گله می کند که من ورزشکار این مملکت هستم. مامور شما برای بازداشت خواهرم با ما بد برخورد کرده اند.
در ورودی که باز می شود. به داخل می روم. در حال بحث با دیگر همراهان هستند تا مانع حضورشان شوند که خود را به داخل می رسانم.
چند نفری در محوطه در حال جر و بحث کردن هستند. یک خانم چادری را می بینم که با یکی از ماموران در حال صحبت است، می گوید: خجالت بکشید، من برای این مملکت شهید دادم. این چه طرز برخورد با مردم است؟ آن یکی می گوید ما هم ماموریم و معذور. از ما هم خواسته اند که…
منتظر نمی شوم. به سمت سالنی می روم که سر و صدای زیادی از آن بیرون می آید. دو مامور چادری جلوی در ایستاده اند. در نیمه باز است. سالن مملو از جمعیت است. خانمی جوان دوربین به دست یک به یک متهمان تازه از راه رسیده را به صف می کنند برای عکس گرفتن. صدای پچ پچ است که به بیرون می آید. با صدای جیغ و فریاد زن مامور فریاد می زند. برای این دستبند بیاورید و بیرون می آید. من هم به بیرون هدایت می شوم.
این تنها بخش کوچکی از گلایه های مردم از نوع برخوردی است که با آنها و فرزندانشان صورت می گیرد.
گشت های ارشاد و امنیت اخلاقی نیروی انتظامی از چندی پیش در اکثر خیابانهای پر رفت و آمد شهرها به خصوص پایتخت مستقر شده اند و وظیفه آنان مقابله با زنانی است که از نظر آنها حجاب مناسبی ندارند. در حالی که بسیاری از بازداشت شدگان و والدین آنها این انتقاد را مطرح می کنند که برخورد پلیس، تند و غیر قانونی است. آنها می گویند هیچ ملاک و معیار مشخصی برای این برخوردها وجود ندارد و هدف چیزی جز ایجاد رعب و وحشت نیست.
یکی از شهروندان می گوید: من موافق بی حجابی نیستم. اما آیا همه مشکلات کشور حل شده و فقط موضوع حجاب باقی مانده است؟
پیرمردی هم در این خصوص معتقد است که اینها به دنبال آن هستند که به مشکلات مردم اضافه کنند و هر بار به بهانه ای ایجاد وحشت می کنند.
این انتقادها در حالی است که سردار حسین ساجدی‌نیا فرمانده پلیس تهران ادعا کرده: پلیس در راستای پاسخ‌گویی به مطالبان و درخواست‌های مردم و همچنین ایجاد و برقراری احساس امنیت بیشتر نسبت به اجرای این طرح‌ها اقدام کرده است.
او هم چنین در حالی در تشریح چگونگی برخورد با افراد بدحجاب گفته است که پس از آنکه ماموران افراد بدحجاب را به پایگاه دعوت می‌کنند این افراد بدحجاب در پایگاه توسط روانشناسان و کارشناسان علوم‌اجتماعی مورد مشاوره قرار می‌گیرند.
اما مشاهدات خبرنگار کلمه نشان می دهد آنچه پس از این بازداشت ها و انتقال افراد به مراکز پلیس صورت می گیرد، تنها تشکیل پرونده، اعلام اتهام بدحجابی، گرفتن عکس و پرونده سازی و تعویض لباس آنهاست. همین! بودن هیچ تغییری در فکر یا رفتار این دختران، و البته به همراه قدری کینه و نفرت انباشته که فعلا در حد غرولند زیر لب ها مانده ولی معلوم نیست فردا و فرداها به چه شکل دیگری بروز خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست: