جستجوی این وبلاگ
میرحسین موسوی/ مشاهده فیلم های تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پل ها و بلندی ها
۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه
خانواده های زندانیان سیاسی خطاب به مراجع: گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده اند شما چرا سکوت می کنید؟
خانواده های زندانیان سیاسی خطاب به مراجع: گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده اند شما چرا سکوت می کنید؟
سحام نیوز: جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با ارسال
نامه ای به مراجع تقلید با اشاره به گوشه ای از فشارها و مصائبی که در سه
سال گذشته بر این خانواده ها گذشته است، خواهان موضع گیری صریح مراجع در
مقابل مظالمی که این روزها بر ملت می رود شده اند.
به گزارش نوروز، خانواده های زندانیان سیاسی ضمن اعتراض به برخوردهای صورت گرفته با زندانیان و خانواده هایشان از مراجع تقلید پرسیده اند:”می خواهیم بدانیم اگر حفظ جان زن مسلمان و مومنه ای مانند نرگس محمدی مادر دو فرزند خردسال که در زندان جمهوری اسلامی به فلج عضلانی دچار شده است و اکنون با دنائت و وقاحت تمام او را به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی مبتلا به ایدزو هپاتیت و غیره تبعید کرده اند تا خودش، فرزندان خردسالش، همسرش، مادرش و همه خانواده اش و همه ما را که اینک یک خانواده ایم بیشتر زجر بدهند، و هرآن بیم جان دادن او می رود، برای شما مهم نیست در مورد حفظ اسلام عزیز چه می فرمایید.”
در بخش دیگری از این نامه آمده است: ” گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده و صم و بکم و عمی هستند، مراجع شیعه که در طول تاریخ بیدار بوده اند اکنون در کجای طریق نعمت ایستاده اند تا ما به آنان اقتدا کنیم و صفمان را از صف مغضوبین و ضالین جدا کنیم؟!”
متن کامل این نامه به شرح ذیل می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
یامن ارجوه لکل خیر.و آمن سخطه عند کل شر.یامن یعطی الکثیر بالقلیل.یامن یعطی من سئله.یامن یعطی من لم یسئله و لم یعرفه تحننا منه و رحمة.اعطنی بمسئلتی ایاک جمیع خیرالدنیا و جمیع خیر الاخرة. واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شرالدنیا و شر الاخرة. فانه غیرمنقوص ما اعطیت. و زدنی من فضلک یا کریم.
محضر مبارک مراجع عالیقدر تشیع
در این ماه مبارک رجب بار دیگر مصدع اوقات شریفتان شدیم تا به خودمان و به همه خوانندگان این سطور یادآور شویم که بر اساس تعالیم والای اسلامی نمی شود ادعای مسلمانی کرد و از حال مسلمین بلکه انسان ها بی خبر ماند و خدای ناکرده در صورت آگاهی از شری که به بندگان خدا می رسد، به جای اهتمام به امور آنان، سکوت کرد و راه خود گرفت که در آن صورت مسلمانی مان عیب دارد. و این ماه و ماه های شعبان و رمضان که از عزیزترین ماه های خدا و خاص عبادت است، تنها با اقامه صلاة و صیام و تکرار اذکار و ادعیه ما را به بهشت رهنمون نمی شوند. این ماه ها و روزهای عزیزشان بیش از هر ماه دیگر، بندگان خدا را در معرض امتحان قرار می دهد. اعتکاف و تهجد و زهد و تقوی و به جای آوردن مناسک حج در عین بی خبری از احوال مؤمنین و مسلمین و بندگان خدا فارغ از آئین و مرامشان و بی عملی نسبت به وظایف و مسئولیت های دینی و اجتماعی، تنها ثمرش رنجه ای است که به جان آدمی وارد می شود. این مضامین را با شاگردی در منابر و مساجد و محافل مذهبی آموخته ایم و اگر سخن گزافی در آن است دوست داریم اصلاح بفرمایید تا فرزندانمان را به گونه ای دیگر تأدیب کنیم و راه مسلمانی را آن گونه که باید به ایشان بیاموزانیم!
مراجع عالیقدر
طی این سه سال پس از کودتا مرقومه ها و عریضه ها و نامه های زیادی خدمت شما بزرگواران و دیگر عزیزانی که به هر شکل مسئول پی گیری امور خود و آزادگان دربندمان می دانستیم، نگارش کرده ارسال کردیم. جوان ترهایمان و فرزندانمان و برخی شاهدان دلسوز بارها ما را به بیهودگی این عمل یادآور شدند و جسارتا گفتند اگر قرار بود آبی گرم شود تا کنون شده بود. اما تجربه ما که چند پیراهنی بیش از آنان پاره کرده بودیم، ما را به مداومت در این راه واداشت. باز هم نوشتیم و درددل ها کردیم با کسانی که گاه درب دفاتر و خانه هایشان نه توسط مأموران امنیتی و نظامی بلکه توسط مسئول دفترها و آقازاده هایشان به روی ما بسته می شد که در خفا مورد مؤاخذه و تأدیب نهادهای امنیتی قرار گرفته بودند! ما شرایط را درک می کردیم و ناامید نمی شدیم و در پاسخ کسانی که استقلال مرجعیت شیعه را به دلیل وابستگی مالی به حکومت زیر سؤال می بردند، سکوت پیشه می کردیم و انتظار روزی را می کشیدیم که عمل این بزرگواران خود پاسخ گوی این قسم سوالات و ابهامات باشد!
باری ما صبر و سکوت را پیشه خود ساختیم و گاه گاه فرمایشات یکی از مراجع بزرگوار در همراهی با مردم مظلوممان و به ویژه محبوسین و محصورین به ستم و تعدی را با شعف تمام شاهد مثال می آوردیم برای فرزندانمان که ناامیدی مانند خوره به جانشان اوفتاده بود و روح و روانشان را می آزرد. تا این که فرمایشات ارجمند حضرت آیة الله العظمی موسوی اردبیلی که به نوعی از بدکاری ها و سیاه کاری های حاکمان امروز برائت جسته بودند و حتی فراتر از آن به دلیل اشتباهات محتمل در زمان مسئولیت خود از مردم عذر خواسته بودند با دعوت از دیگران که این شیوه را به کار گیرند، ناگاه سرهای به زیر افکنده ما را در برابر نسلی که از انقلاب و آرمان های اصیلش و حتی از اسلام رحمانی کمتر می دانست، برافراشته کرد. فرمایشات اخیر آیة الله العظمی وحید خراسانی که منافع اسلام را بر منافع فردی و حتی مصالح حکومت ها رجحان داده به حمایت اسلام مظلوم که مدارش نهج البلاغه است و اینک چون ابزاری در دست بهره گیرندگان غیرمؤمن و مزورقرار گرفته است، پرداختند، بار دیگر ما را به یاد موضع گیری های انسانی و ستم ستیز قبلی ایشان انداخت و این ها در کنار همراهی های گاه و بی گاه حضرات آیات عظام جوادی آملی و صافی گلپایگانی و شبیری زنجانی و حمایت های همیشگی مراجع عالیقدر آیة الله العظمی صانعی و آیة الله العظمی بیات زنجانی و به ویژه فقید سعید فقیه عالیقدر حضرت آیة الله العظمی منتظری، بار دیگر روزنه های امید را در دل هایمان گشود.
حضرات آیات عظام
ما خانواده های زندانیان سیاسی و عزیزان دربندمان سه سال پرتلاطم با اتفاقات سهمگین را پشت سر گذاشته ایم که هر روزش با مظالمی که بر ما گذشت می توانست ایمانمان را به باد دهد اما از شر شیاطین جن و انس به خدا پناه بردیم و امتحانات زیادی را پشت سر گذاشتیم. عزیزانمان را در دادگاه نمایشی به حکم های فرمایشی حبس و تعزیر و محرومیت از حقوق مدنی محکوم کردند و آنان را در سلول های انفرادی و بندهای ستم محبوس کردند و از حقوق اولیه شان شامل تماس تلفنی و ملاقات حضوری و مرخصی و روند درمانی و بعضا ملاقات های کابینی محروم کردند. برخی را به زندان طویل المدت در تبعید که امری نوظهور و زائیده ذهن بیمار قضات غیرمستقل و بازجوهای وابسته به نهادهای امنیتی است، محکوم کردند و برخی را هم چنان در زمان اجرای حکم در انفرادی و قرنطینه نگاه داشتند. برخی را از داشتن امکان مطالعه محروم کردند و یا مطالعاتشان را به سلیقه مأمورین امنیتی منوط کردند و عجیب تر از همه این که قرآن کریم و نهج البلاغه و مفاتیح هم در مواردی از کتب ممنوعه در زندان های اسلام طالبانی محسوب شده و در اختیار زندانی سیاسی قرار نگرفت! اما به فشارهای روانی بر روی زندانیان سیاسی که تنها جرمشان نقد منصفانه حکومت بود، بسنده نکرده عملیات ایذائی بر روی خانواده هایشان را آغاز کردند. کار شنیعی که هنوز هم در مورد بسیاری از خانواده ها ادامه دارد. از تماس های تلفنی به هنگام و نابهنگام بازجویان با همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادر زندانی و امر و نهی هایشان گرفته تا احضارها و بازجویی های چند ساعته وممنوع الخروجی و ممنوع الشغلی و ممنوع المعامله و ممنوع التنفس کردنشان! و وقیحانه تر از آن بازداشت و محاکمه و حتی صدور حکم برای خانواده زندانیان سیاسی که مجدانه امور زندانی اش را پی گیری می کرده است، به بهانه تبلیغ علیه نظام! در این میان عده ای از عزیزان ما با امضای نامه ای به شرح شکنجه ها و آزارهای جسمی و روانی که طی مراحل بازداشت در سلول های انفرادی و بازداشت گاه های رسمی و غیررسمی جمهوری اسلامی دیده بودند پرداختند که متاسفانه به جای پی گیری آن، فشار روی آن ها و خانواده هایشان بیشتر شد و محرومیت هایشان از حقوق اولیه زندانی افزایش یافت و بعضا پرونده های جدیدی برایشان گشوده شد!
مراجع گرانقدر
در این ایام عبادت قصد تصدیع نداشتیم اما حیفمان آمد که فرصت و مجالی برای تفکر، که ساعتی از آن با هفتاد ساعت عبادت برابری می کند، برای خودمان و شما بزرگواران فراهم نکنیم. تفکر به آن چه بر ما و دین ما در این روزگار می گذرد. تفکر در مورد ستم ها و منکراتی که انسان دلش نمی خواهد محل ارتکابش را کشور ایران که به گفته حضرات کشور امام زمان است، بداند. آقای احمدی نژاد می گوید: هیچ دولتی ملتش را نمی کشد! و قاتل شهدای پس از انتخابات را خارجی معرفی می کند. ادعا کردن کار ساده ای است و به قول خود ایشان حرف کنتور ندارد! ما هم دلمان نمی خواهد قاتل نداها و سهراب ها و سیدعلی ها و شبنم ها و روح الامینی ها و هاله ها و هدی ها و ده ها شهید مظلوم دیگر را ایرانی و مسلمان بدانیم اما چه کنیم که واقعیت به همین هولناکی پیش روی ماست! هرچند بازگشت این بهترین فرزندان وطن به آغوش مادران و همسران و خانواده هایشان دیگر هرگز ممکن نیست و دیدارشان به قیامت افتاده است اما می توان از پیوستن دیگر عزیزان به این خیل بی گناه کشته شدگان جلوگیری کرد.
بزرگواران و زعمای دینی ما
ما خانواده های زندانیان سیاسی می خواهیم در این ماه حرام هشدار بدهیم که اینک جان بسیاری از زندانیان سیاسی در خطر است آنان که در زندان دچار بیماری های خطرناک و صعب شده اند و آنان که با اعتصاب غذای خود به روند غیرقانونی محاکمات و برخوردهای غیرانسانی و غیرشرعی که با خودشان یا دیگر عزیزان از جمله بزرگواران محصور، موسوی و کروبی ورهنورد می شود، اعتراض می کنند. روان عزیزان دربند ما و خانواده هایشان را هر روز به بهانه ای و به شکلی می آزارند و هنوز زود است که صدمات و لطمات روحی و روانی وارده بر این انسان های شریف اندازه گیری شود تا میزان ظلمی که طی این سه سال بر آنان رفته آشکار شود. جدایی همسران جوان از یکدیگر که در مواردی طی این سال ها حتی یک روز مرخصی نداشته اند، و در مواردی با زندانی کردن تؤامان همسران (مهسا امرآبادی و مسعود باستانی) امکان ملاقات را هم از بین برده اند، ممانعت از مرخصی مادرانی که فرزندان خردسالشان تنها به جرم دفاع مادر حقوق دانشان(نسرین ستوده) از موکلینش شکنجه روانی می شوند، ممانعت از مرخصی مردان جوانی که زنان باردارشان در تنهایی فرزندشان را به دنیا آورده اند و هنوز پس از ماه ها این نوزاد گرمای آغوش پدر را تجربه نکرده است، ممانعت از مرخصی های درمانی، ممانعت از مرخصی پدر برای شرکت در مراسم ازدواج فرزندش، ممانعت از مرخصی همسران حتی در بدترین شرایطی که برای همسرانشان از جمله عمل جراحی پیش می آید و بسیاری موارد از این قبیل همه توسط حکومت اسلامی و با توجیه شرعی انجام می شود. همان شریعتی که ما شما بزرگواران را نگهبان و حافظ و مروج آن می دانیم نه مردان یونیفرم پوش و قدّاره بند نااهلی که مروج اسلام طالبانی هستند و بدخو و بدزبان اند. رکیک ترین ناسزاها را به زبان می آوردند و بازجویی های سبعانه شان از مردان و زنان و جوانان در وقت شرعی و تا پاسی از شب گذشته و مواردی تا خود صبح به درازا می کشد.
حضرات آیات عظام
ماه رجب رو به انتهاست و ما نه در شب ولادت مولایمان علی (ع) چشممان به دیدار عزیزان دربندمان روشن شد و نه در این کشور اسلامی امیدی به دیدارشان در عید پیش رویمان مبعث رسول الله الاعظم(ص) داریم اما نمی توانیم از پی گیری امور آنان نیز ناامید باشیم. ما مسئولانه موارد فوق را با شما بزرگواران درمیان گذاشتیم تا اگر درب ها به رویمان بسته است هر پنجره و روزنه ای راه ارتباطی با مراجع تقلیدمان که تنها برای گرفتن وجوهات درب دفاترشان به روی مقلدین گشوده نمی شود. ما سوال شرعی داریم در آستانه ماه پیامبر و می خواهیم ببینیم به این حکومت جور که بیت المال مسلمین را امانت داری نمی تواند کرد چگونه می شود مالیات داد و چگونه می شود اطمینان داشت که پرداخت مالیات و قبوض کمک به اختلاس گران و مفسدان اقتصادی نباشد. ما سوال داریم حضرات آیات عظام! سوالمان این است که چرا شما بزرگواران در برابر یاوه سرایی هایی که یک انسان غیرمعصوم را در زمان معصوم با پیامبر و ائمه معصومین برابر می خوانند سکوت می کنید. می خواهیم بدانیم اگر حفظ جان زن مسلمان و مومنه ای مانند نرگس محمدی مادر دو فرزند خردسال که در زندان جمهوری اسلامی به فلج عضلانی دچار شده است و اکنون با دنائت و وقاحت تمام او را به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی مبتلا به ایدزو هپاتیت و غیره تبعید کرده اند تا خودش، فرزندان خردسالش، همسرش، مادرش و همه خانواده اش و همه ما را که اینک یک خانواده ایم بیشتر زجر بدهند، و هرآن بیم جان دادن او می رود، برای شما مهم نیست در مورد حفظ اسلام عزیز چه می فرمایید. گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده و صم و بکم و عمی هستند، مراجع شیعه که در طول تاریخ بیدار بوده اند اکنون در کجای طریق نعمت ایستاده اند تا ما به آنان اقتدا کنیم و صفمان را از صف مغضوبین و ضالین جدا کنیم؟!
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
۲۳/۳/۱۳۹۱
به گزارش نوروز، خانواده های زندانیان سیاسی ضمن اعتراض به برخوردهای صورت گرفته با زندانیان و خانواده هایشان از مراجع تقلید پرسیده اند:”می خواهیم بدانیم اگر حفظ جان زن مسلمان و مومنه ای مانند نرگس محمدی مادر دو فرزند خردسال که در زندان جمهوری اسلامی به فلج عضلانی دچار شده است و اکنون با دنائت و وقاحت تمام او را به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی مبتلا به ایدزو هپاتیت و غیره تبعید کرده اند تا خودش، فرزندان خردسالش، همسرش، مادرش و همه خانواده اش و همه ما را که اینک یک خانواده ایم بیشتر زجر بدهند، و هرآن بیم جان دادن او می رود، برای شما مهم نیست در مورد حفظ اسلام عزیز چه می فرمایید.”
در بخش دیگری از این نامه آمده است: ” گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده و صم و بکم و عمی هستند، مراجع شیعه که در طول تاریخ بیدار بوده اند اکنون در کجای طریق نعمت ایستاده اند تا ما به آنان اقتدا کنیم و صفمان را از صف مغضوبین و ضالین جدا کنیم؟!”
متن کامل این نامه به شرح ذیل می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
یامن ارجوه لکل خیر.و آمن سخطه عند کل شر.یامن یعطی الکثیر بالقلیل.یامن یعطی من سئله.یامن یعطی من لم یسئله و لم یعرفه تحننا منه و رحمة.اعطنی بمسئلتی ایاک جمیع خیرالدنیا و جمیع خیر الاخرة. واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شرالدنیا و شر الاخرة. فانه غیرمنقوص ما اعطیت. و زدنی من فضلک یا کریم.
محضر مبارک مراجع عالیقدر تشیع
در این ماه مبارک رجب بار دیگر مصدع اوقات شریفتان شدیم تا به خودمان و به همه خوانندگان این سطور یادآور شویم که بر اساس تعالیم والای اسلامی نمی شود ادعای مسلمانی کرد و از حال مسلمین بلکه انسان ها بی خبر ماند و خدای ناکرده در صورت آگاهی از شری که به بندگان خدا می رسد، به جای اهتمام به امور آنان، سکوت کرد و راه خود گرفت که در آن صورت مسلمانی مان عیب دارد. و این ماه و ماه های شعبان و رمضان که از عزیزترین ماه های خدا و خاص عبادت است، تنها با اقامه صلاة و صیام و تکرار اذکار و ادعیه ما را به بهشت رهنمون نمی شوند. این ماه ها و روزهای عزیزشان بیش از هر ماه دیگر، بندگان خدا را در معرض امتحان قرار می دهد. اعتکاف و تهجد و زهد و تقوی و به جای آوردن مناسک حج در عین بی خبری از احوال مؤمنین و مسلمین و بندگان خدا فارغ از آئین و مرامشان و بی عملی نسبت به وظایف و مسئولیت های دینی و اجتماعی، تنها ثمرش رنجه ای است که به جان آدمی وارد می شود. این مضامین را با شاگردی در منابر و مساجد و محافل مذهبی آموخته ایم و اگر سخن گزافی در آن است دوست داریم اصلاح بفرمایید تا فرزندانمان را به گونه ای دیگر تأدیب کنیم و راه مسلمانی را آن گونه که باید به ایشان بیاموزانیم!
مراجع عالیقدر
طی این سه سال پس از کودتا مرقومه ها و عریضه ها و نامه های زیادی خدمت شما بزرگواران و دیگر عزیزانی که به هر شکل مسئول پی گیری امور خود و آزادگان دربندمان می دانستیم، نگارش کرده ارسال کردیم. جوان ترهایمان و فرزندانمان و برخی شاهدان دلسوز بارها ما را به بیهودگی این عمل یادآور شدند و جسارتا گفتند اگر قرار بود آبی گرم شود تا کنون شده بود. اما تجربه ما که چند پیراهنی بیش از آنان پاره کرده بودیم، ما را به مداومت در این راه واداشت. باز هم نوشتیم و درددل ها کردیم با کسانی که گاه درب دفاتر و خانه هایشان نه توسط مأموران امنیتی و نظامی بلکه توسط مسئول دفترها و آقازاده هایشان به روی ما بسته می شد که در خفا مورد مؤاخذه و تأدیب نهادهای امنیتی قرار گرفته بودند! ما شرایط را درک می کردیم و ناامید نمی شدیم و در پاسخ کسانی که استقلال مرجعیت شیعه را به دلیل وابستگی مالی به حکومت زیر سؤال می بردند، سکوت پیشه می کردیم و انتظار روزی را می کشیدیم که عمل این بزرگواران خود پاسخ گوی این قسم سوالات و ابهامات باشد!
باری ما صبر و سکوت را پیشه خود ساختیم و گاه گاه فرمایشات یکی از مراجع بزرگوار در همراهی با مردم مظلوممان و به ویژه محبوسین و محصورین به ستم و تعدی را با شعف تمام شاهد مثال می آوردیم برای فرزندانمان که ناامیدی مانند خوره به جانشان اوفتاده بود و روح و روانشان را می آزرد. تا این که فرمایشات ارجمند حضرت آیة الله العظمی موسوی اردبیلی که به نوعی از بدکاری ها و سیاه کاری های حاکمان امروز برائت جسته بودند و حتی فراتر از آن به دلیل اشتباهات محتمل در زمان مسئولیت خود از مردم عذر خواسته بودند با دعوت از دیگران که این شیوه را به کار گیرند، ناگاه سرهای به زیر افکنده ما را در برابر نسلی که از انقلاب و آرمان های اصیلش و حتی از اسلام رحمانی کمتر می دانست، برافراشته کرد. فرمایشات اخیر آیة الله العظمی وحید خراسانی که منافع اسلام را بر منافع فردی و حتی مصالح حکومت ها رجحان داده به حمایت اسلام مظلوم که مدارش نهج البلاغه است و اینک چون ابزاری در دست بهره گیرندگان غیرمؤمن و مزورقرار گرفته است، پرداختند، بار دیگر ما را به یاد موضع گیری های انسانی و ستم ستیز قبلی ایشان انداخت و این ها در کنار همراهی های گاه و بی گاه حضرات آیات عظام جوادی آملی و صافی گلپایگانی و شبیری زنجانی و حمایت های همیشگی مراجع عالیقدر آیة الله العظمی صانعی و آیة الله العظمی بیات زنجانی و به ویژه فقید سعید فقیه عالیقدر حضرت آیة الله العظمی منتظری، بار دیگر روزنه های امید را در دل هایمان گشود.
حضرات آیات عظام
ما خانواده های زندانیان سیاسی و عزیزان دربندمان سه سال پرتلاطم با اتفاقات سهمگین را پشت سر گذاشته ایم که هر روزش با مظالمی که بر ما گذشت می توانست ایمانمان را به باد دهد اما از شر شیاطین جن و انس به خدا پناه بردیم و امتحانات زیادی را پشت سر گذاشتیم. عزیزانمان را در دادگاه نمایشی به حکم های فرمایشی حبس و تعزیر و محرومیت از حقوق مدنی محکوم کردند و آنان را در سلول های انفرادی و بندهای ستم محبوس کردند و از حقوق اولیه شان شامل تماس تلفنی و ملاقات حضوری و مرخصی و روند درمانی و بعضا ملاقات های کابینی محروم کردند. برخی را به زندان طویل المدت در تبعید که امری نوظهور و زائیده ذهن بیمار قضات غیرمستقل و بازجوهای وابسته به نهادهای امنیتی است، محکوم کردند و برخی را هم چنان در زمان اجرای حکم در انفرادی و قرنطینه نگاه داشتند. برخی را از داشتن امکان مطالعه محروم کردند و یا مطالعاتشان را به سلیقه مأمورین امنیتی منوط کردند و عجیب تر از همه این که قرآن کریم و نهج البلاغه و مفاتیح هم در مواردی از کتب ممنوعه در زندان های اسلام طالبانی محسوب شده و در اختیار زندانی سیاسی قرار نگرفت! اما به فشارهای روانی بر روی زندانیان سیاسی که تنها جرمشان نقد منصفانه حکومت بود، بسنده نکرده عملیات ایذائی بر روی خانواده هایشان را آغاز کردند. کار شنیعی که هنوز هم در مورد بسیاری از خانواده ها ادامه دارد. از تماس های تلفنی به هنگام و نابهنگام بازجویان با همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادر زندانی و امر و نهی هایشان گرفته تا احضارها و بازجویی های چند ساعته وممنوع الخروجی و ممنوع الشغلی و ممنوع المعامله و ممنوع التنفس کردنشان! و وقیحانه تر از آن بازداشت و محاکمه و حتی صدور حکم برای خانواده زندانیان سیاسی که مجدانه امور زندانی اش را پی گیری می کرده است، به بهانه تبلیغ علیه نظام! در این میان عده ای از عزیزان ما با امضای نامه ای به شرح شکنجه ها و آزارهای جسمی و روانی که طی مراحل بازداشت در سلول های انفرادی و بازداشت گاه های رسمی و غیررسمی جمهوری اسلامی دیده بودند پرداختند که متاسفانه به جای پی گیری آن، فشار روی آن ها و خانواده هایشان بیشتر شد و محرومیت هایشان از حقوق اولیه زندانی افزایش یافت و بعضا پرونده های جدیدی برایشان گشوده شد!
مراجع گرانقدر
در این ایام عبادت قصد تصدیع نداشتیم اما حیفمان آمد که فرصت و مجالی برای تفکر، که ساعتی از آن با هفتاد ساعت عبادت برابری می کند، برای خودمان و شما بزرگواران فراهم نکنیم. تفکر به آن چه بر ما و دین ما در این روزگار می گذرد. تفکر در مورد ستم ها و منکراتی که انسان دلش نمی خواهد محل ارتکابش را کشور ایران که به گفته حضرات کشور امام زمان است، بداند. آقای احمدی نژاد می گوید: هیچ دولتی ملتش را نمی کشد! و قاتل شهدای پس از انتخابات را خارجی معرفی می کند. ادعا کردن کار ساده ای است و به قول خود ایشان حرف کنتور ندارد! ما هم دلمان نمی خواهد قاتل نداها و سهراب ها و سیدعلی ها و شبنم ها و روح الامینی ها و هاله ها و هدی ها و ده ها شهید مظلوم دیگر را ایرانی و مسلمان بدانیم اما چه کنیم که واقعیت به همین هولناکی پیش روی ماست! هرچند بازگشت این بهترین فرزندان وطن به آغوش مادران و همسران و خانواده هایشان دیگر هرگز ممکن نیست و دیدارشان به قیامت افتاده است اما می توان از پیوستن دیگر عزیزان به این خیل بی گناه کشته شدگان جلوگیری کرد.
بزرگواران و زعمای دینی ما
ما خانواده های زندانیان سیاسی می خواهیم در این ماه حرام هشدار بدهیم که اینک جان بسیاری از زندانیان سیاسی در خطر است آنان که در زندان دچار بیماری های خطرناک و صعب شده اند و آنان که با اعتصاب غذای خود به روند غیرقانونی محاکمات و برخوردهای غیرانسانی و غیرشرعی که با خودشان یا دیگر عزیزان از جمله بزرگواران محصور، موسوی و کروبی ورهنورد می شود، اعتراض می کنند. روان عزیزان دربند ما و خانواده هایشان را هر روز به بهانه ای و به شکلی می آزارند و هنوز زود است که صدمات و لطمات روحی و روانی وارده بر این انسان های شریف اندازه گیری شود تا میزان ظلمی که طی این سه سال بر آنان رفته آشکار شود. جدایی همسران جوان از یکدیگر که در مواردی طی این سال ها حتی یک روز مرخصی نداشته اند، و در مواردی با زندانی کردن تؤامان همسران (مهسا امرآبادی و مسعود باستانی) امکان ملاقات را هم از بین برده اند، ممانعت از مرخصی مادرانی که فرزندان خردسالشان تنها به جرم دفاع مادر حقوق دانشان(نسرین ستوده) از موکلینش شکنجه روانی می شوند، ممانعت از مرخصی مردان جوانی که زنان باردارشان در تنهایی فرزندشان را به دنیا آورده اند و هنوز پس از ماه ها این نوزاد گرمای آغوش پدر را تجربه نکرده است، ممانعت از مرخصی های درمانی، ممانعت از مرخصی پدر برای شرکت در مراسم ازدواج فرزندش، ممانعت از مرخصی همسران حتی در بدترین شرایطی که برای همسرانشان از جمله عمل جراحی پیش می آید و بسیاری موارد از این قبیل همه توسط حکومت اسلامی و با توجیه شرعی انجام می شود. همان شریعتی که ما شما بزرگواران را نگهبان و حافظ و مروج آن می دانیم نه مردان یونیفرم پوش و قدّاره بند نااهلی که مروج اسلام طالبانی هستند و بدخو و بدزبان اند. رکیک ترین ناسزاها را به زبان می آوردند و بازجویی های سبعانه شان از مردان و زنان و جوانان در وقت شرعی و تا پاسی از شب گذشته و مواردی تا خود صبح به درازا می کشد.
حضرات آیات عظام
ماه رجب رو به انتهاست و ما نه در شب ولادت مولایمان علی (ع) چشممان به دیدار عزیزان دربندمان روشن شد و نه در این کشور اسلامی امیدی به دیدارشان در عید پیش رویمان مبعث رسول الله الاعظم(ص) داریم اما نمی توانیم از پی گیری امور آنان نیز ناامید باشیم. ما مسئولانه موارد فوق را با شما بزرگواران درمیان گذاشتیم تا اگر درب ها به رویمان بسته است هر پنجره و روزنه ای راه ارتباطی با مراجع تقلیدمان که تنها برای گرفتن وجوهات درب دفاترشان به روی مقلدین گشوده نمی شود. ما سوال شرعی داریم در آستانه ماه پیامبر و می خواهیم ببینیم به این حکومت جور که بیت المال مسلمین را امانت داری نمی تواند کرد چگونه می شود مالیات داد و چگونه می شود اطمینان داشت که پرداخت مالیات و قبوض کمک به اختلاس گران و مفسدان اقتصادی نباشد. ما سوال داریم حضرات آیات عظام! سوالمان این است که چرا شما بزرگواران در برابر یاوه سرایی هایی که یک انسان غیرمعصوم را در زمان معصوم با پیامبر و ائمه معصومین برابر می خوانند سکوت می کنید. می خواهیم بدانیم اگر حفظ جان زن مسلمان و مومنه ای مانند نرگس محمدی مادر دو فرزند خردسال که در زندان جمهوری اسلامی به فلج عضلانی دچار شده است و اکنون با دنائت و وقاحت تمام او را به زندان زنجان در کنار زندانیان عادی مبتلا به ایدزو هپاتیت و غیره تبعید کرده اند تا خودش، فرزندان خردسالش، همسرش، مادرش و همه خانواده اش و همه ما را که اینک یک خانواده ایم بیشتر زجر بدهند، و هرآن بیم جان دادن او می رود، برای شما مهم نیست در مورد حفظ اسلام عزیز چه می فرمایید. گیریم مسئولین حکومتی مست قدرت شده و صم و بکم و عمی هستند، مراجع شیعه که در طول تاریخ بیدار بوده اند اکنون در کجای طریق نعمت ایستاده اند تا ما به آنان اقتدا کنیم و صفمان را از صف مغضوبین و ضالین جدا کنیم؟!
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
۲۳/۳/۱۳۹۱
گزارش تصویری/ ۲۵ خرداد؛ آن روز همه با هم بودیم
چکیده :بیست و پنجم خرداد 1388؛ آن روز همه با هم بودیم ....
نامه درد آور فرزند هدی صابر به مناسبت اولین سالگرد درگذشت پدرش
نامه درد آور فرزند هدی صابر به مناسبت اولین سالگرد درگذشت پدرش
شریف صابر، فرزند هدی صابر در نامهای درد آور به
مناسبت اولین سالگرد درگذشت پدرش مینویسد:
پس از آن فاجعه تصور من خلاف تصور پاسداران بود كه ميگفتند:آب از آب تكان
نميخورد و فقط يك ماه خبر مرگش تو تلويزيون هاست و دو ماه هم خونتون شلوغه و
بعدش تنها خودتون مى مونيد و قبرش.صَدافسوس كه پيش بينىِ شان درست از آب
درآمد، البته تصّوُر من از ابتدا هم غلط بود،چرا كه پس از كشته شدن هالهِ
پاكْ هم هيچ نشد و هيچكس دم نزد، تنها مقاله نوشتند و تنهاى تنها در خلوت
خود گريستند و دوباره بر پاشنه اصلاحات چرخيدند و سياست به خرج دادند.//
شریف صابر در بخشی از این نامه مینویسد:
ما هيچ وقت تصور نمى كرديم اولين فرستندهِ پيام تسليت برايمان، دوباره
راهىِ صندوق رأى شود و دوباره با لبخند هميشگى اش به ما سلام كند و ما هم
به رسمِ پدرمان مجبور به پاسخ به آن. شايد بازگشت به قدرت برايشان آنچنان
شيرين بود كه دوستانِ در قَبرُ و بندُ وحَصر را ديگر مجالِ يادآورى نبود.
انتشار اسامی ۱۱۲ تن از جانباختگان حوادث بعد از انتخابان، به همراه جزئیاتی از نحوه شهادت
انتشار اسامی ۱۱۲ تن از جانباختگان حوادث بعد از انتخابان، به همراه جزئیاتی از نحوه شهادت
ندای آزادی : با اینکه از تعداد واقعی جانباختگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری اطلاعی در دست نیست، یکی از منابع حقوق بشری، اسامی تعدادی از این جانباختگان جنبش سبز را با جزئیاتی موجود از نحوه شهادت آنها را انتشار داده است.
کمیته گزارشگران حقوق بشر با انتشار این اسامی خاطرنشان کرده است که این فهرست به طور حتم در بردارنده اسامی تمامی کشته شدگان نیست، اما شامل اسامی کسانی است که تا امروز شناسایی شده و نام آنها منتشر شده است.
این کمیته حقوق بشری در ادامه دلیل این انتشار را "ادای احترام" به آنانی خوانده است که "با رویای " فردای بهتر" سینههایشان را در برابر تفنگ و گلوله سپر کردند. کسانی که امروز نیستند و یادشان برای همیشه در صفحات تاریخ این مملکت خواهد ماند."
****
1- ناصر امیرنژاد:
24 ساله ، دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران در رشته هوا - فضا که در جریان راهپیمایی 25 خرداد 1388مردم تهران در میدان آزادی در ابتدای خیابان محمد علی جناح بر اثر تیراندازی از ساختمان بسیج از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت. پیکر این دانشجو در ٢٩ خرداد ١٣٨٨ در یاسوج تشییع و به خاک سپرده شد.
2- مهدی کرمی:
25 ساله ، یکی از کشتهشدگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران است. وی در تقاطع خیابان جنت آباد و خیابان کاشانی تهران در عصر روز دوشنبه، ۲۵ خرداد، بر اثر اصابت گلوله به گلویش، کشته شد.
3- اشکان سهرابی:
20 ساله ،دانشجوی رشته آیتی دانشگاه قزوین در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ بر اثر اصابت سه گلوله به سینهاش درگذشت. زهرا نیک پیما مادر اشکان، در خصوص روز حادثه می گوید پسرش خود را برای امتحانات دانشگاه آماده میکرده و ساعت هفت و نیم روز ۳۰خرداد ماه برای دیدار با یک دوست از خانه بیرون رفت و تاکید کرد که پنج دقیقه دیگر باز میگردد. وی هنگام بازگشت از یک ساختمان بلند مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود .پيكر او بعد از سه روز به خانواده تحويل داده شد. پیگیری های قضایی خانواده وی جهت شناسایی آمران و عاملان کشته شدن فرزندشان تاکنون بینتیجه بوده است.
پیکر او در قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ۵٠ شماره ١٩ به خاك سپرده شد.
4- سهراب اعرابی:
۱۹ساله، در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ۱۳۸۸ کشته شد احتمال میرود که سهراب اعرابی در تظاهرات روز ۲۵ خرداد1388 در تیراندازی نیروهای بسیجی از بالای پایگاه بسیج مقداد کشته شده باشد. پروین فهیمی، مادر سهراب که از فعالان صلح و عضو گروه مادران صلح است گفت سهراب در راهپیمایی دوشنبه ۲۵خرداد از وی جدا شد و شب به خانه بازنگشت. خانواده در بیمارستانها، کلانتریها، زندان اوین و دادگاه انقلاب جستجو کردند اما نام سهراب در هیچ فهرستی، نه در فهرست اسامی اعلام شده در زندان اوین و نه در فهرست نصب شده بر دیوار دادگاه انقلاب نبود. پروین فهیمی هر روز صبح برای یافتن نشانهای از پسرش به دادگاه انقلاب میرفت و هر بعد از ظهر عکس سهراب را جلوی در زندان اوین برده و عکس را به هر آزاد شدهای نشان میداد و میپرسید آیا او را دیدهاند یا خیر. چند نفر مطمئن بودند او را دیدهاند.
مادر این جوان در روز سه شنبه ١۶ تیر با گذاشتن کفالت در دادگاه انقلاب هر روز بعد از ظهر منتظر آزادى فرزندش بود. در تاریخ ۲۰ تیر مادر سهراب اعرابی را به اداره تشخیص هویت ارجاع میدهند تا آلبومهای کشتهشدگان را نگاه کند و مشخص میشود او کشته شد است. پيكر وي 21 تير 1388 به خانواده تحويل و در 22 تير همان سال در بهشت زهراي تهران به خاك سپرده شد.
5- ندا آقا سلطان:
27 ساله در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات رياست جمهوري در روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در محله امیر آباد تهران (خیابان کارگر شمالی، تقاطع خیابان شهید صالحی و کوچه خسروی) در حالیکه به همراه استاد موسیقیاش در حال مراجعه از تظاهرات اعتراضآمیز بود به ضرب گلوله نيروهاي بسيج کشته شد. پیکر او به بیمارستان شریعتی منتقل و فردای آن روز به خانوادهاش تحویل گردید و تحت تدابیر شدید امنیتی در قطعه ٢۵٧ ردیف ۴١ شماره ٣٢ بهشت زهرا به خاک سپرده شد. انتشار فیلم کوتاهی از لحظات جان سپردن وی که با تلفن همراه گرفته شد، بازتابهای فراوانی در رسانههای جهان بهدنبال داشت به نحویکه جمهوری اسلامی تلاش زیادی کرد تا قتل او را صحنهسازی و توطئه مخالفان دولت نشان دهد. «ندا» در خارج از ایران و در ایران، بعنوان سمبل آزادی خواهی ایرانیان در این اعتراضات شناخته میشود.
6- مصطفی غنیان:
۲۶ساله، دانشجوي مهندسي . در شب ۲۷ خرداد1388 اولین چهارشنبه پس از انتخابات در حال گفتن تكبیر بر روی بام ساختمان ۸ طبقه در محله سعادت آباد تهران به ضرب گلوله تك تیر انداز های مستقر در ساختمان های اطراف به قتل رسید. پيكر وي بعد از سه روز به خانواده وي كه از انقلابيون با سابقه بودند، تحويل و در قطعه 157 حرم امام رضا دفن گرديد.
7- امیر جوادیفر لنگرودي:
25 ساله دانشجوی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد قزوین، ترانه سرا و دانشجو بازیگری، که در روز ۱۸ تیر ماه 1388 در تقاطع خيابان شهداي ژاندارمري و دانشگاه، محدوده امیرآباد توسط نیروهای لباس شخصي دستگير و مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفته و بوسيله همين افراد به كلانتري 148تهران منتقل گرديد.
در کلانتری حال او در اثر ضرب و شتم به وخامت رسیده و ماموران كلانتري او را در ساعت 9 شب به بيمارستان فيروزگر منتقل گردید و روز19 تير خانوادهاش که اعتقاد داشتند امیر جرمی مرتکب نشده است او را از بیمارستان فيروزگر به پلیس امنیت تحویل میدهند که از آنجا به بازداشتگاه كهريزك متتقل میگردد. وی پس از شکنجه شدید، در 23 تیر در مسير انتقال به اوين، دچار تشنج و ایست قلبی میشود . ده روز بعد، روز 3 مرداد به خانواده برای تحویل جسد خبر میدهند.
در 5 مرداد پيکر متلاشي شده وي در بهشت زهرا، قطعه211 ردیف 42 شماره 10 خاکسپاري ميگردد.
8- یعقوب بروایه:
27 ساله، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته نمایش در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران مركز، روز 4 تیرماه 1388 توسط نیروهای مسلح از بام مسجد لولاگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله توسط دوستانش به بیمارستان لقمان انتقال یافت اما بهرغم تلاش پزشکان برای نجات جان وی، در نهایت پس از ده روز دچار مرگ مغزی شده و كشته شد. یعقوب بروایه فرزند دوم یک خانواده پنج نفری و اهل اهواز بود.
9- محسن روح الامینی
25 ساله دانشجوی کامپیوتر دانشکده فنی دانشگاه تهران،در تجمعات روز ۱۸تیر 1388دستگیر شد و به بازداشتگاه کهریزک منتقل شد در بازداشتگاه كهريزك مورد ضرب و جرح شديد قرار گرفته و مجروح شد. چند روز بعد، وي در مسیر انتقال به زندان اوین به دلیل شرایط بد جسمانی ناشی از استرسهای فیزیکی، شرایط بد نگهداری، ضربات متعدد و نیز اصابت جسم سخت به بیمارستان منتقل شده و جان سپرد. پيكر او به عنوان فرد مجهولالهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز بعد جسد به سردخانه تحویل داده مي شود. با آنکه به خانوادهی روح الاميني اعلام شده بود فرزندشان به زودی آزاد میشود، پس از يك هفته آنها در روز 30 تير خبر درگذشت او را دریافت کردند و اول مردادماه جنازه را تحویل گرفتند. وی فرزند عبدالحسین روحالامینی، رئیس انستیتو پاستور ایران، عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و مشاور انتخاباتی محسن رضایی بود.
10- مراد آقاسي
بين تاريخ 18 تا 23 تير ماه 88 بر اثر شدت ضربات وارد شده در زندان کهریزک جان باخت.
11- محمد کامرانی:
۱۸ساله در روز ۱۸ تیر۱۳۸۸ در نزدیکی میدان ولیعصر تهران دستگیر شد و به بازداشتگاه کهریزک انتقال یافت. او سپس به همراه گروه دیگری از بازداشتشدگان به زندان اوین منتقل گردید. و در اثر شکنجه جان سپرد طبق گفته خانواده وی، محمد را در حالیکه تقریباَ نیمه جان بوده و سراسر بدنش علائم باتوم و شکنجه بوده به تخت بیمارستان بسته بودند، تا امکان فرار نداشته باشد. با تلاش خانواده بالاخره می توانند محمد را از بیمارستان لقمان مرخص و بلافاصله به بیمارستان مهر منتقل کنند. اما در آنجا پزشکان متخصص می گویند با توجه به اینکه عفونت تقریباَ تمام بدن را فرا گرفته امیدی در بهبود نیست و محمد ظرف کمتر از ٣ ساعت در تاریخ ٢۵ تیر جان می بازد وي شنبه 27 تیر در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
12- حسین طهماسبی
٢۵ساله در جریان تجمعات اعتراضی روز دوشنبه ٢۵ خردادماه در خیابان نوبهار کرمانشاه مورد حملهی مأموران مسلح وابسته به دولت قرار گرفته بر اثر ضربات متعدد باتوم و اصابت این ضربات به سر توسط نیروهای انتظامی کشته شد. حسین به هیچیک از کاندیداها رأی نداده بود و آن روز برای اعتراض به وضع موجود به خیابان آمده بود. یکی از دوستان حسین می گوید صدها تن از مردم از نزدیک شاهد مرگ وی بودند.
13-مصطفی کیارستمی
۲۲ساله ، در روز ۲۶ تیر ۱۳۸۸ در نماز جمعه تهران شرکت کرد. در این روز در مقابل دانشگاه تهران به دست نیروهای بسیجی و لباس شخصی مضروب میشود به نحوی که دیگر قادر به بازگشت به خانه نبوده است و در تماس تلفنی از مادرش تقاضای کمک میکند. پس از آنکه مادر مصطفی او را به خانه باز میگرداند، متوجه وخامت حال وی میشود تا اینکه او را به بیمارستان کسری تهران انتقال میدهد. این جوان به علت خونریزی مغزی ناشی از اصابت باتوم، همان شب فوت میکند امّا علت مرگ او سکته مغزی اعلام میشود. پیکر وي روز شنبه ۲۷ تیر در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
14- احمد نجاتی کارگر:
24 ساله از بازداشتشدگان بازداشتگاه کهریزک بود که به دلیل ضرب و شتم در بازداشتگاه بعد از آزادی در تاريخ 14مرداد ماه سال 1388 به دلیل از دست دادن هر دو کلیه در بیمارستان جان باخت. رسانههای دولتی در صدا و سیما و روزنامه های خود مدعی شدند که وی زنده و وبلاگ نویس است. ولی مادر او طی مصاحبه هایش اعلام کرد فرزندش پس از آزادی از بازداشت بر اثر جراحات وارده کشته شده است .پیکر وی در قطعه 213 ردیف 15 شماره 35 به خاک سپرده شد.
15- فاطمه رجب پور:
38 ساله و مادرش سرور برومند در تاريخ ٢٥ خردادماه در حاليكه درون يك مهد كودك در خيابان محمدعلی جناح روبروی پايگاه بسيج گردان ۱۱۷ عاشورا پناه گرفته بودند به علت تيراندازي نيروهاي مستقر در پايگاه بسيج جان باختند. رسانه های دولتی تلاش نمودند کشته شدن این مادر و دختر را به معترضان به نتیجه انتخابات نسبت دهند.
16- سرور برومند:
58 ساله ، مادر فاطمه رجب پور در تاريخ ٢٥ خردادماه در حاليكه درون يك مهد كودك در خيابان محمدعلی جناح روبروی پايگاه بسيج گردان ۱۱۷ عاشورا پناه گرفته بودند به علت تير اندازي نيروهاي مستقر در پايگاه بسيج جان باختند. رسانه های دولتی تلاش نمودند کشته شدن این مادر و دختر را به معترضان به نتیجه انتخابات نسبت دهند.
17- بهزاد مهاجر:
47 ساله از کشته شدگان تجمع ٢۵ خرداد 1388 مي باشد. خانواده وی پس از 50 روز بی خبری جسد وی را در سردخانه کهریزک شناسایی کردند . آخرین تماسی که خانوادهاش با او داشتهاند روز دوشنبه ۲۵ خرداد بوده است طی این مدت اقوام او به دنبال نشانی بهزاد به دادگاه انقلاب، زندان اوین و مراکز قضایی مراجعه کردند، اما مسئولین از ارائه پاسخ مشخص به آنها خودداری میکردند. وی بر اثر اصابت گلوله به سینهاش درگذشته است. جسد وی در قطعه ٢٠۸ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
18-نادر ناصری:
از جان باختگان اعتراضات 30 خرداد 1388 که در خیابان خوش کشته شده و پیکرش در شهر بابل دفن شده است. اطلاعات بیشتری از وی در دست نیست.
19- داوود صدری:
26ساله، تکنیسین برق در شامگاه 25 خرداد در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم در میدان آزادی تهران و در پی شلیک گلوله از بام پایگاه بسیج مقداد در ابتدای بزرگراه جناح به شهادت رسید.
20- کیانوش آسا:
25 ساله ، متولد کرمانشاه، وي دانشجوی ترم چهارم کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی در دانشگاه علم و صنعت ایران بود. او در جریان تظاهرات روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در میدان آزادی تهران ناپدید شد و روز ۳ تیر ماه ۱۳۸۸در سردخانه پزشکی قانونی توسط خانوادهاش شناسایی شد. آسا در اثر اصابت دو گلوله توسط لباس شخصیها کشته شد. خانواده آسا طی شکایتی خواستار مشخص شدن علت مرگ فرزندشان شدند زیرا طبق اظهارات شاهدان عینی کیانوش تنها بر اثر اصابت یک گلوله به پهلویش زخمی شده بوده ولی هنگام تحویل جسد یک گلوله نیز به گردن وی اصابت کرده بود.
21- حسین اخترزند:
32 ساله، او يكي از تظاهرکنندگان معترض به نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بود که در جریان پیامدهای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در اصفهان کشته شد. فیلمها و عکسهای زیادی از ضرب و شتم او در سایتهای اینترنتی منتشر شده است. وی توسط نیروهای بسیج پس از ضرب و شتم فراوان از طبقه سوم به پایین پرتاب شده و جان باخت. نیروهای امنیتی فشارهای زیادی را بر این خانواده وارد داشتند و اعلام داشتند وی در اثر غفلت، خودش روی ایرانیتهای پوسیده افتاده و سپس به پایین پرتاب شد و درگذشت و از همه نزدیکان تعهد گرفتند که کشته شدن حسین را تصادف اعلام کنند تا جنازه وی را تحویل دهند. خانواده او بعد از 2 سال سکوت خود را در این زمینه شکستند. پیکر او در اصفهان باغ رضوان . قطعه 17 . بلوک 1 به خاک سپرده شد.
22- محرم چگینی قشلاقی:
32 ساله ،کارگر و متاهل. در تظاهرات اعتراضی 25خرداد 1388 در خیابان آزادی در مقابل پایگاه مقداد مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت .
پیکر وی درقطعه 256 بهشت زهرا ردیف ١۴۶ به خاک سپرده شد.
23- عباس دیسناد
48 ساله در راهپیمایی روز سی خرداد ماه 1388 از پشت سر با باتوم به سر او ضربه وارد شده و دچار ضربه مغزی می شود . وي پس از 3 روز كما در بیمارستان فوت مي كند. بنا بر گفته مریم خانی همسر عباس ، وی جانباز جنگ بوده و در بدنش چندین ترکش وجود داشته است. شاهدان عینی اظهار داشته اند که وقتی عباس دچار ضربه شد، ماموران از نزدیک شدن مردم برای انتقال او به بیمارستان ممانعت کرده و او مدتها بر روی زمین بوده است. برای تحویل پیکر وی علاوه بر 3 میلیون تومان هزینه بیمارستان مبلغ 15 میلیون تومان نیز برای تحویل جسد درخواست شده بود.
24-حمید مداح شورچه:
25 ساله، وي یکی از فعالان ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی بوده كه همراه با گروهی در صحن مسجد گوهرشاد دست به تحصن زد و سپس توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. او در مدت بازداشت تحت شکنجه قرار گرفت او چند روز پس از آزادي به دلیل شدت جراحات وارده جان سپرد. پزشکی قانونی علت مرگ وی را خونریزی مغزی اعلام کرده است.
25- حسین اکبری
16 ساله ، از جوانانی است که پس از بازداشت شدن توسط نیروهای امنیتی در اعتراضهای روزهای پس از انتخابات ایران، کشته شده است. تا تاريخ 30 تيرماه 88 علي رغم پيگيري خانواده اش هیچ اطلاعی از سرنوشت وی یا محل نگهداریاش در دست نبود. در روز31 تير ماه 88 با تماسی که با خانوادهاش گرفته شد، از آنها خواسته شد تا به بیمارستان امامخمینی، برای تحویل گرفتن جسد فرزند خود مراجعه کنند و با مراجعهی آنها مشخص شده است که دلیل کشته شدن وی بر اثر ضربهی مغزی بوده و روی بدن او آثار متعدد باتوم دیده شده است. تاریخ دقیق شهادت او مشخص نیست و پیکر وی صبح روز یکشنبه 4 مرداد ما 88 در قطعهی ٢١۹ بهشت زهرا تهران در كنار مادرش به خاک سپرده شد.
26- میثم عبادی
16 ساله، کارگر یک کارگاه خیاطی، در روز 24خرداد 1388 در ميدان تجريش در اعتراض به ضرب و شتم يك دختر جوان توسط يك بسيجي از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به علت خونریزی بسیار زیاد در بيمارستان جواهري جان باخته است. پس از شکایت خانواده عبادی خانم نسرین ستوده وکالت پرونده وی را بر عهده داشتند که ایشان نیز پس از یک ماه بازداشت گردیدند و عملا شکایت آنها بدون نتیجه باقی ماند پیکر او در قطعه 256 بهشت زهرا ردیف 131 شماره 31 به خاک سپرده شد.
27- محمود رئيسینجفی
او کارگري ساده بود که هنگام باز گشت از محل کارش در اثر جراحات ناشی از ضرب و شتم نيروهاي مسلح در روز 25 خرداد در ميدان آزادی به شدت مضروب شده و پس از حدود ۱۳روز در حاليكه بدنش زخمی و پاها و وشکمش به شدت ورم کرده و دستش هم فلج شده بوده در بيمارستان در گذشت.
28- مسعود هاشمزاده:
27 ساله ، دیپلم تجربی. وی در زمینه موسیقی و طراحی فعالیت میکرد و ۹سال بود که سنتور مینواخت. در ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ به ضرب گلوله نیروهای حکومتی، جان باخت و در شمال کشور در روستای ولی آباد زیباکنار دفن شد. خانواده وی از پذیرفتن دیه خودداری کرده و طی شکایتی خواستار پیدا کردن آمران و عاملان قتل فرزندشان شدند.
29- بهمن جنابی
۱۹ساله ، او یک روز پس از نمازجمعه مشهور، در روز ۳۰ خرداد ۸۸ هنگامی که در محل کار خود در حوالی خیابان پر تردد خوش بود، با اصابت مستقیم گلوله به قلبش جان باخت.
30- علیرضا افتخاری
٢۴ساله خبرنگار ابرار اقتصادی. این روزنامهنگار 25 خرداد 88 برای حضور در راهپیمایی مسالمت آمیز مردم از منزل خارج شد و در خیابان آزادی مورد ضرب و شتم قرار گرفت، پس از آن هیچ خبری از او در دست نبود. جسد علیرضا افتخاری بعد از 27 روز بیاطلاعی خانوادهاش در 25 تیر ماه از پزشکی قانونی کهریزک تحویل خانوادهاش شد.
31 - رامین رمضانی
22 ساله در جریان تظاهرات ٢۵ خرداد ٨٨ به ضرب گلوله در میدان آزادی جان باخت، جنازه ی رامین که چند روز قبل از جان باختن به عنوان مرخصی از محل خدمت سربازیاش به تهران آمده بود، پس از يك ماه پيگيري درست در روز تولد 22 سالگیاش در حالی به خانوادهاش تحویل داده شد که سه گلوله پیکر وی را سوراخ کرده و ریه و کلیه او را از بین برده بود.
علی رغم شکایت خانواده رمضانی هنوز هیچگونه رسیدگی در خصوص پرونده او صورت نگرفته است. پیکر او در قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ۴۶ شماره ٣٢ به خاک سپرده شده است.
پدر رامین، مهدی رمضانی در آذرماه ۱۳۸۹در حاليكه به همراه تعدادي از خانوادههای قربانیان حوادث پس از انتخابات برای بزرگداشت سالروز تولد امیر ارشد تاجمیر یکی از کشتهشدگان عاشورای ۸۸ در بهشت زهرا گرد هم آمده بودند. دستگير و نهايتا توسط قاضي مقيسه به 3 سال حبس تعزيري محكوم گرديد .وی هم اکنون با وثیقه 200 میلیون تومانی آزاد می باشد.
32- امیرحسین طوفان پور:
32 ساله در تظاهرات 25 خرداد ماه 1388 به همراه برادرش شرکت کرده و سپس توسط نیروهای امنیتی در خیابان دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می گیرد . خانواده وی روز جمعه بیست و نه خرداد (۲۹/٣/٨٨)در پزشک قانونی کهریزک عکس او را در کامپیوتر کشتهها شناسایی کردند. جراحات جنازه شامل تیرخوردگی ساق دست، پهلو و کمر و نیز آثار کبودی در پشت گردن و زخمی عمیق در پشت سر بوده که داخل آن را با پنبه پرکرده بودند. و شکستگی کامل بازویی که تیر خورده بوده است. روی صورت هم بینی به نظر شکسته می آمد. امیر حسین روز یکشنبه (٣۱/٣/٨٨) در قطعه ۲٣٣ بهشت زهرا ردیف ۱۵۲ شماره ٣۴ به خاک سپرده شد.
33- کامبیز شعاعی:
24 ساله در جریان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به کوی دانشگاه در شامگاه یکشنبه ۲۴ خرداد، سال 1388 مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. گفته می شود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
34- سعید عباسی فرگلچی:
٢۴ساله، از کسبه ساکن خیابان رودکی بوده و در تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در خیابان رودکی تقاطع بوستان سعدی مقابل بانک پاسارگاد در مقابل دیدگان پدرش مورد اصابت گلوله قرار گرفته، جان میسپارد.
35- ایمان هاشمی
٢٧ساله شغل آزاد به دلیل اصابت گلوله به چشم شنبه ٣٠ خرداد 1388 در خیابان آزادى جان باخت و چهارشنبه ٣ تیر در قطعه ٢۵٩ به خاک سپرده شد.
36- حمید حسین بیگ عراقی:
22 ساله در راهپیمایی اعتراضی 30 خرداد 1388 به خیابان آمده بود اما گلـوله ای در فاصله بسیار نزدیک در خیابان انقلاب به سمت او شلیک شد. در تاریخ 4 تیرماه جسد به خانواده تحویل شد و در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. پدر او بعد از یک سال سکوت خود را شکست. رسانه های دولتی سعی کردند که او را بسیجی معرفی کنند ولی مادر وی فاطمه سرپریان در مصاحبههایش این امر را تکذیب کرده است.
37- فهیمه سلحشور:
۲۵ساله ،دیپلم ، روز یکشنبه ۲۴ خرداد 1388 به دلیل اصابت باتوم به سر و خونریزی داخلی در میدان ولی عصر بعد از انتقال به بیمارستان در تاریخ ۲۵خرداد جان باخت و ۲۷ خرداد در قطعه ۲۶۶ به خاک سپرده شد.
38- پریسا کلی:
٢۵ساله فارغ التحصیل رشته ادبیات به دلیل اصابت گلوله به گردن در روز یکشنبه ٣١ خرداد1388 در بلوار کشاورز جان باخت و سه شنبه ٢ تیر در قطعه ٢۵٩ به خاک سپرده شد.
39- مبینا احترامی
دانشجوی بهبهانی دانشگاه تهران در جریان حمله افراد موسوم به لباس شخصیها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. پیکر وي بدون اطلاع خانواده به صورت مخفیانه به خاك سپرده شده است.
40- شلير خضری
27ساله ،دختر دانشجوی اهل پيرانشهر، روز ۲۶ خرداد، در میدان بهارستان تهران (منابعی نیز مکان کشته شدن وی را دانشگاه تهران می دانند)، جان خود را از دست داده است. پيكر شلير در شهر پيرانشهر، از سوی خانواده اش به خاك سپرده شد.
41- تینا سودی
24 ساله ،دانشجو، روز شنبه ٣٠ خرداد 1388توسط گلوله نیروهای امنیتی در میدان انقلاب کشته شد. خانواده وی جهت تحویل جسد تحت فشار زیادی قرار داشتند تا اعلام کنند فرزنشان به مرگ طبیعی در گذشته است.
42- فاطمه براتی
دانشجو ،در جریان حمله لباس شخصیها به کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد 1388مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. گفته میشود پیکر این دانشجو بدون اطلاع به خانواده ایشان و مخفیانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
43- مریم مهرآذین
24 ساله ، در روز 30 خرداد 1388در خیابان آزادی بر اثر اصابت گلوله کشته شد. پیکر وی به بیمارستان بقیه الله سپاه منتقل گردید و فشار زیادی بر روی خانواده وی جهت عدم اطلاع رسانی در خصوص كشته شدن فرزندشان وجود داشته است.
44- کاوه سبزعلیپور
24ساله ، ديپلم انساني و علاقمند به هنر, وی روز30 خرداد1388 در حالیکه از کلاس بازیگری باز میگشت در درگيری مسجد لولاگر بوسيله اصابت گلوله به سرش كشته شد. پیکر او به بیمارستان لقمان و سپس سردخانه منتقل گردید. پيكر او را در شهر مادرياش ،رشت به خاك سپردند. رسانه های دولتی از قول پدر وی موسوی و کروبی را مقصر کشته شدن فرزندش معرفی کردند اما پدر کاوه این موضوع را تکذیب کرده و عنوان کرده که وی در شکایتش خواستار پیدا کردن قاتلین فرزندش و مجازات آنها شده است.
45- حسن شاپوری
به احتمال زیاد و بنابر اظهارات یکی از آزادشدگان بازداشتگاه کهریزک وی یکی از کشتهشدگان کهریزک است که اطلاعات چندانی از وی در دست نیست.
46- سید رضا طباطبایی
٣۰ساله، لیسانس حسابداری ، کارمند به دلیل اصابت گلوله به سر در ٣۰خرداد 1388در خیابان آذربایجان به قتل رسید و چهارشنبه ۳ تیربعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ۲۵۹ به خاک سپرده شد.
47- محسن انتظامی
به احتمال زیاد و بنابر اظهارات یکی از آزادشگان بازداشتگاه کهریزک وی یکی از کشته شدگان کهریزک است که اطلاعات چندانی از وی در دست نیست.
48- رضا فتاحی
به احتمال زیاد و بنابر اظهارات یکی از آزادشگان بازداشتگاه کهریزک وی یکی از کشته شدگان کهریزک می باشد که اطلاعات چندانی از وی در دست نمی باشد.
49- ابولفضل عبداللهی
٢١ساله، فوق ديپلم برق ٣٠ خرداد1388 در مقابل دانشگاه صنعتي شريف به دليل اصابت گلوله به پشت سرجان باخت و سه شنبه ٢ تير در قطعه ٢٤٨ به خاك سپرده شد.
50- محمد نیکزادی
٢٢ساله ،فارغ التحصیل عمران در سه شنبه ٢۶ خرداد1388 به دلیل اصابت گلوله به سینه در میدان ونک جان باخت و شنبه ٣٠ خرداد در قطعه ٢۵٧ به خاک سپرده شد.
51- محمد حسین برزگر
٢۵ساله، دیپلم شغل آزاد به دلیل اصابت گلوله به سر در تاریخ چهارشنبه ٢٧خرداد 1388 در میدان هفت تیر جان باخت و در یکشنبه ٣١ خرداد بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ٣٠٢ به خاک سپرده شد.
52- سعید اسماعیلی خان ببین
٢٣ساله، که بر اثر وارد شدن ضربه به سرش در حوادث روز 30 خرداد 1388 تهران کشته شده است، هفته نامه سليم استان گلستان، در شماره 320 خود در تاريخ شنبه 20 تيرماه 88 اعلام كرد:"سعيد اسماعيلي خان ببين جوان 23 ساله كه بر اثر وارد شدن ضرب اي به سرش در حوادث اخير تهران به قتل رسيده است در شهر خان ببين از توابع شهرستان راميان استان گلستان به خاك سپرده شده است. "اطلاعات بیشتری در دست نیست.
53- علی شاهدی
٢۴ساله، بعد از دستگیرى و انتقال به کلانترى در تهرانپارس ، در روز یکشنبه ٣١ خرداد1388 به دلایل نامعلوم در کلانترى جان باخت. پزشکى قانونى علت مرگ وى را نامشخص اعلام کرده، اما خانواده وى معتقدند به علت ضربات باتوم در کلانترى جان باخته است. وى ۴ تیر در قطعه ٢۵٧ به خاک سپرده شد.
54- محسن حدادى:
۲۴ساله، برنامهنویس کامپیوتر در درگیریهای اعتراضآمیز به انتخابات ریاست جمهوری روز شنبه ٣۰ خرداد1388 به دلیل اصابت گلوله بر پیشانی در خیابان نصرت به قتل رسید و سه شنبه ۲ تیر 1388در قطعه ۲۶۲ به خاک سپرده شد.
55- ایمان نمازی:
دانشجوى رشته عمران دانشگاه تهران، در حمله نیروهای لباس شخصی به کوی دانشگاه در ٢۵ خردادماه 1388 کشته شد.
56- مسعود خسروی دوست محمد:
کارمند،متاهل و دارای یک فرزند. در تظاهرات اعتراض آمیز 30 خردادماه 1388 بر اثر شلیک گلوله به صورتش کشته شد، پیکر وی سه روز بعد در اختیار خانوادهاش قرار گرفت و در بهشت زهرا دفن شد. همسر وی پس از یکسال سکوت خود را شکست. پیگیرهای قضایی خانواده خسروی در خصوص آمران و عاملان قتل وی تاکنون بدون نتیجه بوده است.
57- محسن ایمانی:
در جریان حمله نیروهای لباس شخصی به کوی دانشگاه در25 خرداد1388 مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. پیکر وی در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
58- کسری شرفی:
در جریان حمله نیروهای لباس شخصی به کوی دانشگاه در25 خرداد1388 مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. پیکر وی در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است.
59- بابک سپهر
35 ساله، در راهپیمایی اعتراضی روز شنبه 30 خرداد ماه 1388 در خیابان آزادی تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای لباس شخصی قرار گرفت و جان باخت . اجساد اکثر جان باختگان اين روز توسط مامورین وزارت اطلاعات و سپاه ابتدا به بیمارستان بقیه الله سپاه و سپس به قطه اي نامعلوم منتقل شد .به احتمال بسیار زیاد تعدادی از قبرهای بی نام و نشان قطعه 302 بهشت زهرا برای این افراد است.
60- حامد بشارتی
26 ساله ، طي تظاهرات اعتراضي 30 خرداد 1388در خیابان آزادی بر اثر شلیک گلوله كشته شد.
61- جعفر بروایه:
27 ساله،استاد دانشگاه شهید چمران اهواز و دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه تهران که برای شرکت در امتحانات به تهران رفته بود در تظاهرات اعتراضي 7 تير 1388 در ميدان بهارستان از ناحيه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و بعد از انتقال به بيمارستان جان سپرد. جسد وی توسط یکی از دوستانش شناسایی و به اهواز منتقل و تحویل خانواده او شد. پزشکی قانونی علت قتل وی را خونریزی مغزی اعلام کرده است.
62- سالار طهماسبى:
٢٧ساله دانشجوى كارشناسى مدیریت بازرگانى رشت، شنبه ٣٠ خرداد 1388در خیابان جمهورى به دلیل اصابت گلوله به پیشانى جان باخت و دوشنبه ٢ تیر1388 در قطعه ٢۵۴ به خاك سپرده شد.
63- وحیدرضا طباطبایى:
۲۹ساله لیسانس زبان انگلیسی روز ٣ تیر1388 در بهارستان به دلیل اصابت گلوله به سر به قتل رسید و ۶ تیر 1388در قطعه ٣۰٨بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
64- میلاد یزدانپناه
30 ساله در تظاهرات اعتراضي ۳۰ خرداد در1388خیابان آزادی با شلیک گلوله نيروهاي امنيتي جان باخت.
65- واحد اکبری
34 ساله، شغل آزاد در تاریخ 30 خرداد 1388در خيابان ونك تهران بر اثر اصابت گلوله به پهلو به قتل رسيد و در تاریخ سه شنبه 2 تير1388 در قطعه 261 بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
66- علی فتحعلیان:
20ساله دانشجوی رشته عمران در روز 30 خرداد1388 وقتی از خانه اش در خیابان رودکی به سمت مسجد «لولاگر» می رفت، از بالای مسجد مورد اصابت گلوله قرار گرفته و در بيمارستان فوت مي كند. خانواده وي پس از 2 سال سكوت خود را در خصوص كشته شدن فرزندشان شكستند. پيكر او در قطعه 9 بهشت زهرا دفن گرديده است.
67- فرزاد جشنی:
جوان كرد و اهل آبدانان از توابع استان ايلام، دانشجوي رشته ادبيات، در اعتراضات مردمی بعد از انتخابات در خیابان ولیعصر بر اثر ضربات باتوم زخمی شد که به بیمارستان طالقانی منتقل میشود که پس از مدتی به دلیل نامعلوم به بیمارستان لقمان فرستاده میشود, سرانجام در تاریخ 25/3/88 به دلیل شدت ضربات از ناحیه سر , جان می بازد , پیکر فرزاد در مورخه 30 خرداد 88 در شهر آبدانان به خاک سپرده شد.
68- احمد نعیم آبادی:
25 ساله در اعتراضات 30 خرداد 1388در میدان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و پس از انتقال به بیمارستان رسول اکرم كشته مي شود جنازه او را یک هفته بعد در ٣١ خرداد88 به خانواده اش تحویل دادند. از این خانواده خواسته شده بود که با دریافت دیه از پیگیری شکایت خود صرفنظر کنند ولی آنها ضمن مخالفت با پذیرفتن دیه کماکان خواستار شناسایی و مجازات آمران و قاتلین فرزندشان می باشند هر چند که تاکنون هیچ پاسخ صریحی در این خصوص دریافت نکرده اند.
69- هادی فلاح منش
29 ساله ، اطلاعات زيادي از وي در اختيار نمي باشد تاریخ فوت وي از سوي بهشت زهرا 24/03/1388اعلام گرديده است. پيكر او در بهشت زهرا ، قطعه 256، ردیف 134، شماره ۳۳به خاك سپرده شده است.
70-علی حسن پور:
48 ساله ، حسابدار، متاهل و دارای 2 فرزند. از اولين جان باختگان اعتراضات پس از انتخابات است. وي در تاريخ 25 خرداد88 در ميدان آزادي از بالای پایگاه بسیج مقداد از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به قتل رسيد. جنازه او پس از ماهها پیگیری همسرش ،لادن مصطفایی بعد از 105 روز به وی تحويل داده شد.
71- علیرضا توسلی:
12 ساله ، علیرضا همراه با پدرش در تاريخ 8 مرداد1388 براى شرکت در چهلم ندا آقاسلطان به بهشت زهرا رفته بودند. در هنگام بازگشت لحظه اى دست علیرضا از دست پدرش جدا مى شود، علیرضا بر اثر اصابت ضربه ی باتوم نيروهاي امنيتي به سرش دچار خونریزی مغزی شده و به قتل رسید. خانواده علیرضا بعد از ۴روز، بالاخره روز 12 مرداد توانستند جنازه او را از پزشک قانونی تحویل بگیرند. رسانههاي دولتي علت مرگ او را تصادف در جاده ساوه اعلام نمودند.
72- مرتضی سلحشور
بين تاريخ 18 تا 23 تير ماه 88 بر اثر شدت ضربات وارد شده در زندان کهریزک جان باخت.
73- مصطفی کاشانی رسا
مصطفی کاشانی رسا ، یکشنبه شب پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد هنگام سردادن شعار الله اکبر روی پشت بام ستاد انتخاباتی مهندس موسوی ، در اثر تهاجم نیروهای امنيتي كشته شد. مهاجمین به ساختمان ستاد ، پس از شلیک گلوله به طرف وی ، او را از بالای بام ستاد به پائین پرتاب کردند و در اثر شدت جراحات وارده جان سپرد . او تنها فرزند ذکور خانوادهاش بود و دو خواهر بزرگتر از خود داشت. خانواده وی در اثر فشار و تهدید نیروهاي امنيتي، نتوانستند مراسم ختم و بزرگداشت او را در مسجد نزدیک محل سکونت برپا دارند و لذا بناچار مراسم ختم او در مسجدی در سیدخندان برگزار شد.
74- سجاد قائد رحمتي
20 ساله اهل شهرستان دورود استان لرستان. او به همراه خانوادهاش در این شهر زندگی میکرد .در تابستان به علت فقر برای کار به تهران رفته بود و در تظاهرات 31 تير ماه به همراه پسر عمویش شركت ميكند و حوالی ایستگاه مترو نواب کشته شد.
75- رامین قهرمانی:
30 ساله در درگیریهای روزهای پس از انتخابات، مأموران از طریق دوربین مدار بسته یک بانک چهره رامین قهرمانی را شناسایی کرده و برای دستگیری وی به منزلش مراجعه می کنند. به دلیل عدم حضور رامین در منزل مأموران به مادر او می گویند که فرزندش هرچه زودتر خود را معرفی کند. رامین ١۵ روز بعد از اینکه با پای خود برای دفاع از بی گناهیش رفته بود، با بدنی که آثار شکنجه بر آن نمایان بود، از زندان آزاد و پس از دو روز بر اثر جراحات وارده در آغوش مادر جان سپرد. او پس از آزادی به مادرش گفته که چندین روز از پا او را آویزان کرده اند. رامین قهرمانی پس از آزادی به دلیل لخته های خون موجود در سینه اش در بیمارستان بستری و كشته مي شود. خانواده وي تحت تدابیر شدید امنیتی فرزند خود را به خاک سپردند.
76- مهدی ستار نسب رازلیقی
وی در روز بیست و پنجم خرداد ماه 1388 برای حضور در راهپیمایی مسالمت آمیز از منزل خارج شد و پس از آن مفقود گردید .خانواده او پس از دو ماه با مراجعه به بهشت زهرا با توجه به اینکه چهرهاش قابل شناسایی نبوده او را از روی لباسهایش شناسایی کردند.
77- مجید کمالی
23 ساله، متولد یزد و ساکن محله امام شهر بود. وی از فعالان جنبش سبز بوده و در ساعت ٦ صبح روز ٣ شهریور ١٣٨٨ توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد و پس از چند ساعت جان سپرد. ساعت دو بعد از ظهر پیکر او توسط افراد ناشناسی به بیمارستان افشار یزد برده شد ولی مسئولان بیمارستان از تحویل گرفتن جنازه وی خودداری کردند.
78- سید علی حبیبی موسوی خامنه
۴۳ساله خواهرزاده میرحسین موسوی بود که در ۶ دی ۱۳۸۸ در جریان مراسم عزاداری روز عاشورا کشته شد. سید علی موسوی در زمان مرگ دارای یک دختر ۱۷ساله و یک پسر ۷ ساله بود. ابراهیم موسوی برادر او پیش از این در جنگ کشته شده است. سید علی موسوی ظهر ۶ دی ۱۳۸۸ (عاشورا) در جریان تظاهرات روز عاشورا توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله از ناحیه سینه قرار گرفت و بعد از انتقال به بیمارستان ابن سینا واقع در فلکه دوم صادقیه جان باخت. پیکر او پس از کش و قوسهای فراوان تحویل خانواده شد و تحت تدابیر شدید امنیتی شبانه در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. علی رغم پیگیری قضایی خانواده موسوی در مورد شناساییِ قاتلان فرزندشان تاکنون این امر بی نتیجه بوده است.
79- امیرارشد تاجمیر
25 ساله ، فرزند ایرج تاجمیر و شهین مهینفر (گوینده و مجری پیش کسوت رادیو و تلویزیون) در هجوم خودروهای نیروهای انتظامی به میان مردم در میدان ولیعصر تهران در 6 دی ماه 1388 (عاشورا) مورد اصابت شدید قرار گرفت و سپس همان خودروها از روی بدن نیمه جان او رد شدند. وی پس از انتقال به بیمارستان جان سپرد. او همچنین از صدابرداران رادیو بوده است. عصر روز شنبه ۱۲ دی 1388 و پس از یک هفته پیگیری خانواده شهید تاجمیر برای دریافت پیکر فرزندشان، در قطعه ۳۰۲، ردیف ۱۶۶، شماره ۷ بهشت زهرا ، سریع و با عجله به خاک سپرده شد.
80- مهدی فرهادی راد (بلائی)
38 ساله در روز یک شنبه 6 دی ماه 1388 ظهر عاشورا، دراثر اصابت 25 گلوله ساچمهای به صورت و سر و سینه به قتل رسید وی از خانوادهای مذهبی و از اهالی شهر ری بوده است خانواده او شبانه به بهشت زهرا برده شده و آنگاه جنازه فرزند آن ها را که در حال دفن شدن بوده به آنان نشان می دهند.
81- مصطفی کریم بیگی
۲۷ساله ، شغل آزاد، تنها پسر خانواده. در روز عاشورا ( ششم دیماه ۱۳۸۸) در خیابان انقلاب با شلیک گلوله به پیشانی كشته مي شود. بر روی جنازه وي هیچ اثری از شکستگی ، زخم یا کبودی نبوده و فقط یک سوراخ مربوط به گلوله بر روی پیشانی اش وجود داشته است .جسد وی 21 دی ماه از سوی خانواده شناسایی و روز چهارشنبه بیست و سه دی ۱۳۸۸ بعد از ظهر با خانواده وی تماس گرفته میشود که در ساعت 8.30 شب در بهشت زهرا مراسم تدفین در حال انجام شدن است و وی در تاریکی شب دفن می گردد. به خانواده او پیشنهاد دریافت دیه داده می شود که از سوی آنها رد می شود. آنان خواستار پیگیری قضایی شناسایی قاتلان فرزندشان و آزادی همه زندانیانِ هستند.
82- شاهرخ رحمانی
26 ساله ، وی در روز عاشورا ( ششم دیماه ۱۳۸۸) و در چهار راه ولی عصر توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد و به قتل رسید. نیروهای امنیتی به شرطی پیکر او را تحویل خانوادهاش دادند که هیچ گونه مصاحبه ای انجام ندهند و علت درگذشت او را تنها تصادف عنوان کنند . پیکر وی 9 دی ماه 88همزمان با پیکر سیدعلی موسوی در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
83- امیر اسلامیان
دانشجوی کرد دانشگاه ياسوج و عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در همدان كه به طور مشكوكي به قتل رسيد. او از فعالان دانشجويي بوده كه به علت شركت در فعاليتهاي صنفي و سياسی همواره مورد فشار و احضار به کميته انضباطی قرار می گرفته است و به علت صحبتها و افشاگريهايش به دانشگاه همدان تبعيد مي گردد و بعد از يك ترم به علت گزارش دانشگاه ياسوج مجددا به ياسوج بازگشته و در تابستان 87 به طور قطعي از دانشگاه ياسوج اخراج مي گردد. وي پس از انتخابات بخاطر شرکت فعال در فعاليتهای انتخاباتی ستاد مهدی کروبی در همدان ، خود را از نيروهای امنيتی مخفی مي كند اما بعد از چند روز در آذر 1388 به طرزی مشکوک به قتل مي رسد. جسد اين جوان حوالی روستای محل سکونت خود روستای "چراخ وال" واقع در شهرستان بوکان پيدا شد.
84- شهرام (عباس) فرج زاده طارانی
35 ساله یکی از کشتهشدگان اعتراضهای روز عاشورا در 6 دی سال ۱۳۸۸ در ميدان وليعصر تهران بود که توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد. از وي يك دختر 5 ساله به يادگار مانده است. فیلم زیر گرفته شدن وی توسط خودروی نیروی انتظامی در سایتهای زیادی منتشر شد ولی فرمانده انتظامی تهران این امر را تکذیب نمود و فیلم را جعلی دانست. یکی از شاهدان کشته شدن وی لیلا توسلی بود که پس از شهادت در این خصوص در مصاحبه با رسانه ها، از سوی شعبه ۲۸دادگاه انقلاب به 2 سال زندان محکوم گردید.
85- شبنم سهرابي
34 ساله از کشتهشدگان اعتراضهای انتخابات ریاست جمهوری ایران در روز عاشورا در 6 دی سال ۱۳۸۸ می باشد .وي یک مادر مجرد بود که خود و دختر کوچکش نگین را سرپرستی میکرد. در جریان درگیریها و اعتراضات روز عاشورای سال1388 در ميدان وليعصر خودروی نیروی انتظامی چندین بار از روی وی رد شد. فرمانده نیروی انتظامی، ادعا کرد که خودرو پلیس ربوده شده بود.
او در روز حادثه، برای گرفتن نذری از منزلش در خیابان شادمان خارج شده و ديگر بازنگشت. پیکر او ۲۰ روز بعد در سردخانه کهریزک به خانواهاش تحویل دادهشد. مراسم خاکسپاری سهرابی تحت تدابیر شدید امنیتی در قطعه ۸۶ بهشت زهرا برگزار شد. مادر وی تا مدتها در خصوص ماجرای قتل فرزندش سکوت کرده بود. نگین دختر کوچک شبنم سهرابی نیز پس از کشته شدن مادرش دچار افسردگی شد.
86- فاطمه سمسارپور
از کشته شدگان ۳۰ خرداد ۱۳۸۸مي باشد او مقابل منزلش با شلیک یک گلوله از پا در آمد. وي در آن روز به همراه پسر بزرگش کاوه میر اسدالهی ، مقابل در منزلاش که در یکی از کوچههای منتهی به خیابان آزادی قرار دارد، حاضر شد. و بر اثر شلیک یکی از ماموران لباس شخصی به اعتراضش درباره رعایت امنیت خانهاش کشته شد. در جریان این حادثه پسرش و یکی از همسایگان گلوله خورده و به شدت زخمی شدند. مرد همسایه و فرزند فاطمه از این حادثه جان سالم به در بردند. پیکر وی با پیگیریهای بسیار به خانواده او تحویل شد اما اجازه برگزاری مراسم در تهران داده نشد و خانواده به ناچار در یکی از شهرستانهای شمالی (بابل) مراسمی کوچک برگزار کرده و او را به خاک سپردند.
87-علی شاه نظر
٤١ساله ،در جریان دستگیریهای روز قدس بازداشت شد، .وی از فرانسه به ایران بازگشته بود و سه روز بعد جنازهاش به خانواده تحویل داده شد .جزئیات نحوه قتل علی شاه نظر روشن نیست. آنچه مسلم است این است که او پس از دستگیری كشته شده است.
88- ---- معزز(مرد)
٢٧ساله، از نام کوچک او اطلاعی در دست نیست. از جانباختگان اعتراضات ٣٠ خرداد ماه 1388 مردم تهران نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری است. او حوالی میدان آزادی با اصابت گلوله به چشمش کشته شد.
89- جهانبخت پازوکی
بنا بر اطلاعات موجود، احتمالا وی 50 ساله بوده و در روز پنج شنبه ٦ دی ١٣٨٨، در روز عاشورا در خیابان کشته شد. علت مرگ وي نیز نامشخص است. پیکر او در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. اطلاعات بیشتری از او در دست نیست.
90- هادی فلاحمنش
29 ساله، دارای شغل آزاد، از مکان کشته شدن او اطلاعی در دست نیست.پیکر وی در قطعه 53 بهشت زهرا دفن شده است.
91- حسن کاظمینی
19 ساله، بنابر اظهارات پدر بزرگش وی هنگام شرکت در تظاهراتهای اعتراض آمیز به نتايج انتخابات ریاست جمهوری در میدان انقلاب کشته شده است. اطلاعات بیشتری از او در دسترس نیست.
92- آرمان استخری پور
١٨ساله از شیراز ، در در گیری های تیرماه 1388 در محله ابیوردی مورد اصابت باتوم قرار گرفت و به کما رفت. او روز دوشنبه ٢٢ تیر 1388جان باخت. علت فوت او مرگ مغزی اعلام شده است. پیکروی سه شنبه ٢٣ تیر در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد.
93- امیر کویری
20 ساله
94- سالار قربانی پارام
22 ساله، در تظاھراتهای اعتراض آمیز انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 جان باخت.حکومت علت فوت او را تصادف اعلام كرد. اطلاعات دیگری از مکان و نحوه کشته شدن وی در دست نمی باشد.
95- پویا مقصود بیگی:
دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه. او در تاریخ ٣٠ خرداد ٨٨ توسط نیروهای امنیتی کرمانشاه دستگیر و مورد شکنجه و ضرب و جرح قرار می گیرد و پس از آزادی به علت عوارض ناشی از شکنجه فوت می کند. مادرش بهجت (زهرا) نوذری که در جوانی همسر خود را از دست داده بود و به تنهایی 2 فرزند خود را بزرگ کرده بود برای اعتراض و دادخواهی به کشته شدن فرزندش بدن خود را گل گرفته و در مقابل اداره اطلاعات کرمانشاه به تنهایی تحصن کرده بود كه او نيز بازداشت مي گردد. نهايتا پيگيري هاي خانواده در خصوص علت كشته شدن فرزندشان به جايي نمي رسد.
96- محمدحسین فیض
26 ساله ، در راهپیمایی اعتراضی روز شنبه 30 خرداد ماه 1388 در خیابان آزادی در نزدیکی پایگاه بسیج مقداد به علت اصابت گلوله به پشت سرش به قتل رسید. پیکر وی در قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا ردیف ٣١ شماره 25 دفن گردیده است. پدر فیض در مصاحبه با رسانههای دولتی و نیز مخالف دولت فرزندش را بسیجی و عاشق ولایت دانست وی کسانی که بحث تقلب در انتخابات را مطرح کردند عامل کشته شدن فرزندش می داند. اما یکی از اعضای خانواده فیض در مصاحبه دیگری محمد حسین را معترض به نتایج انتخابات و دیدگاه او با پدرش را متفاوت دانست.
97- مهرداد حیدری:
روزنامه نگار روزنامه خراسان و هفته نامه نسیم مشهد بوده روز یکشنبه ۲۱تیر 1388به طرز مشکوکی به قتل رسید. او در آخرین یادداشت خود در روزنامه خراسان رضوی در روز شنبه 20 تير از وزارت اطلاعات به سبب رفتار خشونت آمیز با جوانان معترض به منظور کسب اعتراف دروغین انتقاد کرده بود.
98- رامین پوراندرجانی
26 ساله ، متولد شهر تبريز ،وي پزشک وظیفه بازداشتگاه کهریزک بود كه بسياري از جان باختگان اين بازداشتگاه را معاينه كرده بود .وی در تاریخ ۱۹آبان ماه ۱۳۸۸ در ساختمان بهداری نیروی انتظامی تهران به صورت مرموزی درگذشت. مقامات مسئول، ابتدا علت مرگ او را سکته قلبی هنگام خواب و در تاریخ ۱۰ آذر ۱۳۸۸ عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران علت مرگ را «مسمومیت دارویی» اعلام کرد و امكان خودكشي را نيز در دست بررسي دانست. در نهایت هم پزشکی قانونی اعلام کرد مرگ این پزشک جوان به علت مسمومیت بوده است. بسياري علت مرگ وی را شهادت در دادگاه علیه مجریان زندان کهریزک مي دانند. او پس از دیدار و ارائه اطلاعاتی پیرامون جزئیات شکنجهها و عوامل آن در کهریزک نگران جان خود بوده است نهايتا مسئولان از کالبد شکافی جسد وی نیز جلوگیری کردند .
99- علی فتولیان
دانش آموز، در تاريخ 18 تير 1388 در مقابل مسجد لولاگر تهران به علت شليك گلوله كشته شد.
100- مهدی نیلفروش زاده
اهل اصفهان و دانشجوي ارمنستان بوده است. بر اساس اخبار تایید نشده، ماموران پس از شناسایی او در مراسم۱۳ آبان1388 به قصد بازداشت این جوان دانشجو به منزل پدری او رفته و با او و خانواده اش درگیر شدند، در جریان این درگیری وي با اسلحه نیروی انتظامی کشته می شود.
101-لطفعلی یوسفیان
۵۶ساله، کارمند. که در درگیری های اعتراضات به نتايج انتخابات رياست جمهوري در خرداد 1388 با استنشاق گاز اشک آور دچار مشکلات تنفسی می شود که پس از چند روز در بیمارستان ابن سينا تهران جان خود را از دست می دهد. آقای یوسفیان یکی از بستگانِ نزدیک علی حسن پور است که در راهپیمایی روز ۲۵خرداد با اصابت گلوله کشته شده بود. خانواده وي به منظور تسريع در تحويل گرفتن جسد و جلوگيري از دردسرهاي احتمالي علت مرگ وي را ايست قلبي اعلام كردند.
102-محمد جواد پرنداخ
۲۵ساله دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان و اهل گیلان غرب بود که پس از شرکت در تجمعِ اعتراضیِ دانشجویانِ این دانشگاه پس از دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوریِ ۸۸ چندین بار احضار و بازجویی شده بود، اما در روزی که بايد به اداره اطلاعات اصفهان مراجعه می کرد، جسد وی در زیرپل واقع در بلوار کشاورز اصفهان یافته و به خانواده اش تحویل داده شد. مقامات دولتی اعلام کردند که وی خودکشی کرده است. ولی خانواده او پس از یکسال سکوت خود را شکستند و اعلام کردند فرزندشان خودکشی نکرده است.
103-حسین غلام کبیری
۱۸ساله ، طبق گزارش کیهان در شامگاه روز ۲۵ خرداد ۸۸ به وسیله یک دستگاه خودروی پراید در منطقه سعادت آباد تهران زیر گرفته شد و چند ساعت بعد به دلیل خونریزی داخلی جان خود را از دست داد. رسانه ها و منابع حکومتی غلام کبیری را از بسیجیان فعال حوزه ۳۵۵ امام حسن مجتبی (ع) ناحیه مقاومت بسیج ری معرفی کردند.
غلام کبیری تنها قربانیِ راهپیمایی ۲۵ خرداد است که دستگاه قضایی اقدام به بررسی علل کشته شدن وی کرده و دادگاهی برای محاکمه ی متهمِ به قتلِ او برگزار شد.
104- محمد علی راسخی نیا
40 ساله در اعتراضات روز عاشورا در تاريخ 6 دي 1388بر اثر اصابت ساچمه شکاری كشته شد .وي داراي دو فرزند مي باشد. پيكر وي در قطعه 304 ردیف 85 شماره 5بهشت زهرا دفن گرديده است.
105- محسن انتظاری
به احتمال زیاد و بنابر اظهارات یکی از آزادشدگان بازداشتگاه کهریزک وی یکی از کشته شدگان کهریزک می باشد که اطلاعات چندانی از وی در دست نمی باشد تاریخ فوت او از 18 تا 23 خرداد ماه می باشد.
106- حسام حنیفه
۱۹ساله،كارمند يك شرکت نقشه کشی، در تظاهرات اعتراض آميز روز ۲۵خرداد1388 در برابر پایگاه بسیج مقداد، بر اثر اصابت گلوله کشته شد. رسانه های دولتی تلاش زیادی کردند تا او و خانواده اش را حامی دولت نشان دهند ولی مادر حسام این موضوع را تکذیب نمود. شكايت خانواده او در خصوص معرفي قاتل فرزندشان علي رغم پيگيريهاي فراوان تاكنون بدون نتيجه بوده است .
107- صانع ژاله
26 ساله دانشجوی رشته هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران و از کردهای سنیمذهب بود که در جریان اعتراضات جنبش سبز در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بر اثر برخورد گلوله کشته شد. ابتدا از سوي رسانههاي دولتي او را يك بسيجي عنوان كردند و کارت بسیج وی را در تلویزیون نمایش دادند. خانواده او نيز براي تائيد اين امر تحت فشار زيادي قرار گرفتند در حاليكه برادر او قانع ژاله ادعاهای مبنی بر بسیجی بودن او را تکذیب کرد و گفت کارت بسیج همان روز کشته شدن برادرشان برای او از طرف حکومت صادر شده است.
مراسم تشییع پيكر وی در روز ۲۷ بهمن1389 با حضور انبوهی از جمعیت از دانشگاه هنر تا دانشگاه تهران برگزار شد. این مراسم به صحنه درگیری طرفداران و مخالفان حکومت تبدیل شد به نحويكه از اوایل صبح دانشگاه هنر به اشغال نظامیان طرفدار حکومت درآمده بود و تعدادی از دانشجویان مورد حمله قرار گرفته و شماری نیز دستگیر شدند، و عملا نيز دانشجویان اجازه شرکت در تشییع جنازه را نداشتهاند. برادر صانع آرزوی او را اینگونه بیان می کند : صانع آرزویش این بود که مثل بهمن قبادی( کارگردان) در خدمتِ ملتش باشد.
108- محمد مختاری
22 ساله ،دانشجوي مهندسي معدن دانشگاه شاهرود،در جریان اعتراضات جنبش سبز در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در خيابان رودكي تهران پنجاه متر مانده به خيابان توحيد و به ضرب گلوله مستقيم به پیشاني کشته شد. رسانههاي حكومتي ابتدا سعي كردند او را بسيجي و عوامل فتنه را عامل کشته شدن وی معرفی کنند ولی فعالیتهای اینترنتی محمد خلاف این را نشان می داد. او در آخرین پست فیس بوک خود نوشته بود : « خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته ام.»
مراسم تشیع جنازه محمد مختاری با حضور ماموران لباس شخصی برگزار شد. به طوريكه خانواده مختاری فقط نظارهگر بودند و در مراسم ختم عزیزشان اجازه هیچ دخل و تصرفی نداشتند. و تمامی مراسم توسط نیروهای لباس شخصی و ناشناس انجام شد.خانواده مختاری خواستار تعقیب قضایی و مشخص شدن قاتل او شدند.
109- امیرحسین تهرانچی
22 ساله در جریان اعتراضات جنبش سبز در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بر اثر شليك گلوله كشته شد ابتدا رسانه هاي دولتي منكر كشته شدن وي شدند. ليكن جهت جلوگيري از اطلاع رساني، خانواده وي تحت فشارهاي امنيتي زيادي قرار گرفتند. تحویل پیکر وي به خانواده اش، پس از اخذ تعهد مبني بر عدم اطلاع رسانی صورت گرفت و در ۴ اسفند1389 تحت تدابیر امنیتی در بهشت زهرا در قطعه ۳۱۲ به خاک سپرده شد.
110- حامد نورمحمدی
دانشجوي خرم آبادي ترم 4 رشته زيست شناسي دانشگاه شيراز، ساکن خوابگاه دستغیب، در جریان اعتراضات جنبش سبز در اول اسفند 1389و بزرگداشت شهدای ٢۵بهمن 1389 در شيراز كشته شد. به گفته شاهدان عينی، حامد نورمحمدي از پل روگذر حد فاصل ميدان دانشجو و میدان نمازی توسط ماموران امنیتی به پایین پرت شده و پس از برخورد ماشین در سطح خیابان پايین (خیابان ساحلی) جان خود را از دست داد. خانواده وی در خصوص نحوه کشته شدن فرزندشان سکوت کرده اند.
111- بهنود رمضانی
19 ساله ، دانشجوی ترم دوم رشته مهندسی مکانیک دانشگاه نوشیروانی بابل. درپي اعتراضات جنبش سبز در 25 اسفند ۱۳۸۹ (شب چهارشنبه سوری ( بر اثر ضربات باتوم نیروهای بسیج در میدان ۲۲ نارمک تهران مورد مورد ضرب و جرح شديد واقع گرديد و دچار شكستگي از ناحيه استخوانهاي دست و پا و گردن و ضربه مغزي گرديد پيكر وي به بیمارستان الغدیر تهران منتقل شدو در روز ۲۶ اسفند ۱۳۸۹خانواده اش جسد وی را از پزشک قانونی تحویل گرفته و در روز ۲۷ اسفند، در روستای قراخیل از توابع شهرستان قائم شهر به خاك سپردند. رسانه های دولتی علت مرگ او را مرگ بر اثر انفجار نارنجک دست ساز توسط خود وی اعلام کردند اما در گزارش اولیه پزشکی قانونی به "مرگ بر اثر ضربات متعدد شی سخت به سر" اشاره گردیده است .
112- علیرضا صبوری میاندهی
22 ساله ،از مجروحان اعتراضات مردمي به نتايج انتخابات رياست جمهوري در تاريخ ۲۵ خرداد 1388 بود كه در مقابل پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا مورد اصابت گلوبه قرار گرفت كه به كمك مردم به بيمارستان منتقل و پس از جراحي و خارج كردن تكه هايي از گلوله به مدت يك ماه در كما به سر برد. پس از به هوش آمدن وي خانوده اش كه تا آن زمان در بي خبري مطلق به سر مي بردند، ادامه درمان وي را در خانه ادامه دادند. یازده ماه پس از بیست و پنج خرداد ۸۸،خانواده اش او را با مشکلات زیادی از کشور خارج و راهی ترکیه و پس از اخذ پناهندگي به بوستون آمريكا اعزام میکنند. ولي ، پس از ۸ ماه به علت عوارض ناشی از وجود قسمتهایی از گلوله در بافت مغز، سر انجام در ۲۶ آبان ۱۳۹۰علیرضا صبوری جان سپرد و پس از حدود ۲ ماه، و به درخواست خانوادهاش، پیکرش را در شهر برلین آلمان به خاک سپردند.
۱۳۹۱ خرداد ۲۱, یکشنبه
محكوميت جنايات بشار اسد در سوريه
مظلوميتي كه دوباره تكرار مي شود تا صفحاتي از تاريخ به يادگار آيندگان
بماند و اين بار پيكرهاي خونين عزيزان و فرزندان مظلوم سوري بر علم يزيد
زمان به اهتزار در مي آيد.
چه چشم ها كه به اشك نشستند
وچه قلب ها به درد زجر گرفتار شدند
و چه حسرت ها به دل هامان جوانه زد.
از نبودمان در درك آن لحظه هاي سخت
در نبودمان در سهيم شدن در آن غم اندوه جانكاه
از نبودمان در كنار همرزمي اتان
...
جنبش سبز مشهد كشتار بي رحمانه مردم سوريه را توسط رژيم بعثي بشار اسد محكوم كرده و ضمن حمايت از انقلاب خونين ملت سوريه برائت و بيزاري خود را از هر حكومتي خواه اسلامي و غير اسلامي كه به هر طريقي به اين رژيم جنايتكار كمك يا حمايت ميكند، اعلام ميدارد.
چه چشم ها كه به اشك نشستند
وچه قلب ها به درد زجر گرفتار شدند
و چه حسرت ها به دل هامان جوانه زد.
از نبودمان در درك آن لحظه هاي سخت
در نبودمان در سهيم شدن در آن غم اندوه جانكاه
از نبودمان در كنار همرزمي اتان
...
جنبش سبز مشهد كشتار بي رحمانه مردم سوريه را توسط رژيم بعثي بشار اسد محكوم كرده و ضمن حمايت از انقلاب خونين ملت سوريه برائت و بيزاري خود را از هر حكومتي خواه اسلامي و غير اسلامي كه به هر طريقي به اين رژيم جنايتكار كمك يا حمايت ميكند، اعلام ميدارد.
» گزارش میدانی کلمه از رفتار گشت ارشاد با مردم عکس دو نفره با تابلوی «متهم به جرم بدحجابی»
چکیده :خانم مانتویی که می گوید
برای دخترش شلوار آورده است، نایلون را به سرباز می دهد و فریاد می زند:
بیایید، مشکل مملکت تان حل شد؟ شلوار لی رنگ روشن دخترم را عوض کردید... یک
خانم چادری هم به یکی از ماموران می گوید: خجالت بکشید، من برای این مملکت
شهید دادم. این چه طرز برخورد با مردم است؟...
کلمه – زهره نقیبی:
ون های گشت ارشاد. دخترانی که تا ماموران پلیس را از دور می بینند، راه خود را کج می کنند. نگاههایی که با نفرت به سمت پلیس های زن پرتاب می شود. جیغ و فریادی که هر چند ساعت یک بار در گوشه ای از میدان بلند می شود. این، تصویر تکراری این روزها در برخی میدان های شهر تهران است.
بیش از سه سال از روزی که میرحسین موسوی به انتقاد از برخوردهای نسنجیده پلیس با دختران و زنان پرداخت و وعده داد که در صورت رسیدن به ریاست جمهوری، «گشتهای ارشاد را جمع میکنم» میگذرد. اکنون موسوی در حصر خانگی است، حاکمیت همچنان به رفتار غیر عقلانی اش ادامه می دهد و حرمت و کرامت مردم در خیابان ها و ملأ عام همچنان مورد بی اعتنایی قرار می گیرد.
خبرنگار کلمه برای چند ساعتی با مردمی که پیگیر وضعیت دختران بازداشت شده ی خود بوده اند، همراه شده و از وضعیت یکی از پایگاه های پلیس گزارشی تهیه کرده که در ادامه می خوانید:
* * *
جمعیت زیادی جلوی پایگاه شماره … ایستاده اند. بیشتر از ۳۰ نفر. در سنین
و تیپ های مختلف. پیر و جوان. زن و مرد. ساعت های طولانی انتظار پشت در
بزرگ آهنی باعث شده زبان به گلایه باز کنند. اما گوشی از داخل این پایگاه
برای شنیدن حرف های آنها نیست. تنها رابط با داخل پایگاه یک پنجره کوچک
آهنی است که گهگاهی باز می شود و دستی مدارک را از همراهان متهمین می گیرد.
دقت که می کنی، سرباز نظام وظیفه است که مواردی که به خانواده ها سفارش
شده بیاورند تحویل می گیرد و اسم آنها را ثبت می کند و پنجره را می بندد.گاهی هم در باز می شود که یکی از آنان که متهم نامیده شده اند بیرون می آیند. دختر خانمی ۴-۲۳ ساله با چادری بر سر بیرون می آید، با او هم صحبت می شوم. می گوید میدان ولیعصر گرفتندم. گفتند به خاطر مانتوی کوتاه. چادر را که خواهرش برایش آورده کنار می زند و می پرسد: شما بگویید، این مانتو کوتاه است؟ مانتوی مشکی تا پایین زانو. می گوید با یک پلاک که روی آن نوشته شده بود “متهم به جرم بدحجابی” عکس گرفتند و اثر انگشت و …
خانم میانسالی با مشت بر پنجره سرباز می کوبد و می گوید: دخترم را بیاورید بیرون. سرباز از او مدارکش را می خواهد که زن می گوید نوه ام است و مدارکش کرج است. سرباز می گوید اینجا می ماند تا مدارک بیاید؛ بدون مدرک نمی شود. می گوید ببین برایش لباس آوردم، تو را به خدا نگذارید اینجا بماند. هر کاری بگویید می کنم، بگذارید بیرون بیاید. سرباز پاسخ می دهد: نیاز به کاری نیست. برو مدارکش را سریع تر بیاور… زن جوانی که نزدیک به او ایستاده، می گوید: نگذارید شب اینجا بماند. خیابان باشند بهتر است تا دست این…
دختر جوان دیگری بیرون می آید و بلند می گوید با پلاک متهم بدحجابی از او هم عکس انداخته اند. مادرش به او ملحق می شود و می گوید: خاک بر سر مملکتی که متهمش این جوان های ما باشند. یک مشت دزد و قاتل راست راست می چرخند. با او هم صحبت می شوم، می گوید: کارمند دولتی هستم و از سرکار به خانه می آمدم. اگر این تیپ من مشکل داشت که محل کارم هم از من ایراد می گرفت.
ماشین های ون با فاصله نزدیک یک به یک پر شده از سطح شهر می رسند. یک ماشین جلو و یک ون هم پشت آن. هر ۲۰ دقیقه شاید هم کمتر یک ون جدید می آید و متهمان بدحجابی! را داخل پایگاه می برد.
برخی جوان ها با خنده و صدای بلند می گویند. بار جدید رسید. در را باز کنید.
خانمی چادری به محض باز شدن در برای ورود ماشین ها به داخل، با سرعت برای پیگیری وضعیت دخترش به درون پایگاه می رود که او را بیرون می کنند. عصبانی است و رو به حاضرین فریاد می زند: واقعا برای همه شما متاسفم که دم نمی زنید. این برخوردها یعنی چه. من زمان شاه چادری بودم و هم اکنون هم این چادر بر سرم است. با همین چادر انقلاب کردیم. اما زمان آن شاه لعنتی هم اجازه چنین برخوردهایی را ندادیم. حالا اینجا ساکت ایستاده اید و دم نمی زنید. برای همه شما متاسفم… در باز می شود تا ون های تازه از راه رسیده به داخل بروند.
مرد میانسالی از راه می رسد. با پیراهن روی شلوار و محاسنی بلند و تسبیح به دست. حاضرین برایش کنار می روند با این گمان که از پرسنل داخل پایگاه است. به پنجره نگهبانی می زند و می گوید در را باز کنید، می خواهم داخل بیایم. سرباز ممانعت می کند و می گوید اسم متهم ات چیست؟ لباس برایش آوردی؟ مرد می پرسد: یعنی چه؟ ما را اینجا خواسته اید که فقط لباس تحویل بدهیم. این که نمی شود. رویه غلطی است. در را باز کن من با مسوول ات حرف دارم. ما حرف داریم، باید بشنوید. سرباز باز مخالفت می کند و می گوید: مسوول پایگاه خانم است و آقایان را نمی بیند. مرد می گوید: خوب مسوول آقا بگذارید. جر و بحث ادامه دارد. مرد هم چنان گله مند است که: وقتی مردم را اینجا احضار می کنید، باید بیایید رو در رو صحبت کنید. اینکه اینجا یک لباس و چادر تحویل می گیرید که نشد اصلاح. دختر من صبح که بیرون آمده، دیدم حجابش مشکلی نداشته است. چرا این جمعیت را اینجا از کار و زندگی انداختید؟
بحث ادامه دارد. میان این دو از یک طرف و گلایه های حاضرین هم…
خانم مانتویی که می گوید برای دخترش شلوار آورده است، نایلون را به سرباز می دهد و فریاد می زند: بیایید، مشکل مملکت تان حل شد؟ شلوار لی رنگ روشن دخترم را عوض کردید. با او که هم صحبت می شوم، توضیح می دهد شلوار دخترش نه تنگ بوده و نه کوتاه. فقط به خاطر رنگ آبی آسمانی آن را گرفتند و اینجا آوردند.
پسر جوانی هم آنجاست که می گوید مانتو گشادی برای خواهرش خریده و آورده اما گفته اند باز کوتاه است و باید آن را عوض کند. آقایی می گوید یک دفعه برایش چادر بخر که خیالشان راحت شود. آن یکی هم می گوید: بله همه مشکلات این مملکت حل شده و درد آن فقط چادر است. همان لیاقت اینهاست که بگویند همه کارها زیر چادر انجام می شود.
دیگری نیز می گوید: مشکل اختلاس را اگر راست می گویید حل کنید. چرا تا کم می آورید و گند کارهایتان بالا می زند، برای مردم شاخ و شانه می کشید؟
یکی هم می گوید: پول نفت ما را می گیرید می خورید [...] می شوید.
جوانی هم می گوید: همان سال ۸۸ اشتباه کردیم. باید از بیخ نابود و ساقط تان می کردیم. برای شما سکوت و نجابت جواب نمی دهد.
هر بار که در بزرگ پایگاه باز می شود، صدای گلایه ها و فریادها بیشتر می شود. خانم چادری می گوید: از ماست که بر ماست. همینطور اینجا ساکت ایستاده اید که چه شود؟ اعتراض کنید! زن با وجود مقاومت دو سرباز جلوی در وروی، خود به داخل پایگاه می رود.
همراهان باید بسته به اینکه مشکل از جوراب، شلوار یا مانتو و… باشد، همان ها را به همراه بیاورند و کپی مدارک شناسایی کارت ملی و شناسنامه را هم تحویل دهند. با این حال زمان زیادی را باید منتظر باشند.
خانم میانسالی هم با عصبانیت با مانتوی بلند بیرون می آید. می گوید: حداقل از سن من خجالت بکشید.
آقایی از حاضرین می گوید: اینها که مشکلشان حجاب نیست. بروید داخل اکثریت اینها را که گرفته اند ببینید. والله اگر حجابشان مشکل داشته باشد. می گوید: چند روز پیش میدان ونک همه ی زنان را می گرفتند و داخل همین ون ها می بردند. انگار سهمیه روزانه دارند که باید تکمیل کنند. آن موقع دیدم، اما نمی دانستم امروز باید خودم برای دخترم به اینجا بیایم.
مرد دیگری هم در پاسخ او می گوید: اینها دردشان چیز دیگری است، حجاب را بهانه کرده اند.
مرد میانسال هم چنان در تلاش برای متقاعد کردن سرباز است تا با فرمانده پایگاه صحبت کند. می گوید: آقا ما حرف داریم. مرد دیگری که کنار او ایستاده می گوید: این بنده خدا هم سرباز است. الان بگذارد بروی داخل، برایش اضافه خدمت می زنند.
جوانی هم که تازه از راه رسیده گله می کند که من ورزشکار این مملکت هستم. مامور شما برای بازداشت خواهرم با ما بد برخورد کرده اند.
در ورودی که باز می شود. به داخل می روم. در حال بحث با دیگر همراهان هستند تا مانع حضورشان شوند که خود را به داخل می رسانم.
چند نفری در محوطه در حال جر و بحث کردن هستند. یک خانم چادری را می بینم که با یکی از ماموران در حال صحبت است، می گوید: خجالت بکشید، من برای این مملکت شهید دادم. این چه طرز برخورد با مردم است؟ آن یکی می گوید ما هم ماموریم و معذور. از ما هم خواسته اند که…
منتظر نمی شوم. به سمت سالنی می روم که سر و صدای زیادی از آن بیرون می آید. دو مامور چادری جلوی در ایستاده اند. در نیمه باز است. سالن مملو از جمعیت است. خانمی جوان دوربین به دست یک به یک متهمان تازه از راه رسیده را به صف می کنند برای عکس گرفتن. صدای پچ پچ است که به بیرون می آید. با صدای جیغ و فریاد زن مامور فریاد می زند. برای این دستبند بیاورید و بیرون می آید. من هم به بیرون هدایت می شوم.
این تنها بخش کوچکی از گلایه های مردم از نوع برخوردی است که با آنها و فرزندانشان صورت می گیرد.
گشت های ارشاد و امنیت اخلاقی نیروی انتظامی از چندی پیش در اکثر خیابانهای پر رفت و آمد شهرها به خصوص پایتخت مستقر شده اند و وظیفه آنان مقابله با زنانی است که از نظر آنها حجاب مناسبی ندارند. در حالی که بسیاری از بازداشت شدگان و والدین آنها این انتقاد را مطرح می کنند که برخورد پلیس، تند و غیر قانونی است. آنها می گویند هیچ ملاک و معیار مشخصی برای این برخوردها وجود ندارد و هدف چیزی جز ایجاد رعب و وحشت نیست.
یکی از شهروندان می گوید: من موافق بی حجابی نیستم. اما آیا همه مشکلات کشور حل شده و فقط موضوع حجاب باقی مانده است؟
پیرمردی هم در این خصوص معتقد است که اینها به دنبال آن هستند که به مشکلات مردم اضافه کنند و هر بار به بهانه ای ایجاد وحشت می کنند.
این انتقادها در حالی است که سردار حسین ساجدینیا فرمانده پلیس تهران ادعا کرده: پلیس در راستای پاسخگویی به مطالبان و درخواستهای مردم و همچنین ایجاد و برقراری احساس امنیت بیشتر نسبت به اجرای این طرحها اقدام کرده است.
او هم چنین در حالی در تشریح چگونگی برخورد با افراد بدحجاب گفته است که پس از آنکه ماموران افراد بدحجاب را به پایگاه دعوت میکنند این افراد بدحجاب در پایگاه توسط روانشناسان و کارشناسان علوماجتماعی مورد مشاوره قرار میگیرند.
اما مشاهدات خبرنگار کلمه نشان می دهد آنچه پس از این بازداشت ها و انتقال افراد به مراکز پلیس صورت می گیرد، تنها تشکیل پرونده، اعلام اتهام بدحجابی، گرفتن عکس و پرونده سازی و تعویض لباس آنهاست. همین! بودن هیچ تغییری در فکر یا رفتار این دختران، و البته به همراه قدری کینه و نفرت انباشته که فعلا در حد غرولند زیر لب ها مانده ولی معلوم نیست فردا و فرداها به چه شکل دیگری بروز خواهد کرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)